روایتی ذیل آیات سوره یوسف در کتاب های تفسیری نقل شده است. اگر چه به حسب ظاهر برای بعضی هضمش دشوار است که پیش آمدن این واقعه ی مصیبت بار برای حضرت یعقوب علیه السلام بر اثر یک ترک اولی بود که از آن حضرت صادر شد. البته روایاتی که نقل می شود گاهی در کتاب های معتبر حدیثی ما وجود ندارند و اعتبار سندی شان محرز نیست. در این صورت آن ها را نمی پذیریم و به بحث درباره ی آن ها نمی پردازیم. گاهی نیز روایاتی است که مفاد آن ها با موازین قرآنی سازگار نیست و بعضا مخالف است. آن ها را هم به آسانی کنار می گذاریم. اما گاه روایتی است که هم اعتبار سندش محرز است و کتب معتبر حدیثی ما آن را نقل کرده اند و هم با موازین قرآنی انطباق است و منافاتی با آن موازین ندارد. در این صورت، داعی بلکه مجوز بر رد آن نداریم، هرچند با ذوق و سلیقه و طبع ما نسازد. حالا این روایت که بیان می شود در کتب معتبر تفسیری نقل شده است از قبیل: تفسیر برهان- تفسیر صافی- تفسیرالمیزان- و مجمع البیان. و اما روایت:
سفارش اکید امام سجاد علیه السلام به خدمتکار منزل از ابوحمزه ثمالی نقل شده که من در مدینه در مسجد النبی، روز جمعه ای با حضرت امام سجاد علیه السلام نماز صبح را خواندم. امام علبه السلام پس از فراغت از تعقیبات نماز رو به منزل حرکت کردند و من نیز همراهشان رفتم. وفتی به منزل رسیدند خدمتکار خانه را صدا زدند و فرمودند: امروز، جمعه است، هرسائلی در خانه آمد به او چیزی بدهید و محروم و ردش نکنید. ابوحمزه می گوید، من گفتم: آقا! همه ی این ها که مستحق نیستند. چه بسا افرادی هستند که کار و حرفه شان تکدی و چیزی خواستن از مردم است در حالی که استحقاق ندارند. فرمود: درست است ولی می ترسم درمیان همین ها افراد مستحقی باشند و محروم برگردند و در اثر همین محروم برگشتن آن ها، آن بلایی که بر خاندان حضرت یعقوب علیه السلام نازل شد، بر خاندان ما نازل بشود. ابوحمزه جویای تفصیل مطلب شد، امام علیه السلام فرمود: در دودمان حضرت یعقوب علیه السلام این چنین رسم بود که هر رور گوسفندی را ذبح می کردند و از گوشت آن به مستحقان می دادند و قسمتی هم خودشان صرف می کردند. روزی مرد مومنی که قرب منزلت در نزد خدا داشت و روزه دار بود، نزدیک افطار شب جمعه در خانه ی یعقوب علیه السلام رسید و تقاضای کمک کرد. آن ها که متصدی تقسیم گوشت بودند شنیدند اما به زعم اینکه استحقاق کمک ندارد، توجهی به او ننمودند. او که مأیوس شد، درحالی که دل شکسته بود، از در خانه ی یعقوب برگشت و آن شب را با گرسنگی صبح کرد در حالی که یعقوب و خانواده اش سیر بودند. صبح همان شب وحی از جانب خدا بر یعقوب علیه السلام نازل شد که ای یعقوب! آماده ی نزول بلا باش زیرا دیشب یک سر گرسنه پشت دیوار خانه ات بر زمین نهاده شده و زمینه را برای نزول بلا آماده کرده است، هر چند تو از حال او بی خبر بوده ای ولی همین که تفحص از حال او ننموده ای و متصدیان توزیع طعام از جانب تو اعتنا به حرف او نکرده اند، استحقاق بلا پیدا کرده ای و باید سالیان متمادی به درد سوزان فراق یوسف مبتلا گردی.
