آرای مشهور میان فلاسفه دیروز و امروز درباره روح، پنچ نظریه به قرار زیر می باشد:
1. نظر یه افلاطون 2. نظریه ارسطو 3. نظریه صدرالمتالهین 4. نظریه دکارت 5. اسپریتیسم و روح. از دیر باز افراد بشر به شناسایی حقیقت روح و روان خود، ابراز علاقه کرده و در هر زمانی حقیقت آن را به گونه ای تفسیر کرده و حس کنجکاوی خود را قانع ساخته اند. علت این که در این موضوع، آراء متضاد ابراز شده است، این است که تنها دانشمندان و متخصصان در این مسئله اظهار نظر نمی کنند، حتی افرادی که صلاحیت علمی و دید وسیعی در شناسایی این موضوعات ندارند، در این باره به اظهار نظر پرداخته و نظراتی بیان کرده اند.
1. روزگاری نظریه افلاطون شهرت به سزایی پیدا کرد. تصور شد که روح و روان انسان پیش از بدن، آفریده می شود، سپس به بدنی تعلق می گیرد و روح بسان مرغی است که تا مدتی در قفس بدن لانه می گزیند، و پس از مدتی درب قفس را شکسته و به جهان دیگر پرواز می کند. این نظریه هر چند به وسیله شاگرد او «ارسطو» دگرگون گردید ولی نظریه افلاطون به صورت یک اصل الهام بخش، میان شعراء باقی ماند.
2. ارسطو با منطق خاص خود، اختلاف روح و بدن را به حدی که استاد او معتقد بود، برطرف نمود، و پیوسته روح را بالاتر از علاقه مرغ به آشیانه و سواره به اسب، و کشتیبان به کشتی دانست، و سرانجام معتقد گردید که رابطه روح و بدن از نوع رابطه صورت و ماده است و صورت فعلیت ماده (بدن) به وسیله روح است، و روح انسان موجود مجردی است، و پیوسته با ماده است نه در ماده، و هرگز موجودی به نام روح که پیش از بدن آفریده شده باشد، وجود ندارد بلکه روح در آغاز کار به صورت قوه و استعداد بوده، بعدا به مرحله تجرد می رسد. نظریه ارسطو تا زمان مرحوم صدرالمتالهین ( 979-1050) در مراکز علمی شرق و غرب رسمیت کامل داشت، ولی همزمان با تحول علمی عظیم در غرب، در نظریه دیگر پدید آمد، یکی، یک نوع رجعت و عقب گرد به نظریه افلاطون، و دیگری نظریه جدیدی مبنی بر یک رشته اصول علمی نو.
3. دکارت ( 1596-1650 م) با اعتقاد به سه اصل مستقل خدا- نفس جسم بار دیگر نظر افلاطون را زنده کرد.
4. ولی صدر المتالهین با اثبات حرکت عمومی در جوهر موجودات، تحول عظیمی در شناسایی و ارتباط روح به بدن پدید آورد، و ثابت کرد که حرکات ظاهری و عرضی و حسی که بر سطح عالم حکمفرما است، تجلی و نمود یک حرکت جوهری و عمیقی جوهر عالم می باشد، و حرکت در جوهر جهان، تجلی بخش این حرکات ظاهری و حسی است، و پیدایش انواع در جهان روی قانون حرکت است، و روح، محصول قانون حرکت عمومی جوهری جهان می باشد، و سرچشمه پیدایش نفس همان ماده متحول و متحرک است و ماده این استعداد و شایستگی را دارد که در دامن خود موجودی را پرورش دهد، که با ماورای طبیعت هم افق باشد، و مانعی نیست که یک موجود مادی در مراحل ترقی و تکامل خود، به یک موجود مجرد تبدیل گردد. این ها نظراتی است که از طرف فلاسفه بزرگ جهان، پیرامون روح اظهار شده است. در برابر آنان گروهی مانند پیروان مکتب مادیگری، روح و روان و پدیده های روانی را، خاصیت عادی و طبیعی ترکیب ماده دانسته، و منکر هر نوع اصالتی برای روح شده اند و برخی دیگر در برابر آنان، جسم و ماده را نمایشی برای روح اندیشیده و این دو گروه افراطی و تفریطی به عقیده خود به ثنویت و دوگانگی روح و بدن، با انکار یکی و اثبات اصالت دیگری خاتمه داده اند.
