انسان در ناحیه خصلت ها و خوی ها یک موجود بالقوه است، یعنی در آغاز تولد فاقد خوی و خصلت است، بر خلاف حیوانات که هر کدام با یک سلسله خصلت های ویژه متولد می شوند. انسان چون فاقد هرگونه خوی و خصلتی است و از طرفی خوی پذیر و خصلت پذیر است به وسیله خصلت ها و خوی هایی که تدریجا پیدا می کند یک سلسله "ابعاد ثانوی" علاوه بر ابعاد فطری برای خویش می سازد.
انسان یگانه موجودی است که قانون خلقت، قلم ترسیم چهره او را به دست خودش داده است که هر طور که می خواهد ترسیم کند، یعنی برخلاف اندام های جسمانی اش که کارش در مرحله رحم به پایان رسیده است و بر خلاف خصلت های روحی و اندام های روانی حیوانات که آنها نیز در مرحله قبل از تولید پایان گرفته است، اندام های روانی انسان -که از آنها به خصلت ها و خوی ها و ملکات اخلاقی تعبیر می شود- به مقیاس بسیار وسیعی پس از تولد ساخته می شود.
این است که هر موجودی، حتی حیوان، آن چیزی است که او را ساخته اند، ولی انسان آن چیزی است که بخواهد باشد و به همین جهت است که هر نوع از انواع حیوانات همان طور که اندام جسمانی همه افرادش شبیه یکدیگر است، اندام های روانی و خصلت های روانی افرادش نیز شبیه یکدیگر است، تمام افراد گربه یک نوع خصلت دارند و تمام افراد سگ یک نوع دیگر و تمام افراد مورچه یک نوع دیگر، تفاوتی اگر باشد بسیار اندک است.
ولی تفاوت خصلتی و اخلاقی افراد انسان، بی نهایت است و این است که انسان یگانه موجودی است که خودش باید "خویشتن" را انتخاب کند که چه باشد.