این نشان می دهد که بزرگان آن قدر مقامشان در پیشگاه خدا بالاست که با کوچک ترین لغزشی بلا و مصیبت بر سرشان می بارد و حساب آن ها جدا از حساب دیگران است. به خاطر یک (ان شاء الله) که حضرت سلیمان علیه السلام نگفته است، کیفر: "و لقد فتنا سلیمان و القینا علی کرسیه جسدا اثم اناب" (ص/34) دامنگیرش ساخته اند که چرا بدون ان شاء الله گفته ای من هفتاد فرزند تولید می کنم که همه مجاهد در راه خدا باشند و حال اینکه مسلما تکیه به مشیت خدا در اراده اش بوده ولی چون به زبان نیاورده است استحقاق این کیفر را پیدا کرده که از میان زنان متعددی که داشته است، تنها یک زن باردار شده و آن هم موجود ناقصی آورده که نصف بدن داشته است چنان که می فرماید:
"القینا علی کرسیه"
«روی تختش جسدش را انداختیم»
"ثم اناب* قال رب اغفرلی" (ص/35-34)
«آنگاه متوجه شد و دست انابه به سوی ما برداشت و گفت، خدایا مرا بیامرز»
درباره ی حضرت آدم علیه السلام بیندیشید که براثر یک ترک اولی چگونه مطرود از قرب جوار خدا گردید و فرمان «اهبطوا» درباره ی او وهمسرش صادر شد. به آن گفتند:
"لا تقربا هذه الشجره" ( بقره / 35)
«به این درخت نزدیک نشوید ]و از میوه ی آن نخورید[»
اگر بخورید به رنج و مشقت می افتید ولی خوردند و نتیجتا بانگ (فعصی آدم ربه فغوی) در آسمان ها پیچید که آدم به نافرمانی ربش مبتلا گردید و به راه دشوار افتاد. حالا آیا تفحص نکردن حضرت یعقوب علیه السلام از حال یک رهگذری که احتمال استحقاق در او می رفت، ترک اولای سنگینی بود یا جریان حضرت آدم علیه السلام که بالعیان نشانش دادند و گفتند:
"هذا عدو لک ولزوجک" (طه/117)
«این ]ابلیس[ دشمن تو و همسر توست.... مراقب باشید از طریق این درخت می خواهد شما را بفریبد. در عین حال آن ها دانسته و فهمیده، از میوه ی آن درخت خوردند و مبتلا به پی آمدهای ناگوار آن شدند. حاصل این که از این سنخ ترک اولاها در زندگی انبیاء علیهم السلام در قرآن کریم، متعدد داریم. اینجا هم در سحرگاه همان شب که آن مومن روزه دار با دل شکستگی از در خانه ی یعقوب برگشت و گرسنه خوابید، در همان ساعت فرزند هفت ساله ی زیبای یعقوب یعنی یوسف، دوان دون نزد پدر آمد و گفت: "یا ابت انی رایت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رایتهم لی ساجدین"، پدر امشب من خواب دیدم که یعنی همان شبی که آن شکم گرسنه پشت دیوار خانه ی یعقوب خوابیده، همان شب نیز یوسف آن خواب را دیده است. جناب یعقوب این خواب یوسف را با وحی جناب جبرئیل که می گفت، آماده ی نزول بلا باش تطبیق کرد و دید آری! زمینه ی نزول بلا آماده شده است. به یوسف گفت:
"بنی لا تقصص رویاک علی اخوتک"
«فرزند عزیزم! این خوابت را برای برادرانت نگو»
"فیکیدوا لک کیدا"
«درباره ات نقشه ی خیانتت طرح می کنند».
این جریان نیز مانند سایر جریانات در زندگی انبیاء علیهم السلام که به عنوان ترک اولی در قرآن آمده است، دو مطلب را نشان می دهد. یکی اینکه اولیای خدا علیهم السلام تحت مراقبت کامل حضرت حق قرار گرفته اند؛ آن چنان که کوچک ترین لغزش آن ها هر چند گناه حساب نمی شود ولی در نزد خدا موجب اخذ و عتاب و سبب نزول بلا می گردد. دیگر آن که نظام دقیق عالم را نشان می دهد که کوچک ترین عمل و باریک ترین نیت، چنان کفه ی ترازوی عالم را سبک و سنگین می کند که وقتی سر یک گرسنه آن طرف به زمین نهاده می شود، از این طرف سر یوسف را از بالش ناز بلند می کند و به ته چاه می افکند. یک شب که گرسنه بی شام می خوابد، آن باعث می شود که چهل سال بلا بر خاندان یعقوب بریزد.