در قرآن آیاتی است که از اعضای بدن انسان در قیامت سخن می گوید. از دست و پا، چشم و گوش و زبان و دهان و صورت و پوست تن که همگی دلیل بر معاد جسمانی است. این آیات نیز در قرآن مجید فراوان است که نمونه های آن ذیلا از نظر می گذرد:
1- الیوم نختم علی افواههم وتکلمنا ایدیهم وتشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون (یس/65)
2- حتی اذا ماجائوها شهد علیهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما کانوا یعملون (فصلت/20)
3- و قالوا لجلودهم لم شهد تم علینا قالوا انطقنا االله الذی انطق کل شیء ( فصلت/21)
4- فاما من اوتی کتاب بیمیینه هاوم اقرءوا کتابیه- واما من اوتی کتابه بشماله فیقول یا لیتنی لم اوت کتابیه (حاقه/19 و 25)
5- وجوه یومئذ مسفره – ضاحکه مستبشره – و وجوه یومئذ علیها غبره – ترهقها قتره (عبس/ 38 تا 41)
ترجمه:
1- امروز بر دهان آنها مهر می نهیم، و دستهایشان با ما سخن می گویند و پاهایشان کارهائی را که انجام می دادند شهادت می دهند.
2- وقتی به آن می رسند گوشها و چشمها و پوستهای تنشان به اعمال آنها گواهی می دهند.
3- آنها به پوستهای تن خود می گویند: چرا بر ضد ما گواهی دادید؟ آنها جواب می دهند همان خداوی که هر موجودی را به نطق در آورده ما را گویا ساخته.
4- اما کسی که نامه اعمالش به دست راست اوست ( از فرط خوشحالی و مباهات) فریاد می زند که (ای اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگیرید و بخوانید. اما کسی که نامه اعمال او به دست چپش داده شود می گوید: ای کاش هرگز نامه اعمالم به من داده نمی شد.
5- صورتهائی در آن روز گشاده و نورانی است- خندان و مسرور است- و صورتهائی در آن روز غبار آلود است- و دود تاریکی آنها را پوشانده.
تفسیر و جمع بندی
سخن گفتن اعضای بدن دلیل زنده ای بر معاد جسمانی است
در نخستین آیه گفتگو از مهر نهادن بر دهانها و ازکار افتادن موقت زبان، و به سخن در آمدن دستها و پاها و شهادت آنها بر اعمالی است که انسان انجام می داده است. مسلما این مسأله تنها با معاد جسمانی سازگار است و گرنه در معادروحانی نه دست و پائی در کار است و نه زبان و دهان، و نه سخن گفتن.
در آیه دوم و سوم سخن از گواهی دادن گوش و چشم و حتی پوست تن در آن دادگاه عظیم است. شهادت بر اعمالی که انجام می دادند. البته این شهادت و گواهی ممکن است از این طریق باشد که خداوند قدرت تکلم به آنها می دهد، و یا از طریق زبان حال، چرا که گوش و چشم و دست و پا و پوست بدن، آثار اعمال را، در خود ضبط و حفظ می کنند، و آن روز که «یوم البروز» است این آثار آشکار می گردد.
در چهارمین آیه سخن از کسانی است که نامه اعمالشان (به نشانه موفقیت و پیروزی و پاکی) به دست راستشان داده می شود، و با سربلندی اهل محشر را دعوت به مطالعه آن می کنند! و کسانی که به نشانه سوء اعمال نامه اعمالشان به دست چپ آنها داده می شود، و فریاد از آنها برمی خیزد که ای کاش نامه اعنال ما را به ما نمی دادند! در اینجا نه تنها روی اعضای مختلف بدن تکیه شده، بلکه به دست چپ و راست نیز اشاره گردیده است.
در پنجمین آیه، سخن از صورتهای درخشنده صالحان، و صورتهای سیاه و تاریک و غبار آلود صالحان و بدکاران است که آن نیز تأکیدی است بر جسمانی بودن معاد.
علاوه بر آنچه در بالا – به عنوان نمونه – گفته شد آیات فراوان دیگری نیز در قرآن وجود دارد که سخن از غل و زنجیرهائی می گوید که در گردن یا دست و پای آنها است (ابراهیم/43 و انسان/ 4)، و آیاتی که حتی از بعضی از عوارض جسمانی سخن می گوید، مانند خندیدن مومنان از وضع کفار در قیامت "قالیوم الذین امنوا من الکفار یضحکون" (مطففین/34)، آیاتی که روز قیامت را روزی می شمرد که از شدت ترس و وحشت، چشمها از حرکت باز می ایستد، گردنها برافراشته، سرها به آسمان بلند کرده، و حتی پلک چشمها از شدت رعب و ترس باز و بسته نمی شود "انما یوخرهم لیوم تشخص فیه الابصار – مهطعین مقنعی روسهم لایرتد الیهم طرفهم" (ابراهیم/42 و 43)، سخن از روزی است که ظالمان دستهای خویش را از شدت حسرت به دندان می گیزند "و یومن یعض الظالم علی یدیه" (فرقان /27) و امثال اینها. آیا می توان این همه آیات را بدون هیچگونه دلیل روشنی حمل بر کنایه و مجاز کنیم و قواعد مسلم، باب الفاظ را نادیده بگیریم؟!