در قرآن کریم کلمه "روح" که متبادر از آن مبدأ حیات است، مکرر آمده و آن را منحصر در انسان و یا انسان و حیوان به تنهایى ندانسته، بلکه در مورد غیر این دو طایفه نیز اثبات کرده، مثلا در آیه «فارسلنا الیها روحنا»؛ «روح خود را به سوى مریم (س) گسیل داشتیم.» (مریم/17) و در آیه «و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا»؛ «و این چنین وحى کردیم به تو، روحى از امر خود را» (شورى/52) و در آیاتى دیگر در غیر مورد انسان و حیوان استعمال کرده پس معلوم مى شود روح یک مصداق در انسان دارد و مصداقى دیگر در غیر انسان و در قرآن چیزى که صلاحیت دارد معرف روح باشد نکته اى است که در آیه «یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربى»؛ «از تو در باره "روح"سؤال مى کنند، بگو روح از فرمان پروردگار من است.» (اسراء/85) است، که مى بینیم آن را به طور مطلق و بدون هیچ قیدى آورده و در معرفیش فرموده: روح از امر خداست، آنگاه امر خدا را در جاى دیگر معرفى کرده که «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون فسبحان الذى بیده ملکوت کل شىء»؛ «تنها امر او در هنگامى که اراده چیزى کرده باشد این است که به آن چیز بگوید باش و آن چیز موجود شود، پس منزه است خدایى که ملکوت هر چیزى به دست او است.» (یس/82 و 83) و فرموده که امر او همان کلمه و فرمان ایجاد است، که عبارت است از هستى اما نه از این جهت که (هستى فلان چیز و) مستند به فلان علل ظاهرى است، بلکه از این جهت که منتسب به خداى تعالى است و قیامش به اوست.
و به این عنایت است که مسیح (ع) را به خاطر اینکه از غیر طرق عادى و بدون داشتن پدر به مریم داده شده کلمه او و روحى از او معرفى نموده، فرموده: «و کلمته القیها الى مریم و روح منه»؛ «و کلمه (مخلوق) او است که او را به مریم القا نمود و روحى از طرف او بود.» (نساء/171) و قریب به همین عنایت است آیه زیر که مى فرماید: «ان مثل عیسى عند الله کمثل ادم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون»؛ «مثل عیسى در نزد خدا، همچون مثل آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود موجود باش او هم فورا موجود شد.» (آل عمران/59) چون در این آیه داستان عیسى را تشبیه کرده به داستان پیدایش آدم و خداى تعالى هر چند این کلمه را در اغلب موارد کلامش با اضافه و قید ذکر کرده، مثلا فرموده: «و نفخت فیه من روحى»؛ «و در او از روح خود دمیدم.» (حجر/29) و یا فرمود: «و نفخ فیه من روحه»؛ «و در او از روحش دمید.» (سجده/9) و یا فرموده: «فارسلنا الیها روحنا» (مریم/17) و یا فرموده: «و روح منه» (نساء/171) و یا فرموده: «و ایدناه بروح القدس»؛ «و او را به وسیله روح القدس تأیید نمودیم.» (بقره/87) و آیاتى دیگر (که در آنها تعبیر کرده به "روحم"، "روح خود"، "روحمان"، "روحى از او"، "روح القدس" و غیره) کلمه روح گاهی به کلمه "امین" و گاهی به کلمه "قدس" توصیف شده است: «نزل به الروح الامین* علی قلبک»؛ «روح الامین، قرآن را بر قلب تو فرود آورده است.» (شعراء/193 و 194)
راجع به آن روحی که قرآن در آیه 4 سوره معارج می گوید: «تعرج الملائکة والروح الیه»؛ «ملائکه و روح به سوی او بالا می روند.» و در سوره انا انزلنا هم هست: «تنزل الملائکة والروح»؛ «نازل می شوند فرشتگان و روح» (قدر/4) اختلاف است که آیا مقصود از این روح جبرئیل امین است که روح القدس است یا اصلا این روح یک حقیقت دیگری است که از سنخ ملائکه نیست.
