از جمله اصول اخلاقی و عرفانی، اصل محاسبه است. اما سئوالی که وجود دارد این است که چرا ما به نسبت به محاسبه نفس خود تمایل نداریم؟ در ادامه به دو دلیل عمده آن اشاره می کنیم:
1. فراموشی خدا و از خود بیگانگی: تردیدی نیست که منشأ عدم توجه به این موضوع مهم غفلت از خدا است و کسی که خدا را فراموش کند از خود بیگانه می شود و آن کس که خود بیگانه شد تابع هوی و هوس می گردد و آن کس که تابع هوای نفس شود از حقایق دور می ماند و دیگر نمی تواند به آینده خویش بیندیشد. قرآن می فرماید: «وَ لا تَکُونُوا کالذَّینَ نَسُوا اللهَ فَانساهُم أنفُسَهُم» (سوره حشر/ آیه19)، همانند کسانی نباشید که خدای را فراموش کردند، پس خدا آنها را از خود بیگانه کرد] تا آن جا که خود را فراموش کردند و از مرحله بندگی و انسانیت سقوط نمودند[ و تنها در مقام ارضای غرایز حیوانی هستند...
و می فرماید: «وَلا تُطِع مَن أغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ» (سوره کهف/آیه28)، از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن، که پیروی هوای نفس کردند.
به هر حال، هوای نفس و یاد خدا با یکدیگر در یک جا جمع نمی شوند؛ نور و ظلمت با یکدیگر سازگار نیستند.
هوای نفس خود بشکن، خدا را مده ره پیش خود صاحب هوا را
2. غرور و امید بیجا: یکی دیگر از عوامل ترک محاسبه غرور و خودفریبی است. حضرت علی علیه السلام در ذیل آیه شریفه "یا أیَّها الإنسانُ ما غَــَّرکَ بِربِکَ الکریم» (سوره مبارکه انفطار/آیه 6) ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟! به انسان های غافل و خفته که در خواب گران غفلت به سر می برند هشدار می دهد و برای این که آنان را به مسئولیت های خویش متوجه سازد، می فرماید:
«أدحَضُ مَسئولُ حُجَّهَ وَ أقطَعَ مُغتَرَّ مَعذِرَهَ لَقَد أبرَحَ جَهالَهَ بَنَفسِهِ»، این انسان مغرور، مسئولی است که پاسخ وی بی پایه تر از همه و عذرش در مقام توجیه و پوزش خواهی ناپذیراتر است؛ با این حال، او بر نادانی خویش مصر است و دست از جهالت و غرور
برنمی دارد.
«یا أیّها الإنسان ما جَرَّاکَ علی ذَنبِکَ، وَ ما غَرَّک بربَّک وَ ما اَنَسَکَ بهَلَکَه نَفسِکَ؟ إ ما مِن دائِکَ بُلُولُ أم لَیس مِن نَومَتِکَ یَقظَهَّ؟ إما تَرحَمُ مِن نَفسِکَ ما تَرحَمُ مِن غَیرکَ؟»، ای انسان! چه چیز تو را به گناهت جرأت داده و چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته و چه چیز تو را بر هلاکت خویش علاقه مند کرده است؟ آیا این بیماری تو بهبودی ندارد؟ آیا این خوابت بیداری ندارد؟ چرا همان گونه که به دیگری رحم می کنی به خود رحم نمی کنی؟
«فَلَرُ بُّما تَرَی الضاحی مِن حَرِ الشَّمس فَتُظِلُّهُ، أوتَرَی المُبتَلی بالَم یُمضُّ جَسَدهَ فَتَبکی رَحمَه لَهُ! فَما صَبَّرکَ علی دائِک َ وَ جَلَّدکَ علی مُصابِکَ وَ عَزّاکَ عَنِ البُکاءِ علی نَفسِکَ وَ هِیَ أعَزُّ الإنفُس عَلَیک! وَ کَیفَ لا یُوقظُکَ خُوفُ بَیاتِ نِقمَه وَ قَد تَورَّطتَ بِمَعاصیهِ مَدارجَ سَطَواتِهِ؟»، توکه هرگاه کسی را در دل آفتاب سوزان بیابی بر او سایه می افکنی و هرگاه بیماری را بینی که سخت ناتوان گشته از روی ترحم بر او گریه می کنی، پس چه چیز تو را از گریه بر خویشتن تسلی داده در حالی که هیچ چیز برای تو عزیز تر از خودت نیست، و چگونه ترس از فرود آمدن بلای ناگهانی تو را بیدار نکرده در حالی که با نافرمانی خدا خود را تباه ساخته و در پنجه قهرش انداخته ای؟
«فَتَدا وَ مِن داء الفَترهَ فی قَلبِکَ بِعَزیمَه وَ مِن کَری الغَفلَهِ فی ناظِرِکَ بِیَقَظَه وَ کُن للهِ مُطیعاً وَ بِذِکرهِ انِساً»، پس این بیماری ]دوری از خدا[ را با داوری تصمیم و عزم راسخ درمان کن! و این خواب غفلتی که چشمت را فرا گرفته با بیداری برطرف ساز! مطیع خدا باش و به یاد او انس گیر.
