تبعیض آن است که در شرایط مساوی و استحقاقهای همسان، بین اشیاء فرق گذاشته شود. ولی تفاوت آن است که در شرایط نامساوی، فرق گذاشته شود. به عبارت دیگر تبعیض از ناحیه دهنده است و تفاوت، مربوط به گیرنده. با یک مثال ساده، مطلب روشن می شود: اگر دو ظرف را که هر کدام ظرفیت ده لیتر آب دارند در مقابل شیر آب قرار دهیم و در یکی ده لیتر آب بریزیم و در دیگری پنج لیتر، در اینجا تبعیضی صورت گرفته است و تنها منشأ اختلاف، نیرویی است که آب را خالی می کند. اما اگر دو ظرف داشته باشیم یکی به ظرفیت ده لیتر و دیگری به ظرفیت پنج لیتر و هر دو را در دریا فرو بریم، باز هم اختلاف هست، اما منشأ اختلاف تفاوتی است که خود آن دو ظرف از نظر گنجایش و استعداد دارند، نه دریا و نیروی فشار آب.
مثال دیگر: اگر یک معلم به دانش آموزانی که همه در یک درجه هستند و کار آنها یکسان است نمره های مختلفی بدهد، این تبعیض است ولی اگر معلم، همه را به یک دیده بنگرد و همه را یک جور تعلیم دهد و یک جور امتحان کند و سؤالات امتحانی که طرح می کند برای همه یکسان باشد، آنگاه برخی از شاگردان او به خاطر کودنی و کم هوشی، یا به خاطر ساعی نبودن از عهده امتحان بخوبی یا اصلا برنیایند و برخی دیگر از شاگردان به علت استعداد قوی و کار خوب، سؤالات امتحانی را کاملا جواب بدهند، و معلم به هر کدام آنها بر طبق جوابهای امتحانی نمره بدهد که قهرا مختلف خواهد بود، در اینجا تفاوت رخ داده نه تبعیض. عدالت این نیست که معلم، همه نمره ها را جمع کند و بعد بین همه دانش آموزان بطور مساوی قسمت کند؛ بلکه عدالت این است که به هر کدام آنچه را که استحقاق دارد بدهد. در اینگونه موارد، فرق گذاشتن عین عدالت و مساوات است و فرق نگذاشتن عین تبعیض و ظلم.
پاسخ اشکال تبعیض ها و تفاوتها
پاسخ اشکال تبعیضها و تفاوتها بدین نحو خلاصه می شود:
* جهان هستی با یک سلسله نظامات و قوانین ذاتی و لایتغیر اداره می شود و به موجب آن هر شیء و هر پدیده، مقام و مرتبه و موقع خاصی دارد، تغییر و تبدیل را در آن راه نیست.
* لازمه نظام داشتن هستی، وجود مراتب مختلف و درجات متفاوت برای هستی است و همین مطلب منشأ پیدایش تفاوتها و اختلافها و پیدایش نیستیها و نقصها است.
* تفاوت و اختلاف، آفریده نمی شود، بلکه لازمه ذاتی آفریدگان می باشد، و این پندار خطاست که کسی گمان کند آفریدگار ما بین موجودات، تبعیضی روا داشته است.
* آنچه نقض بر عدالت یا حکمت می تواند باشد، تبعیض است نه تفاوت، و آنچه در جهان وجود دارد تفاوت است نه تبعیض.
پاسخ اهل ایمان به شبهه تبعیض
معمولا اهل ایمان با یک بیان اجمالی، ذهن خود را قانع می سازند، آنها می گویند: این سؤالها طرح یک سلسله مجهولات است نه ایراد یک سلسله نقضها. حداکثر این است که بگوییم نمی دانیم. ما خدا را به صفات علیم، حکیم، غنی، کامل، عادل، جواد شناخته ایم و چون او را با این صفات شناخته ایم می دانیم آنچه واقع می شود مبنی بر حکمت و مصلحت است هر چند ما نمی توانیم همه آن حکمتها و مصلحتها را درک کنیم. ما به اصطلاح از سر قدر آگاه نیستیم. بسیار خودخواهی و پرمدعایی است برای بشر که با مساعی جمعی چند هزار ساله خود هنوز از اسرار بدن محسوس خود نتوانسته آگاهی کاملی بدست آورد اما می خواهد از راز هستی سر درآورد. بشر پس از آنکه در نظام هستی اینهمه حکمت و تدبیر که عقل او را حیران می گرداند می بیند، باید اعتراف کند که آنجا که حکمت یک امر بر او مجهول است از قصور و نقصان درک او است نه از خلقت. این گروه هرگز خود را با این چون و چراها سرگرم نمی کنند، بجای آنکه وقت خود را صرف در این مسائل کنند صرف تحقیق در مسائلی می کنند که از طرفی آنها را می فهمند و از طرف دیگر مبنای عمل قرار می گیرد. شک نیست که این جواب، جواب صحیحی است، افراد باایمان موظف نیستند که در جزئیات این مسائل، غور کنند و حتی عامه مردم استعداد ورود در این مسائل را ندارند بلکه از ورود در این مسائل منع شده اند، و در حقیقت این خود نوعی استدلال است که از طریق علت و کمال علت به کمال معلول اذعان نماییم.
عدم توجیه اشکال تبعیض براساس حکمت و مصلحت خداوند
اگر گفته شود خداوند، عالم را منظم و بر اساس علل و اسباب و مقدمات و نتایج قرار داده تا علم و حکمت خود را بر بندگانش روشن گرداند و وسیله ای برای معرفت آنها قرار دهد، زیرا اگر نظم و اتقانی نبود، یعنی اگر گزاف و صدفه در کار بود و به دنبال هر مقدمه ای هر گونه نتیجه ای انتظار می رفت، راهی برای معرفت خدا نبود، جواب این است که خود این مطلب، که حصول معرفت برای بندگان، مبتنی است بر مطالعه نظام حکیمانه خلقت، به معنی این است که نظامی قطعی و ضروری بر عالم حکمفرماست، و حال آنکه بنابر اصل فوق، توسل به اسباب برای حصول نتایج، شأن بندگان است نه شأن خداوند، برای خداوند ممکن است که همان معرفتها را برای بندگان ایجاد کند بدون اینکه از این راه استفاده شود. بنابر این بیان، ممکن است بر منطق کسانی که شرور و تبعیضها را بر اساس حکمت و مصلحت توجیه می کنند ایراد گرفته شود که: تبعیضها و بدیها را بر اساس حکمت و مصلحت نمی شود توجیه کرد، زیرا خداوند می توانست همه آن آثار و فوائدی را که برای تبعیضها و بدیها هست بیافریند بدون آنکه چنین وسائل ناراحت کننده ای در کار باشد.