بعضی مفسرین از جمله علامه طباطبایی معتقدند که روح اساسا یک حقیقت دیگری است غیر از حقیقت ملائکه. اینها که در واقع نیروهای حیاتی این عالم هستند، همین طور که روح انسان در مردن صعود می کند و بدن را رها می کند، عالم را رها می کنند؛ وقتی عالم را رها کردند، به آن مقام و اصل خودشان باز می گردند.
لهذا در مورد قیامت می فرماید: «تعرج الملائکة والروح الیه؛ در آن وقت که موقع خرابی عالم طبیعت است ملائکه و روح، این نیروهای نظام دهنده این عالم، به سوی مقام خودشان عروج می کنند یعنی دست از تدبیر برمی دارند.»
اینجاست که دیگر ماه و خورشید و ستاره ها و همه چیز حسابش بهم ریزد «اذا الشمس کورت* و اذا النجوم انکدرت* و اذا الجبال سیرت»؛ «آن گاه که خورشید در هم پیچیده شود و آنگاه که ستارگان تیره شوند (و فرو ریزند) و آنگاه که کوه ها به راه افتند (و خرد شوند)» (تکویر/3-1) وضع دیگری پیش می آید که در آیات بعد (ذکر می شود.)
یا در آیه دیگر: «قل نزله روح القدس من ربک»؛ «بگو این را روح القدس از ناحیه پروردگار تو فرود آورده است.» (نحل/102) چون در بعضی آیات دیگر هست که جبرئیل قرآن را بر پیغمبر نازل کرده است، گفته اند پس کلمه روح القدس و روح الامین کنایه ای از جبرئیل است. هم چنین شاید بعضی گفته باشند که در آن آیه: «یوم یقوم الروح و الملائکة» مقصود خصوص جبرئیل است که به طور جداگانه ذکر شده که این حرف بعید است. البته در بعضى از موارد هم بدون قید ذکر کرده، مثلا فرموده: «تنزل الملئکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر»؛ «ملائکه و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان و از هر امرى نازل مى شوند.» (قدر/4) که از ظاهر آن بر مى آید روح موجودى مستقل و مخلوقى آسمانى و غیر ملائکه است و نظیر این آیه به وجهى آیه زیر است که مى فرماید: «تعرج الملئکة و الروح الیه فى یوم کان مقداره خمسین الف سنة»؛ «ملائکه و روح در روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوى او عروج مى کنند.» (معارج/4)
و اما روحى که متعلق به انسان مى شود از آن تعبیر کرده به "من روحى؛ از روح خودم" و یا "من روحه؛ از روح خودش" و در این تعبیر کلمه "من" را آورده که بر مبدئیت دلالت دارد و نیز از تعلق آن به بدن انسان تعبیر به نفخ کرده و از روحى که مخصوص به مؤمنینش کرده به مثل آیه «و ایدهم بروح منه»؛ «و آنها را با روحى از جانب خود تأیید کرد.» (مجادله/22) و یا تعبیر نموده و در آن حرف "باء" را به کار برده که بر سببیت دلالت دارد و روح را تأیید و تقویت خوانده و از روحى که خاص انبیایش کرده به مثل جمله "و ایدناه بروح القدس" (بقره/87) تعبیر نموده، روح را به کلمه "قدس" اضافه نموده که به معناى نزاهت و طهارت است و این را هم تأیید انبیاء خوانده و اگر آیه سوره قدر را ضمیمه این آیات کنیم معلوم مى شود نسبتى که روح مضاف دراین آیات با روح مطلق در سوره قدر دارد، نسبتى است که افاضه به مفیض و سایه به چیزى که به اذن خدا صاحب سایه شده است، دارد.
و همچنین روحى که متعلق به ملائکه است، از افاضه روح به اذن خداست و اگر در مورد روح ملک تعبیر به تأیید و نفخ نفرموده و در مورد انسان این دو تعبیر را آورده، در مورد ملائکه فرموده: "فارسلنا الیها روحنا" و یا فرموده: «قل نزله روح»؛ «بگو آن را روح القدس نازل کرده» (نحل/102) و یا فرموده: «نزل به الروح الامین»؛ «روح الامین آن را نازل کرده است.» (شعراء/193)، براى این بود که ملائکه با همه اختلافى که در مراتب قرب و بعد از خداى تعالى دارند، روح محضند و اگر احیانا به صورت جسمى به چشم اشخاصى در مى آیند تمثلى است که به خود مى گیرند، نه اینکه به راستى جسم و سر و پایى داشته باشند.
