یکی از آموزههای مهم ادیان الهی و بخصوص دین اسلام، تعریف انسان و ابعاد معنوی او و صراحت بخشیدن به بعدی نامحسوس غیر مادی ـ یعنی نفس یا روان ـ میباشد. شاید بتوان ادعا کرد که اگر تأکید وحی و ادیان آسمانی بر وجود چیزی بنام روح یا نفس و اهمیت آن در شخصیت و منش انسانی نمیبود، تجربه نارسای بشری ـ حتی در پیشرفتهترین تمدنها ـ قادر نبود که اینگونه که امروز روشن شده است به بعد عمیق و مؤثری در انسان بنام نفس یا روح برسد.
در اسلام (و مکاتب و ادیان آسمانی دیگر) معرفی نفس انسان، همپا و همراه تعریف سلامت نفس و آموزش روشهای ساختن انسان سالم بوده و حتی از حدیث «بعثت لأتمم مکارم الأخلاق» میتوان بدست آورد که هدف اصلی اسلام نوسازی بشر و ساختن انسانهایی دارای سلامت نفس و قوت روح و روان میباشد؛ چه آنکه سلامت معنوی انسان، از دیدگاه اسلام، ضامن سعادت دنیوی و اخروی و فوز و فلاح او شمرده شده است و شخصیت سالم یک انسان را سکوی پرش و تعالی او بسوی کمالات انسانی و وصول به مدارج عالیه روحی و قرب یا حتی وصال حق متعال معرفی نموده است.
اهمیت سلامت روانی انسان و شناسایی و درمان آفات و آسیبهای آن در اسلام و ادیان با مطرح بودن آن در روان پزشکی و روانشناسی و روانکاوی سازگاری داشته و بررسی تطبیقی این رشتهها با تعالیم آسمانی مانند همیشه میتواند تجربههای بشری را غنی تر سازد و اگرچه تجربه و دانش بشر ناتوانتر از آن بوده که به شناسایی روان دست یابد، ولی توانسته است با آسیبها و بیماریهای آن، که در رفتار انسان خود را نشان میدهد و نوعی نابسامانی و ناهنجاری رفتاری است، آشنا شود و تا حدودی به درمان آن بپردازد. سلامت روانی انسان در اسلام از یک زاویه و در پزشکی از زاویه دیگر مورد نظر و عنایت قرار گرفته است. باین صورت که در روانپزشکی آن را فقط از نظر ناهنجاریهای شخصیتی و بیماریهای شدید آن مورد نظر قرار میدهند، اما در بینشهای دینی فراگیرتر میباشد و تمام احوال نفس انسانی را زیر نظر میگیرد. در این مقاله دیدگاه اسلام را از دریچۀ روایات اسلامی و بخصوص احادیث اهل بیت علیهم السلام مورد بررسی قرار می گیرد، و به مرزهای مشترک حدیث و روانپزشکی و روانشناسی اشاره ای میشود.
در علم روانشناسی، سلامت یا روند عادی روح و شخصیت انسان را هنجار و عوارض و نابسامانیهای آن را ناهنجاری مینامند و این تقسیم یکی از کلی ترین تقسیمات شخصیت انسان است و بقول یکی از روانشناسان، به سختی میتوان میان آن دو مرزی یافت. صورت بیماری روان یا ناهنجاری آن را نیز به دو دستۀ عمده روان نژندی و روان پریشی تقسیم نمودهاند.
روان پریشی:
نابهنجاریها و بیماریهایی است که روان و شخصیت انسان را بشدت تحت تأثیر قرار میدهد به گونهای که گاهی در این بیماریها شخصیت بیمار بکلی گم و مختل میشود و نوعا بیمار به بیماری خود، آگاه نیست و واقعیت و اوهام را از هم تمیز نمیدهد و به خودداری یا درمان خود توانایی ندارد. روانپریشی صورتهای بسیار و گوناگون دارد و گاهی بصورت جنون یا حتی حماقت ظاهر میشود. درمان این بیماریها دشوار و نیازمند به بستری شدن و دارو میباشد.
