در برابر کشف و شهود واقعی که گاه بر اثر ایمان و یقین کامل، و گاه به خاطر ریاضتهائی حاصل می شود، کشف و شهودهای خیالی و پنداری نیز فراوان است که گاه بر اثر تلقینهای مکرر و انحراف فکر و ذهن از جاده صواب، و گاه بر اثر القائات شیطان، صحنه هائی در نظر انسان مجسم می شود که هرگز با واقعیت تطبیق نمی کند، و چیزی بیش از مشتی خیال و اوهام نیست، و از این قبیل کشف و شهودهائی که بسیاری از «صوفیه» ادعا می کنند، مرید ساده لوح در آغاز کار بر اثر تبلیغات عده ای معتقد می شود که باید بوسیله خواب و رویا «مرشد» و راهنمای حقیقی را پیدا کرد، و روز به روز این فکر برای او قوت می گیرد، او همیشه منتظر است در عالم خواب، جمال مرشد را زیارت کند، (غالبا اشخاصی را در نظرش برای این منصب برگزیده و اگر هم دقیقا تعیین نکرده باشد حدود و مشخصات او را از جهاتی در نظرش می گیرد). گاه بر اثر ریاضتهای مشقتبار و انحراف مزاج، تعادل طبیعی فکری را از دست داده، و قدرت تخیل در او زیاد می شود، ناگهان یک شب در عالم خواب اشخاص را در حدود مقصودش می بیند و اگر هم کاملا بر آن منطبق نباشد با مقداری توجیه و تفسیر آن را ترمیم کرده و به این وسیله شالوده ارادت او ریخته می شود. ممکن است نظیر این قضیه در عالم بیداری نیز اتفاق بیفتد، زیرا چشم و گوش این سالک ساده ذهن به او دوخته شده، و متوجه عالم غیب است، همواره انتظار دارد دری از آن جهان بر او گشوده شود یا سروشی به گوش او رسد، پیوسته این معنی را به خود تلقین می کند و در عالم ذهن پرورش می دهد و شب و روز به آن می اندیشد، ناگاه در اثر فعالیت قوه خیال صدائی به گوشش می خورد، و یا صورتی در برابر او مجسم می گردد، و آن را گرفته و پایه اعتقاد خود قرار می دهد. شنیدن مطالب ذوقی و نشاط آور که گاه با اشعار جالب و آهنگهای مخدر نیز همراه است اثر تلقینات را چند برابر می کند. آن گروه از صوفیه که طرفدار وجد و سماعند چنان در حالت وجد و سماع داغ می شوند و جوش و خروش می یابند و از خود بی خود می شوند که قوه عاقله کاملا از کار می افتد، و میدان برای فعالیت قوه وهمیه خالی می شود، و آنها را که دائما در خیال کشف و مشاهده عوالم غیبی هستند در عالمهائی سیر می دهد که بستگی به قدرت تخیل آنها دارد، دریاهای نور و کوه طور، سموات سبع و ارضین سبع، را در برابر چشمان خود مجسم می بینند، و هر شکل و صورتی که قوه وهمیه آنان به آن تمایل داشته باشد در مقابل چشمانشان خودنمائی می کند. آنها با دیدن این صحنه ها به شدت فرحناک شده، و به گمان اینکه شاهد مطلوب را در آغوش کشیده اند نعره می کشند و فریاد سر می دهند، و همین امر موجب تشدید این حالت می گردد، و بالاخره در حالتی شبیه به اغماء فرو می روند، و وقتی از آن حالت آرامش می یابند آنچه را دیده بودند به عنوان مکاشفات خود برای دیگران بازگو می کنند! آنها در حقیقت به گمان آب به دنبال سراب می روند، و بی آنکه به جائی رسیده باشند در اموری که به کلی عاری از حقیقت است گرفتار می شوند. کوتاه سخن اینکه چنان نیست که هرکس ادعای کشف و شهود کند بتوان از او پذیرفت، و یا اگر صورتی در نظرش مجسم شود و یا سروشی به گوش او رسد بتوان آن را الهی و واقعی دانست، چرا که مکاشفات شیطانی نیز بسیار است.
