علل شیفته شدن جوانان به فرهنگ و مکتب هاى بیگانه و عدم توجه به فرهنگ اسلامی و شیعی می تواند موارد زیر باشد:
1. عدم مطالعه کافى
گاه مطالعه کافى در فرهنگ موردنظر نه در سطح و نه در عمق صورت نمى گیرد. اقبال مى گوید: مسلمانان آنگاه که از فرهنگ خود بیگانه شدند، جذب فرهنگ بیگانه گردیدند. در این موقعیت، حتى باید دشمنى با فرهنگ خودى را نیز محتمل مى دانست، چنان که امام على (ع) در حکمت 172 نهج البلاغه مى فرماید: «الناس اعداء ما جهلوا؛ مردم دشمن آنچه نمى دانند هستند». به نظر مى رسد، اگر به فرهنگ شیعى چنان که باید، معرفت پیدا شود بسیارى از نادیده ها دیده مى شود. چنان که از ائمه اطهار (ع) رسیده است: «علم جز از نزد اهل بیت (ع) بیرون نمى آید». امام باقر (ع) به سلمة بن کهیل و حکم بن عتیبه مى فرماید: «به مشرق بروید یا به مغرب علم درست به دست نیاورید جز آنچه از نزد ما خاندان بیرون آمده است».
2. کردار حاملان فرهنگ
سبب دیگر به چشم نیامدن چیزى در فرهنگ شیعى، عمل پیروان و حاملان آن است. معمولا کردار و رفتار مربیان و حاملان یک فرهنگ عامل داورى دیگران در مورد محتواى فرهنگ شمرده مى شود. این عامل به مسلمانان منحصر نیست. در گزارش هایى که از بى اعتقادى و تمسخر دیندارى در اروپاى قرن هیجدهم رسیده، جنگ هاى فرقه اى و نزاع هاى گروهى مسیحیان عامل اصلى تمسخر دین و دیندارى در اروپا شمرده شده است و در واقع مذهب مسیحى را بانى واقعى جنگ ها و خصوصا جنگ هاى مذهبى سى ساله در قرن 17م دانسته اند. مارکى در آرژانسون هوشمند در 1753م بر خطاى کشیشان انگشت گذاشته، مى نویسد: «عامل نابودى دین را نه در نفوذ فلسفه انگلستان که جز صد فیلسوف پاریسى کسى با آن آشنایى ندارد بلکه باید در خشم و نفرت مردم از کشیشان جست و جو کرد. خشم و نفرتى که اکنون به اوج شدت خود رسیده است».
3. تولید علوم و فنون در فرهنگ بیگانه
وجود توانایى هاى فرهنگ بیگانه در تولید علوم و فنون و صنایع در مقابل محروم بودن کشورهاى اسلامى از هر پیشرفتى در سده هاى اخیر از عوامل مهم جذب شدن به فرهنگ بیگانه است. حضرت على (ع) توصیه مى فرماید: «والله الله فى القرآن ان لایسبقکم بالعمل به غیرکم؛ خدا را، خدا را درباره قرآن، مبادا دیگران در عمل کردن به دستورهایش از شما پیشى گیرند». چنان که ملاحظه مى شود، فرهنگ جدیت و تلاش، استقلال و خوداتکایى، نشاط و شادابى، وجدان کارى و تحمل سختى ها و عزم و اراده مصمم که ساخت یک تمدن مرهون آن است، بخشى از آموزه هاى اصیل قرآن و سنت به شمار مى آید. متاسفانه این امر در کشورهاى اسلامى مورد غفلت قرار مى گیرد و حتى دست هایى خائن علیه دست آوردهاى خودى و کوچک و یا ناچیز نمایاندن فعالیت هایى که براى پیشرفت انجام مى شود، تلاش مى کنند، در نتیجه امروز دنیاى اسلام به جایى مى رسد که در تولید علوم نقش بسیار ناچیز دارد و جوانانش که احیانا قدرت تحلیل علل عقب افتادگى ها را ندارند، به فرهنگ بیگانه روى مى آورند. البته جوانان فراوانى نیز وجود دارند که علوم و فنون را از فرهنگ بیگانه به دست آورده، جذب فرهنگ بیگانه نشده اند و در جهت رفع کاستى ها و عقب ماندگى ها مى کوشند.