روان نژندی:
مراتب ضعیفتر بیماریهای روانی است که در آنها بیمار شخصیت خود را از دست نداده و به بیماری و نابسامانیهای روانی خود، آگاه است و گاهی به یاری ارادۀ خود یا تلقین به کاهش یا درمان خود کمک میکند و از واقعیات و علل و معالیل و آثار رفتار و واکنشهای خود باخبر است و اینگونه بیماری نوعی برهم خوردن موقت تعادل روانی است.
سلامت و بیماریهای روانی در احادیث
در احادیث منسوب به پیامبر (ص) و اهل بیت علیهم السلام به نابسامانیها و ناهنجاریهای شخصیت انسانی اشاره شده و در برخی از این احادیث از نابهنجاریهای روانی با لفظ «جهل» و از بیماریهای آن به جنود جهل تعبیر شده و در مقابل، سلامت و بهنجار بودن روان را «عقل» نامیده است و با بیانی نمادین این دو (یعنی عقل و جهل) را فرمانروای دو دسته یا سپاه، تحت عنوان جنود عقل و جنود جهل نمایش داده است.
این مطلب را نخستین بار یکی از روانپزشکان ایرانی در کتاب خود بیان نمود و این مقوله را از حدیث اهل بیت علیهم السلام به علم روانپزشکی امروزی کشانید. وی با توجه به حدیث سماعه ابن مهران راوی و صحابی مشهور از امام صادق (ع) بیماریهایی مانند ماتی و ملانکولی و شیزوفرنی یا جنون جوانی را نام میبرد و برخی از «جنود جهل» مذکور در حدیث را که از آثار یا مختصات بیماریهای بالاست، ذکر میکند و نتیجه میگیرد که جنود عقل نشانۀ سلامت روان (یا عاقل بودن) است و جنود جهل نشانۀ جنون یا انحرافها و آسیبهای روانی.
در این حدیث، عدل، رضا، شکر، امید، توکل، رأفت، عفت، تواضع، صبر، قناعت، وفاء، سخاوت، راستگوئی، امانت و حتی فهم، حافظه، حضور ذهن، نشاط و شادمانی از جنود عقل یعنی از معیارهای اعتدال روانی و سلامت روحی شمرده شده است و انحراف و دوری از آنها را از مصادیق جهل یعنی عدم اعتدال روحی و روانی و نوعی بیماری و نابهنجاری دانسته است.
حدیث دیگری با همین مضمون از امام کاظم (ع) خطاب به هشام بن حکم رسیده است و جز این دو نیز احادیث دیگری وجود دارد که جهل را در سه دستۀ کلی منحصر ساخته است. مانند: «الجهل فی ثلاث: الکبر وشده المراء والجهل بالله؛ جهل در سه چیز نهفته است: در تکبر و پافشاری در جدال بیهوده و نادانی به خداوند.»
و نیز این حدیث: «الجاهل: إن صحبته عناک وإن اعتزلته شتماک وإن أعطاک من علیک وإن أعطیته کفرک و...؛ از نشانه های جاهل این است که: اگر با او رفاقت و همراهی کنی تو را خوار میکند، و اگر از او دوری گزینی تو را مورد سرزنش و دشنام قرار می دهد، و اگر چیزی به تو بدهد بر تو منت می گذارد، و اگر به چیزی بدهی تو آنرا نادیده میگیرد و...»
و در حدیثی دیگر جنود جهل و عقل بشکل زنجیره و سلسله مراتب و مترتب به یکدیگر آمده است. مانند: «فشعب من العقل الحلم ومن الحلم العلم ومن العلم الرشد و من الرشد العفاف ومن العفاف الصیانه و...؛ از سلسله مراتب عقل، بردباری است و از مراتب بردباری، رشد شخصیتی و معنوی است، و از مراتب رشد شخصیتی، پاکدامنی است، واز مراتب پاکدامنی، مواظبت بر اعمال و حسابرسی آنهاست و...»
یکدسته روایات نیز دربارۀ بیماری وسواس وارد شده است که متمم این روایات میباشد. مانند: «أربعه من الوسواس: أکل الطین و فت الطین و تقلیم الأظفار وأکل اللحیه؛ چهار چیز از نشانه های وسواس است: خوردن و بازی کردن گل و جویدن ناخن و جویدن ریش» این حدیث و مانندهای آن ناظر به رفتارهای عصبی و روانی ناشی از بیماری یا عوارضی روانی مانند تیکهای روانشناسی است. تحلیل دقیق روانشناختی و روانپزشکی این روایات مجال و فرصت بیشتری میخواهد. آنچه که از مجموع اینگونه روایات بدست میآید معیارهای سلامت روانی و بهنجاری شخصیت انسان از یکسو و شناختن بیماریهای روانی و نابهنجاری شخصیت از سوی دیگر است.
