حوزه روان ناخودآگاه دو خصوصیت دارد: یک خصوصیت آن این است که حاکم بر روان ناخودآگاه فرمان می دهد، روان خودآگاه فرمان می پذیرد. از این جهت گفته اند (مثل این دو) مثل یک کارخانه عظیمی است که دستگاه موتور و دستگاه انتقال نیروی این کارخانه در زیر زمین نهاده شده است و قسمت های روئین آن که عملیات نهایی را انجام می دهد در قسمت بالا قرار دارد. آن کس که نگاه می کند، قسمت بالا را می بیند و خیال می کند که کارخانه همین قسمت بالا است، نمی داند که قسمت بالا تابع و مسخر قسمت پائین است و اساس، آن قسمت پائینی است، اگر بالا حرکتی هست به دلیل حرکت های طبقه زیرین و به دلیل نیروهایی است که در طبقه زیرین وجود دارد.
خصوصیت دوم این است که علاوه بر اینکه طبقه زیرین روح ما (یعنی) روان ناخودآگاه، فرمانده است و روان خودآگاه فرمانبر، بخش روان ناخودآگاه بسی عظیم تر و وسیع تر و گسترده تر است. قسمت خودآگاه ما نسبت به بخش ناخودآگاه، قسمت کم و کوچکی را تشکیل می دهد. قسمت مهم روان ما را روان ناخودآگاه ما تشکیل می دهد. مثل می زنند که اگر هندوانه یا قطعه یخی را در آب بیندازند، مقدار کمی از آن از آب بیرون می آید و آب قسمت اعظم آن را در بر می گیرد. می گویند عینا به همان نسبت که قسمت های بیشتری از یک هندوانه یا یخ زیر آب قرار می گیرد و قسمت کمی روی آب، قسمت هایی از روان انسان هم به همین نسبت از آگاهی ما مخفی و از شعور ما پنهان است. قسمت بسیار کم آن، همان است که خودمان آن را درک می کنیم و به وجود آن آگاه هستیم.
در قدیم یک مثل عامیانه ای بود، مردم فکر می کردند -من نمی دانم تا چه اندازه درست است- که آدم های کوتوله خیلی زرنگ و باهوش هستند. می گفتند این آدم کوتوله را که می بینی قدش اینقدر است، ده برابر این مقدار، زیر زمین است. این یک حرف عامیانه ای بود (اما) بعد معلوم شد که همه مردم این طورند، همه مردم کوتوله اند، ولی از نظر روانی. یک مقدار از روانش همان است که خودش حس می کند و به وجود آن آگاه است که قسمت کمی از روان او است و قسمت های بیشترش همان است که خودش هم از وجود آنها آگاه نیست.