4. عدم پاسخ به دغدغه ها و سؤالات جوانان
مرحوم استاد مطهرى که خود اسوه و شهید راه تعلیم و تربیت است در موضوع رهبرى نسل جوان به ضرورت جنبه طرح جامع دین به این سه نسل اشاره کرده، سر تفوق و جاذبه مکاتب ماتریالیستى در میان این نسل را ارائه و طرح جامع مکتب و پاسخ گویى به تمام نیازهاى فکرى آن ها مى داند. وى در کتاب ده گفتار آورده است: اتفاقا دیگران از راه شناختن درد این نسل آن ها را منحرف کرده اند و از آن ها استفاده کرده اند. مکتب هاى ماتریالیستى که در همین کشور به وجود آمد و اشخاص فداکار درست کرد براى مقاصد الحادى، از چه راه کرد؟ از همین راه! مى دانست که این نسل احتیاج دارد به یک مکتب فکرى که به سؤالاتش پاسخ دهد، یک مکتب فکرى، و او عرضه کرد. مى دانست که این نسل یک سلسله آرمان هاى اجتماعى بزرگى دارد و درصدد تحقق دادن به آن ها است، خود را با آن آرمان ها هماهنگ نشان داده در نتیجه افراد زیادى را دور خود جمع کرد با چه فداکارى و صمیمیتى .... روح هم اگر به حدى رسید که تشنه یک مکتب فکرى شد که روى اصول معین و مشخص به سؤالاتش پاسخ دهد و همه مسائل جهانى و اجتماعى را یکنواخت برایش حل کند و جلویش بگذارد، اهمیت نمى دهد که منطقا قوى است یا نیست. بشر آن قدرها هم دنبال حرف محکم و منطقى نیست دنبال یک فکر منظم و آماده است که یکنواخت در مقابل هر سؤالى جوابى بگذارد. هر فرهنگى هر چند ریاکارانه دغدغه ها را رفع کند و خود را پاسخگوى خواسته ها و نیازها و سؤالات بداند از جاذبه بیش ترى برخوردار است. به دلایل تاریخى و خصوصا پس از قرن هاى اولیه ظهور اسلام، به تدریج رهبران فکرى، سیاسى و اجتماعى امور حاشیه اى را بر امور اصلى ترجیح دادند در نتیجه بسیارى از سؤالات بى پاسخ ماند.
5. پیروزى
باید توجه داشت که نفس پیروزى یک جریان گاه عامل تبعیت و مجذوب شدن دیگران است. فرهنگ هاى پیروز و موفق زمینه جذب بسیار بالایى دارند. پیروزى یک فرهنگ، هر چند همه جانبه نباشد، چنان چشم ها را خیره مى کند که فرصت مقایسه بین فرهنگ ها و سنجش مجموعه توانایى ها را از بین مى برد. در این موقعیت، فرهنگ مغلوب هر چند ظرفیت هاى بالایى در ابعاد دیگر داشته باشد تا مدت ها در محاق فرو مى رود. بنابراین یا باید نقص خود را جبران کند و یا باید منتظر سرخوردگى شیفتگان فرهنگ دیگر و بازگشت آن ها به سوى خویش باشد، چنان که امروز شاهد بازگشت غرب به معنویت و خیزش روز افزون بشریت به سمت ارزش ها و اوامر اساسى اسلامى هستیم، بلکه در جهان اسلام نیز حرکت به سمت عقلانیت گسترش یافته و بازگشت به ارزش هاى فرهنگ شیعى شتاب گرفته است.
از سوى دیگر شکست یک فرهنگ و عدم توان آن در تامین اهداف و برنامه هاى اعلام شده نیز سبب گریز مردم از آن مى شود که نمونه روشن آن در مارکسیسم مشاهده شد. خلاصه آن که روى آوردن به یک فرهنگ و بریدن از فرهنگ دیگر در عوامل متعدد ریشه دارد. امروز باید همه دنیاى اسلام، خصوصا مذهب تشیع، از فرصتى که در پرتو انقلاب اسلامى ایجاد شده و بیدارى و معنویت خواهى گسترده اى که در جهان پدیده آمده، بهره گیرد. از میان برهاى موجود به علوم و فنون دست یابد و خود را در قافله تمدن تثبیت کند. به عبارت دیگر، وظیفه، آن است که فرهنگ تشیع را متجلى سازیم و جامعیت اسلام را به اثبات رسانیم.