چون زاویۀ دید اسلام و این احادیث مانند روانپزشکی محدود به چند بیماری شدید و حاد روانی مانند جنون، هیستری، جنون جوانی و پیری، هذیان و دیگر اقسام نمیباشد، میتوان تمام گونههای انحراف از سلامت را هر چند که اختلال ادراکی یا فکری یا اقسام ضعیف رواننژندی (یا نوروتیک) باشد در برگیرد و جامع هر دو دیدگاه روانشناختی و روانپزشکی گردد؛ بلکه از آن هم فراتر، یک بینش جامع و گسترده نابهنجاری شناسی روانی را پایهگذاری کند. آنکه در روانپزشکی و حتی میتوان ادعا کرد که در روانشناسی هرگز سلامت یا حالت عادی و نرمال شخصیت احصا نمیشود. ولی در این روایات تمام آثار و اوصاف و معیارهای سلامت همراه با آفات و بیماری آنها بیان شده است.
البته در روانشناسی، سلامت روانی را همان عادی (نورمال) بدون عواطف، غرایز، حواس، عکسالعملها، نیروهای دماغی و ذهنی میدانند و طبعا اختلال هر یک از آنها را بیماری میشمرند، چه اختلالها کنشی باشد و چه واکنشی (یا منشی). بنابرین ترس، هراس، بخل، حسد و مانند این خصایل ناپسند را بیماری میدانند. ولی همانگونه که گذشت، در نظریه اسلامی بیماری شناسی روانی، بیماری را از سلامت می شناسند نه سلامت را از نبود بیماری، و این برای شناخت دقیقتر طبیعت و شخصیت انسان سالم مفیدتر و کاراتر است.
مثلا در حدیث هشام از امام کاظم (ع) نخستین نشانه سلامت روح انسان، «ایمان» او و بیماری آن، «کفر» دانسته شده که در هیچیک از فهرستها و جداول بیماریهای روانی متداول در روانشناسی نیامده است؛ ولی در اسلام، یک انسان سالم باید دارای ایمان و به دور از کفر باشد. پیداست که مقصود از ایمان در اینجا، اعتقاد و باور به دینی مخصوص و پیامبری معین نیست، بلکه اشاره به حس دینی و فطرت خداپرستی است؛ همچنانکه در حدیث دیگر آمده است که «کل مولود یولد علی الفطره...؛ یعنی هر نوزاد همراه با حس دینی و معنوی زاده میشود». پس اگر فردی در نهاد خود حس دینی نداشته باشد و بطور طبیعی (نه از روی لجاج) آن را انکار کند یا درک ننماید، سلامت روان خود را از دست داده و از فطرت اولیۀ خود دور شده است.
عناصر دیگر سلامت انسان در این حدیث «تصدیق» یعنی باور داشتن (و یا شاید خوش باور بودن و به اصطلاح قرآن مجید: «اذن خیر») شمرده شده و برعکس، حس ناباوری دائم و افراطی و شک در صدق دیگران بیماری شناخته شده است و نیز «اخلاص» در برابر «نفاق» که نمودار صافی و زلالی روح در برابر دورویی است و همچنین «رجاء» و حس امیدواری در برابر «قنوط» یعنی ناامیدی (که از آثار افسردگی میباشد) و یا خصلت «عدل» و دادجویی در برابر ستم و ستمکاری (که از جلوههای سادیسم و مردم آزاری است) و «کسل» و «حزن» در برابر «نشاط و فرح» (که کسل و حزن را میتوان از اقسام افسردگی محسوب کرد).
دیگر اینکه در این حدیث «انکار، غباوت و حمق» سه بیماری در برابر سلامت «معرفت، فهم و کیاست» معرفی شده و این همان چیزی است که در روانشناسی گفته میشود که «فرد رواننژند را میتوان «بیکفایت» خواند، زیرا جهان واقعی را بدرستی و دقت یک فرد سالم نمیتواند درک کند». و ناتوانی از درک حقایق اطراف خود بیماری روانی است.