در حدیثی در احتجاج طبرسی از «ابن عباس» نقل شده است که امیرمومنان علی (ع) از کنار «حسن بصری» گذشت در حالی که مشغول وضو گرفتن بود ( و در ریختن آب وضو سخت گیری می کرد). امام فرمود: ای حسن! وضو را پر آب بگیر، حسن بصری گفت: امیر مومنان! تو دیروز ( در میدان جنگ جمل) کسانی را کشتی که شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اسلام (ص) می دادند و نمازهای پنجگانه را بجا می آوردند، وضوی پر آب می گرفتند. امام فرمود: اگر چنین بود تو چرا دشمنان ما را یاری نکردی؟! «حسن بصری» گفت: به خدا سوگند من تو را تصدیق می کنم ای امیر مومنان! در اولین روز بیرون آمدم، غسل کردم و حنوط بر خود پاشیدم و سلاح در تن کردم و شک نداشتم که تخلف از یاری عایشه کفر است! هنگامی که به محلی از «حزیبه» (نزدیکی بصره) رسیدم صدای منادی به گوشم خورد که ای حسن! کجا می روی؟ برگرد که قاتل و مقتول هر دو در دوزخند! من وحشت زده بازگشتم و در خانه ام نشستم، روز دیگر باز یقین کردم که تخلف از یاری عایشه کفر است، و دگر بار بر خود حنوط پاشیدم و سلاح در تن کردم و به سوی میدان حرکت نمودم تا به همان محل دیروز رسیدم صدای منادی از پشت سرم شنیدم که ای حسن! پشت سر هم به کجا می روی که قاتل و مقتول در دوزخند! علی (ع) فرمود: راست گفتی، اما می دانی آن منادی چه کسی بود؟ گفت: نه، فرمود: آن برادرت شیطان بود! و در واقع هم راست گفته چرا که قاتلین و مقتولین آن گروه (بلواگران جمل که بر ضد حکومت مسلمین و امام وقت علی (ع) قیام کرده بودند) همه در دوزخ بودند.
اینگونه سروشهای غیبی و مکاشفائی شبیه آن همان است که در قرآن مجید به عنوان وحی شیاطین به آن اشاره شده است، در سوره انعام می خوانیم: "و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا"(سوره انعام/ آیه112)، «اینگونه در برابر هر پیامبری شیاطین انس و جن قرار دادیم که سخنان فریبنده بی اساس را به طور سری به یکدیگر می گفتند. اینها در واقع یکنوع آزمون و امتحان است تا صفوف مومنان و غیرمومنان از هم جدا شود»، و نیز در همین سوره می خوانیم: "و ان الشیاطین لیوحون اولیائهم"(سوره انعام/ آیه 121)، «شیاطین مطالبی را به دوستان خود بطور سری القاء می کنند»! به همین دلیل انسان وقتی به کتب «صوفیه» مراجعه می کند آنها را مملو از مکاشفاتی می بیند بسیار وحشتناک که آثار نادرستی از آنها نمایان است، در اینجا فقط به چند نمونه مختصر اشاره می کنیم:
1- در «کتاب صفوة الصفا» که در شرح حالات «شیخ صفی الدین اردبیلی» به قلم یکی از مریدان او نوشته شده، چنین آمده است: یکی از مردان کار کرده به شیخ گفت: در عالم خواب دیدم سر آستین شیخ از "عرش" بودی تا "ثری" (زمین). شیخ گفت: این را به قدر حوصله تو به تو نشان داده اند!
2- محی الدین عربی در «کتاب مسامره الابرار» می گوید: رجبیون کسانی هستند که دارای یکنوع ریاضتند و از آثار آن این است که در حالت مکاشفه «رافضیها» (شیعه ها) را به صورت خوک می بینند!!