«فَتَحَــرَّ مِن إمرکَ ما یَقُومُ بِهِ عُذرکَ، و تَثبُتُ بهِ حُجَّتُکَ وَ خُذ ما یَبقی لَکَ مِما لا تَبقی لَهُ وَ تَیَسَّرلِسَفَرکَ وَ شَمِ بَرقَ النَّجاهِ، وَ ارحَل مَطایا التَّشمیر»، بنابراین، در جست و جوی چیزی باش که عذر خویش را با آن توجیه کنی ]تا عذر تو را بپذیرند[ و دلیل خود را با آن استوار سازی ... و از این دنیا که در آن ماندنی نیستی توشه ای ماندنی و پایدار برای خویش برگیر و وسیله ای برای سفر ] آخرت[ آماده کن و به برق نجات چشم بدوز و بار و توشه این سفر را محکم بر پشت مرکب ببند.
از مجموع آیات و روایاتی که گذشت، ضرورت محاسبه نفس به خوبی روشن می شود که سرمایه گران بهای عمر را بی حساب و کتاب مصرف کردن موجب خسران غیر قابل جبران است.
حضرت هادی علیه السلام فرمود: «الدُّنیا سُوقُ ربَحَ فیها قَومُ وَ خَسرَِ اخَرُونَ»، دنیا بازاری است که گروهی در آن سود می برند و گروهی زیان می بینند.
پس انسان تا زنده است بایستی به حساب خود برسد، زیرا هنگامی که از دنیا رفت دیگر تقاضای بازگشت به دنیا و جبران گذشته ها پذیرفته نخواهد شد.
«حَتیَّ إذا جاءَ أحَدَهُمُ المَوتُ قالَ ربّ ارجِعُون . لَعَلی أعملُ صالحاً فیما تَرکتُ کَلاً آن ها کَلِمَهُ هُوَ قائلُها وَ مَن وَ رائِهم بَرزَخُ إلی یَومِ یُبعَثُونَ» (سوره مومنون/ آیات 100-99)، تا زمانی که مرگ یکی از آنها فرا می رسد می گوید: پروردگار من! مرا بازگردان، شاید در آن چه از خود باقی گذارده ام عمل صالحی انجام دهم.] به او می گویند: [ چنین نیست! این سخنی است که او به زبان می گوید ]و اگر باز گردد برنامه اش همچون سابق است[ و پشت سر آنها برزخی است تا روزی که برانگیخته می شوند.
پس عمری که خدا به انسان داده است روز قیامت مورد سوال واقع خواهد شد که در چه راه آن را به کار برده است و به همین جهت باید بکوشد از این نعمت به خوبی بهره برگیرد و از هر لحظه آن برای روز قیامت استفاده کند و هر روز و شب به فکر محاسبه نفس باشد و بداند در روز محشر در حضور خداوند متعال مورد مواخذه قرار خواهد گرفت و از وی سوال خواهد شد که از سرمایه عمر چگونه استفاده کردی؟! و کسی که از این سرمایه به خوبی بهره برداری نکند زیان خواهد کرد.
خداوند متعال در قرآن پس از سوگند به عصر و زمان می فرماید: «إنَّ الإنسانَ لَفی خُسر إلاَّ الذَّینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالحاتِ وَ توَ اصَوا بِالحَقّ و تَوالصَوا بّالصبرَّ» (سوره عصر/ آیات 3-2)، جنس بشر همه و همه در خسرانند مگر کسانی که چهار خصلت داشته باشند: ایمان، عمل صالح، دعوت متقابل به حق، سفارش به صبر و استقامت در راه اقامه حق.