در این حدیث «علم» از سپاهیان «عقل» شمرده شده و شاید بتوان گفت که برای «جهل» دو اصطلاح وجود دارد یکی عام در مقابل عقل که مقسم است و دیگری از اقسام آن و در مقابل علم. تأکید حدیث بر دو عنصر ضد در برابر هم، منافاتی با عرض عریض آن ندارد و به تعبیر دیگر هر خصلت با ضد خود در روی یک محور، ولی در دو جهت مخالف ـ یکی از صفر بالاتر و دیگری از آن پائینتر ـ قرار گرفته است که به تعبیر ریاضی میتوان آنها را محورهای مثبت و منفی نام داد. هر یک از این دو محور دارای درجات و نقاطی میتواند باشد و هر چه خصلتهای منفی ـ یا بتعبیر حدیث: «لشگریان جهل» ـ از صفر به سمت منفی دورتر شوند بیماری شدیدتر است و هر چه به صفر نزدیکتر گردد به مرز سلامت نزدیک گردیده است.
درجات شدید عدم سلامت را میتوان در حالات پارانوئید و جنون جوانی (اسکیزوفرنی) یا افسردگیهای عمیق (ملانکولی) و ماتم و خودکشی یافت. همچنانکه میتوان ناهنجاریهای موجود در حدیث را به ناهنجاریها و بیماریهای فکری و ادراکی یا انفکاک و تفرق رفتاری یا عاطفی (پراکندگی عواطف) و گاهی به خصایل ضد ارزشی و ضد اخلاقی تقسیم و تطبیق کرد. در این حدیث «تهتک و قحه» را بیماریهای روانی منشأ بی عفتی و «جرأت» را بیپروائی و ناسازگاری اجتماعی و قانونشکنی و «جور و ظلم» را دیگرآزاری و سادیسم و «سخط» را نارضائی مطلق و «خفت» را شیدایی و نیمه شیدایی و سبک روحی بیمارگونه میتوان شمرد. ولی انواع دیگر اختلالات و ناهنجاریهای منشی و کنشی و حتی مزاجی و عارضی و جسمانی و روانی و محیطی را نیز میتوان در خصلتهای دیگر مذکور در حدیث یافت.
باری، از آنچه که گذشت میتوان نتیجه گرفت که برخلاف روانپزشکی که در پی درمان بیماریهای شدید روانی است و معیارهای سلامت را جستجو نمیکند و برخلاف روانشناسی که معیاری دقیق برای سلامت به دست نمیدهد، روانشناسی اسلامی در حدیث اهل بیت علیهم السلام به برکت وحی و بعد الهی خود، تمام معیارها و نمودهای سلامت روانی انسان را احصا نموده و آفات و امراض آن را نیز بیان کرده است. خصایل مذکور در جنود عقل عناصری هستند که یک انسان طبیعی یا استاندارد را نشان میدهند و چون در گذار زمان انسانها ـ به جز معدودی ـ به دلیل عوامل طبیعی یا ارثی یا تربیتی و ارادی از این معیار سلامت منحرف شدهاند، بخشی از کمال سلامتی خود را از دست دادهاند. سلامت کامل را فقط در مردان نمونه مانند پیامبران و ائمه و جانشینان آنان یا پروردگان فرزانه مکتب ایشان میتوان یافت، بشرحی که در حدیث عقل و جهل گذشت.
روان انسان بسیار حساس و شکننده است و عواملی مادی یا معنوی، نقص اعضا یا بیماری، یا فشار و شکنجه جسمی و روحی، فقر و ستمکشی و مانند آن میتواند در روان انسان بیماری و صدمه و زیان بجای بگذارد و این آسیبها گاهی خصایل پسندیده را به ضد آنها تبدیل میکند و گاهی آثاری باقی میگذارد که در روانکاوی به آن عقده یا کمپلکس میگویند و ممکن است گاه بصورت هیستری و روانپریشی و جنون برسد و گاه زودگذر باشد و بصورت افسردگیهای خفیف ظاهر شود، و به همان گونه روان انسان بسیار اصلاحپذیر است و با تربیت و ریاضت میتواند راه کمال و سلامت را طی کند.