3- شیخ عطا در کتاب «تذکرة الاولیا» در حالات «بایزید بسطامی» می نویسد مدتی خانه را طواف می کردم، چون به حق رسیدم خانه را دیدم که گرد من طواف می کرد!..... حق تعالی مرا به جائی رسانید که خلائق را به جملگی در میان دو انگشت خود دیدم!!
4- در همان کتاب آمده است که «بایزید» گفت: حق تعالی مرا دو هزار مقام پیش خود حاضر کرد و در هر مقام مملکتی بر من عرضه داشت، من قبول نکردم!
اینها ادعاهائی است که از هیچ پیامبر مرسل و امام معصوم شنیده نشده، بلکه دعا و مناجاتهای آنان در پیشگاه خدا و در کنار خانه او که دلیل بر نهایت خضوع و تواضع و تذلل است نشان می دهد که اینگونه مکاشفات هرگاه دروغ تعمدی نباشد حتما اوهام و خیالات شیطانی است که بر اثر عوامل مختلف که در گذشته به گوشه ای از آن اشاره شد در ذهن بعضی نقش می بندد، و وسعت آن بستگی به میزان تخیلات و بلند پروازیهای صاحبان آنها دارد.
سوال؟
در اینجا یک سوال پیش می آید که آیا راهی برای شناخت «مکاشفات رحمانی» از «مکاشفات شیطانی» و «واقعیت» از «پندار» وجود دارد یا نه؟!
پاسخ:
آری سه نشانه عمده وجود دارد که اجمالا فرق این دو را با آن می توان شناخت: مکاشفات رحمانی علاوه بر یقینی و قطعی بودن، همیشه همراه با سطح بسیار والائی از ایمان، و یقین و معرفت و اخلاص و توحید و عمل صالح است، در حالی که «مکاشفات شیطانی» و خیالپردازیها، فاقد آن می باشد، بنابراین اگر اینگونه مطالب از غیر واجدین این صفات دیده یا شنیده شود به هیچوجه قابل اعتبار نیست. در روایتی که از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده، چنین آمده که می فرمود: «علم نوری است که خداوند در قلب هرکس که دوست دارد می افکند، درهای قلب او گشوده می شود، و غیب را می بیند، سینه او گشاده می گردد، و مشکلات و آزمونها را متحمل می شود. گفته شد ای رسول خدا! آیا این امر نشانه ای دارد؟ فرمود: ( آری نشانه اش) بی اعتنائی به سرای فریبنده، و توجه به سرای جاویدان، و آمادگی برای مرگ (از طریق ایمان و عمل صالح) قبل از نزول آن است».
دیگر اینکه «مکاشفات حقیقی» همواره هماهنگ با کتاب و سنت است، و در مسیر آیات الهی و سخنان قطعی پیشوایان معصوم می باشد، هرگز سر سوزنی از جاده اطاعت الهی خارج نیست، و کمترین آلودگی با عصیان و گناه ندارد.
سوم اینکه محتوای آن با عقل کاملا سازگار است و از بلند پروازیهای نامعقول و خیالبافی برکنار می باشد. آنکس که می گوید: «رافضیها» را در حال مکاشفه به صورت خوک دیدم در واقع صورت خویش را در آئینه درونش دیده و آنکس که می گوید هنگامی که به خدا رسیدم خانه کعبه را دیدم که برگرد وجود من می چرد، گرفتار سرگیجه بوده، چنین کسی خود را از طواف خانه خدا بی نیاز و آن را مادون شأن خود می پندارد، در حالی که پیامبر بزرگ اسلام (ص) در آخرین سال عمرش به «حجة الودع» رفت، و مراسم حج و طواف خانه خدا را انجام داد. به همین دلیل است که اینگونه مکاشفات را پندارهای بی اساس و یا القائات شیطانی باید شمرد.