گروهی از بداندیشان که در صفحه ی زندگی پیامبر خاتم، نقطه ی سیاهی نجسته اند، به فکر افتاده اند که برای او پیش از بعثت نقطه ی ضعفی جستجو کنند تا شاید بتوانند عصمت او را در تمام دوران عمر متزلزل سازند. و در این مورد، آیات پنجگانه ای را دستاویز خود قرار داده و به مرام خود استدلال نموده اند، یکی از این آیات، آیه 7 از سوره ضحی می باشد؛ «و وجدک ضالا فهدى؛ و سرگشته ات یافت پس راه نمود؟»
«أ لم یجدک یتیما فاوى* و وجدک ضالا فهدى* و وجدک عائلا فأغنى؛ آیا تو را یتیم نیافت و پناه داد و ضال یافت و هدایت کرد، تهیدست یافت و توانگر نمود.» (ضحی/ 6- 8) پیش داوران، لفظ «ضال» را به معنی گمراه در امور دینی تفسیر کرده و آن را معادل «کفر»، «شرک»، و ... می دانند و می گویند: پیامبر در مرحله ای از عمر بر همین حالت بوده ولی در پرتو نعمت الهی، هدایت یافت و بر هدایت مردم گماده شد. در توضیح این آیه از احتمالات متعددی که فخر رازی در تفسیر خود یاد کرده صرف نظر کرده و به توضیح آیه می پردازیم. لفظ «ضال» در لغت عرب در موارد سه گانه به کار می رود:
1 ـ گمراه 2 ـ گمشده 3 ـ گمنام. و آیه را با هر یک از سه احتمال تفسیر کنیم، خدشه ای بر ساخت مقدس و عصمت پیامبر وارد نمی شود، مشروط بر اینکه در تفسیر آیه، صبر و حوصله به خرج دهیم تا به حقیقت برسیم: الف: «ضال» به معنی گمراه: گمراهی در انسان به دو صورت متصور است:
1 ـ انسان پاسی از عمر خود را در شرک و کفر، یا گناه و نافرمانی بگذارند و آئینه ی روح او کاملا تاریک و تیره گردد و در آیه ی «غیر المغضوب علیهم و لا الضالین؛ نه [راه] مغضوبان و نه [راه] گمراهان.» (حمد/ 7) لفظ «ضال» در همین معنی به کار رفته است. در این مورد، ضلالت یک حالت وجودی و سایه و تاریکی است که بر روح و روان انسان حاکم می گردد و تیرگی بر روشنی عقل و خرد، چیره می شود.
2 ـ انسانی که هنوز چند صباحی از عمر او نگذرد ولی در مسیر شکوفایی نیروی فکری و عقلی قرار گیرد، یعنی انسانی که دوران صباوت و کودکی خود را می گذراند، به یک معنی «ضال» یعنی فاقد هدایت است در این مورد ضلالت یک حالت وجودی و یک وصف ثبوتی در روح و روان او نیست، بلکه کاملا جنبه ی عدمی دارد و مقصود این است که حالت تیرگی در روح است، منجر می گردد.
هرگاه مقصود از «ضال» در آیه در مقام بیان نعمتهایی است که خداوند جهان در دوران کودکی به پیامبر خود ارزانی داشته است، یکی از آن نعمتها این است که او در رحم مادر بود که پدر را از دست داد، در شش سالگی بود که مادرش درگذشت، در این شرایط سخت خداوند به او پناه داد و با کمال عزت در آغوش گرم جد بزرگوار خود «عبدالمطلب» و عموی گرامیش ابوطالب بزرگ شد.