همچنان که مى بینیم در داستان مریم (س) مى فرماید: «فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا»؛ «ما روح خود را به سوى مریم فرستادیم و او در برابر وى به صورت بشرى تمام عیار مجسم شد.» (مریم/17) و ما در سابق یعنى در ذیل همین آیه بحثى درباره تمثیل داشتیم. به خلاف انسان که روح محض نیست بلکه موجودى است مرکب از جسمى مرده و روحى زنده، پس در مورد او مناسب همان است که تعبیر به نفخ (دمیدن) بکند، همچنان که در مورد آدم (ع) فرمود: «فاذا سویته و نفخت فیه من روحى»؛ «هنگامى که کار آن را به پایان رساندم و در او از روح خود دمیدم.» (حجر/29) و همان طور که اختلاف روح در خلقت فرشته و انسان باعث شد تعبیر مختلف شود و در مورد فرشته به نفخ تعبیر نیاورد، هم چنین اختلافى که در اثر روح یعنى حیات هست که از نظر شرافت و خست مراتب مختلفى دارد، باعث شده که تعبیر از تعلق آن مختلف شود، یکجا تعبیر به نفخ کند و جاى دیگر تعبیر به تأیید نماید و روح را داراى مراتب مختلفى از نظر اختلاف اثرش بداند.
آرى یک روح است که در آدمیان نفخ مى شود و درباره اش مى فرماید: «و نفخت فیه من روحى»؛ و روحى دیگر به نام روح تأیید کننده است، که خاص مؤمن است، و درباره اش فرموده: «اولئک کتب فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه»؛ «آنها کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه قلوبشان نوشته و با روحى از ناحیه خودش ایشان را تقویت فرموده.» (مجادله/22) که از نظر شرافت در ماهیت و از نظر مرتبت و قوت اثرش شریف تر و قوى تر از روحى است که در همه انسان هاى زنده است، به شهادت اینکه در آیه زیر که در معناى آیه سوره مجادله است مى فرماید:«او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشى به فى الناس کمن مثله فى الظلمات لیس بخارج منها»؛ «آیا کسى که مرده بود و ما او را زنده کردیم و برایش نورى قرار دادیم، که با آن در بین مردم راه مى رود، در مثل، مثل کسى است که در ظلمت هاى بسیار قرار گرفته و خارج شدن از آن برایش نیست؟» (انعام/122)
ملاحظه مى کنید که در این آیه مؤمن را زنده به حیاتى داراى نور دانسته و کافر را با اینکه جان دارد مرده و فاقد آن نور مى داند، پس معلوم مى شود مؤمن روحى دارد که کافر آن را ندارد و روح مؤمن اثرى دارد که در روح کافر نیست. از اینجا معلوم مى شود روح مراتب مختلفى دارد، یک مرحله از روح آن مرحله اى است که در گیاهان سبز هست و اثرش این است که گیاه و درخت را رشد مى دهد و آیات داله بر اینکه زمین مرده بود و ما آن را زنده کردیم درباره این روح سخن مى گوید. مرحله اى دیگر از روح، آن روحى است که به وسیله آن انبیا تأیید مى شوند و جمله «و ایدناه بروح القدس» (بقره/87) از آن خبر مى دهد و سیاق آیات دلالت دارد بر اینکه این روح شریف تر است و مرتبه اى عالى تر از روح انسان دارد و اما آیه «یلقى الروح من امره على من یشاء من عباده لینذر یوم التلاق»؛ «روح را از عالم امر خود بر هر کس از بندگانش بخواهد القا مى کند، تا او مردم را از روز تلاقى بیم دهد.» (مؤمنون/15) و آیه «و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا»؛ «و این چنین وحى کردیم به سوى تو روحى را از عالم امر خود (شورى/52)، هم مى تواند با روح ایمان تطبیق شود و هم با روح القدس و خدا داناتر است.