در دستورهای تربیتی و اخلاقی اسلام علاوه بر کوشش در جلوگیری از آفات غیرارادی به مراقبت ارادی خود افراد توجه بسیار شده و اخلاق اسلامی نوعی «خود درمانی» روانی است و همانگونه که از ذیل حدیث عقل و جهل برمیآمد مؤمنان و دین باوران بیاری ارادۀ استوار و ایمان و تلاش خود میتوانند از خصلتهای گروه جهل خود را پالایش داده و به صف جنود عقل درآیند و به سلامت کامل روان خود نزدیک گردند. در پایان این بررسی نکاتی به نظر میرسد که توجه به آن مفید است:
نکته اول: در بررسی جایگاه «انسان کامل» علم عرفان با «انسان سالم» علم روانشناسی، با اندکی تسامح میتوان سلامت انسان را ناظر به کمالات اولیۀ او دانست که بدون آن مرز میان انسان و حیوان برداشته میشود و انسان به رغم امتیاز جسمانی از حیوانات، یک حیوان انساننما میگردد. لکن «کمال» در اصطلاح عرفانی «انسان کامل» را میتوان ناظر به کمالات ثانویه او دانست که منوع نیست و برخلاف سلامت، که به تفاوت و تنوع افقی مربوط است، درجات عمودی و صعودی انسان را بیان میکند، و بدیهی است ـ برخلاف سلامت که مشترک میان تن و روان (یا جسم و نفس) است ـ کمال انسان در انسان کامل، منحصر به سلوک عملی نفس و تربیت آن و اصطلاح منش انسانی انسان میباشد.
نکته دوم: در میان بینش اسلامی و فلسفی دربارۀ جنود عقل و جهل مذکور در حدیث، میتوان این تفاوت را یافت که در فلسفه آن را از ملکات میدانند و «ملکه» ـ اگرچه از کیفیات نفسانی شمرده شده ـ همان عادت مستقر در انسان است و شاید بتوان آن را همان فطرت ثانویه مذکور در حکمت اشراق و حکمت متعالیه دانست. ولی از تعبیر به «جعل» در حدیث که میگوید: «ثم جعل للعقل...»، چنین برمیآید که خصائل انسانی خوب یا بد اموری فطری و ذاتی و به تعبیری: «فطرت اولیه» انسان میباشد که مانند کیفیات نفسانیه دستخوش تغییرات طبیعی نیست و فقط به یاری نیروی اراده و قسرا ـ نه طبعاـ میتوان بر آن مسلط گردید و مهار آن را در دست گرفت.
نکته سوم: بنظر میرسد که در فلسفه برای خلق یا خصائل نیک و بد حدی ذکر نشده و نامتناهی است؛ و حالآنکه در حدیث آن را در هفتاد و پنج زوج، یعنی در یکصدو پنجاه خلق یا خصلت منحصر ساخته است.
نکته چهارم: در میان فلاسفه بپیروی از ارسطو اصراری دیده میشود که سلامت خلق را حد وسط و میانه دو حد افراط و تفریط بدانند و ارسطو نام آن را فضیلت میگذاشت. ولی از احادیث میتوان بدست آورد که این تصور یک تقسیم فرضی و نظری محض است و در بسیاری از ملکات و صفات و منشهای انسان _ مثلا ایمان در برابر کفر و سعادت و یقین و صبر و نظافت و... _ این حد میانه قابل قبول نیست و حتی صدرالمتألهین که خود در این تقسیم از دیگران پیروی کرده، این مرزبندی را درباره «حکمت» نمیپذیرد و درباره آن میگوید: «کلما زاد کان أفضل».
نکته پنجم: جنود عقل در حدیث همان فضائل اخلاقی و ارزشهای انسانی میباشند، از اینرو اخلاق را باید همان آسیب شناسی روان و شخصیت انسان و «خود درمانی» دانست زیرا کسب آن ارادی است. بنابرین علم اخلاق و علم روانپزشکی در رواننژندیها، موضوع مشترک و وحدت غایت مییابند (با این تفاوت که در پزشکی معمولا درمان با پزشک است و از عوامل برونی بهره میگیرند)؛ از اینرو علم اخلاق با بهداشت روانی (Mental Hygien) یکی میشود.
فلسفه اسلامی انسان فطرت روان شناسی حکمت عملی روح روان عقل بهداشت اسلام