5. در عصر حاضر مسئله روح شناسی از طریق تجربی و آزمایشی تعقیب، و علمی به نام «اسپریتیسم» پایه گذاری شده است و شیوه بحث و تحقیق در این علوم، بسان علوم تجربی و آزمایشی است. ولی باید توجه نمود که آنچه را روح شناسان اخیر، پیرامون روح و تجلیات آن مطرح می کنند، صحیح و پای برجا نیست زیرا اگر روح یک موجود مجرد از ماده باشد (همچنان که دلایل دهگانه فلسفی تجرد آن را ثابت می کند) هرگز نمی توان تمام واقعیت و تجلیات آن را در قالب آزمایش مشاهده کرد، طبعا آنچه را که آزمایش ثابت می کند تجلی کم فروغی از وجود روح خواهد بود، نه تمام واقعیت آن. اگر «اسپریتیسم» تماس با ارواح را ثابت می کند و سرانجام شبحی از روح، در کنار پرده دیده می شود، همه و همه نمایش کوچکی از فعالیت روح مجرد است. روح از نظر فلسفه اسلامی موجود اصیلی است که تا تجرد کامل پیدا نکند، از بدن اعم از مادی و مثالی، بی نیاز نمی گردد. و در جهان ماده از طر یق ابزار مادی مانند چشم، گوش و لمس به فعالیت پرداخته و خود را نشان می دهد و پس از مرگ، همراه با یک بدن لطیف تر از بدن مادی به فعالیت می پردازد. آنچه دانشمندان درباره ارتباط با ارواح در مجلات و کتابهای بیشمار خود می نویسند، حقیقت روح نیست، بلکه پرتو کم فروغی از آن است که خود را نشان می دهد. اگر در اطاق ارتباط با ارواح، نور قرمز و تیره رنگی می تابد و از لابلای پرده اطاق، هیکل انسانی که خواستار ارتباط با او شده اند ظاهر می گردد، و کلماتی آهسته می گوید، سپس مانند مه آلودی از نظر غایب می گردد، چهره واقعی روح نیست، بلکه تجلی روح است از مجرای یک بدن لطیف. اگر در اطاق ارتباط با ارواح، شخصی با نگاهی نافذ و تلقینات موثر، و پاسهای خاص، شخص «مدیوم» را در خواب عمیق ولی مصنوعی فرو می برد و خواب او آنچنان عمیق می گردد که بسان چوب خشک در گوشه ای می افتد و هرگز از نیش سوزان متأذی نمی گردد، و در عین حال روح و روان او از اختیار شخصی که او را خواب کرده است، خارج نمی شود و به فرمان او با ارواح تماس گرفته و روح او از طریق زبان وی سخن می گوید و به سوالات او پاسخ می دهند، همه و همه تجلی روح شخص به خواب رفته است. ارتباط با ارواح معمولا به دو صورت انجام می گیرد:
1. از طر یق تنویم مغناطیسی و مصنوعی – استاد ماهری در این فن، شخصی را که برای این کار آمادگی دارد با نگاه و تلقین خواب می کند، و روح او جز به سولات کسی که او را خواب کرده است پاسخ نمی گوید، و گاهی هم در پاسخ اشتباه می کند، جالب توجه این است که شخصی که به خواب رفته، بینایی خاصی پیدا می کند، تا آنجا که از وضع اتاق و حالات مختلف حضار و آنچه در دست دارند یا می خورند به خوبی خبر می دهند، گاهی بر اثر تماس با ارواح، مطالب پنهانی را کشف می کند و احیانا نیز دچار اشتباهات بزرگی می شود.
2. ظهور ارواح به قالب های مثالی که پس از مکالمه کوتاهی غایب می گردد. اشخاصی که به وسیله خواب های مصنوعی به خواب می روند هرگاه ضمیر آنها پاک و روشن باشد یا روشن بینی داشته باشند، نیروی تازه ای در آنها ظهور نموده، قوه ادراک و استنباط آنها قویتر می گردد، و قدرتی پدید می کنند که بدون کمک چشم از فواصل دور می توانند اشیاء و اشخاص را ببینند و شخصی که در خواب است، می تواند چشم بسته مطالبی را بنویسد و یا بخواند و یا کارهای مهم و مشکلی را انجام دهد. در خواب های مصنوعی و مغناطیسی، بدن بی حرکت است و حواس پنج گانه متوقف است و روح شخص خفته، از بدن آزاد می شود. در این حال قدرت ادراک و استنباط روح بیشتر شده، می بیند، فکر می کند، سیر و گردش می نماید، به هر کجا که بخواهد می رود و در این دید، قوای جسمانی و مادی و دستگاه داخلی و اعضا و اجزای بدن دخالت ندارد. به واسطه همین استقلال و آزادی است که با استفاده از نیروهای خود، از نیروهای بدن خارج می شوند و در طبیعت به سیر و تماشا می پردازند. تنویم مغناطیسی، از حقایق مسلم علم امروز است. کاشف آن دکتر «مسمر» آلمانی در قرن 18 بوده است. او و همکاران او یک قرن برای اثبات آن و اعتراف گرفتن از دانشمندان تلاش کردند و در این راه موفقیت هایی به دست آورده اند. دانشمندان نیز پس از آزمایش ها و امتحانات گوناگون که از نظر تجربی به حد اطمینان رسیده، از نظر علمی، آن را پذیرفتند.