او در آغاز زنگی «فاقد هدایت» بود زیرا هیچ موجودی بالذات دارای کمال نیست و هر کس و هر چیز، هر چه دارد از خداوند بزرگ دریافت کرده است، و اگر لطف او نبود، هیچ انسانی راه به مقصد نمی برد، موسی بن عمران خدای جهان را به فرعون چنین توصیف می کند: «ربنا الذی أعطی کل شیء خلقه ثم هدی؛ خدای ما خدایی است که آفرینش هر موجود را به او عطا کرده سپس او را هدایت نموده است.» (طه/ 50)
بنابراین، آیه به حکم گفتگو در مورد نخستین دوران زندگی پیامبر (ص) است ناظر به فقدان هدایتهای ذاتی است و هدایت هر موجودی حتی پیامبر گرامی از جانب او است و یک چنین ضلالت نمی تواند معادل با شرک باشد، بلکه به معنی فقدان کمال است که بالذات واجد آن نبود و خدا به او لطف فرمود و این فقدان از نخستین لحظه ی پیدایش انسان در رحم، آغاز می گردد و به تدریج هدایت الهی جای آن را می گیرد و هر چه انسان رو به رشد کند هدایت الهی نیز با او همگام می گردد، و پیامبر گرامی (ص) نیز از این اصل «مستثنی» نبود، و از لحظه ای که شایسته ی دریافت هدایت الهی شد از درون و برون در پوشش آن قرار گرفت.
از سخنان علی (ع) کاملا استفاده می شود که آغاز این هدایت از لحظه ای بود که وی از شیر گرفته شد آنجا که می فرماید: «و لقد قرن الله به من لدن ان کان فطیما أعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن أخلاق العالم لیلا و نهارا؛ خداوند از روزی که پیامبر، از شیر گرفته شد، بزرگترین فرشته را با او همراه ساخت تا راه بزرگواریها و خویهای نیکو را به او بنمایاند.»
خلاصه
هدایتی که در آیه ی «و وجدک ضالا فهدی» آمده، همان هدایتی است که در گفتگوی موسی با فرعون، آمده است که فرمود: «أعطی کل شیء خلقه ثم هدی» هدایت و راه یابی هر انسانی افاضه ای است و همگی از جانب خدا می باشد و افاضه ی چنین هدایتها گواه بر کفر و شرک و نافرمانی از فرمان نیست، و ضلالتی هم که از کلمه ی «ضال» استفاده می شود همان زمینه های خسرانی است که همه ی انسانها را شامل است و همگی محکوم به آن می باشند، ولی گستردگی این «خسران» مانع از آن نیست که هدایت الهی از لحظاتی که به انسان درک و فهم می دهد آن را بی اثر سازد چنان که می فرماید: «إن الإنسان لفی خسر* إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات؛ همه ی انسانها در ضرر و زیانند مگر کسانی که ایمان آورند و عمل صالح کنند.» (والعصر/ 1- 2)
زمینه خسران در همه انسانها وجود دارد، و اگر پذیرای هدایت الهی شد اثر آن خنثی می گردد و در غیر این صورت قوه ی خسران و زمینه های آن حالت فعلیت به خود می گیرد همچنان که زمینه های ضلالت در همگان وجود دارد و هدایت الهی، اثر آن را از بین می برد، ولی متمردان، به آن فعلیت و تحقق و ثبات می بخشند چنان که می فرماید: «فمنهم من هدی الله و منهم من حقت علیه الضلاله؛ گروهی را هدایت ولی گروهی به خاطر عدم بهره برداری از هدایتهای الهی، ضلالت و گمراهی دامنگیرشان شد.» (اعراف/ 30)
بنابراین، در سیر معنوی انسان، هدایت و ضلالت به این صورت تجلی می کند. نخست، ضلالت و خسران ذاتی است که بازگشت آن به فقدان کمال است، و این حکم بر سراسر «عالم امکان» حاکم است. آنگاه هدایت و راهنمایی الهی که از مجاری گوناگون سراسر وجود بندگان و اشیا را فرا می گیرد.
مردم در برابر این هدایت بر دو نوعند، پذیرای لطف الهی، و ناپذیر، گروه نخست زمینه های ضلالت های ذاتی و خسران طبیعی را از بین می برند، ولی گروه دوم، بر آن ثبات و استواری می بخشد. و در آیه ی مورد بحث، مقصود از ضلالت در کلمه ی «ضالا» همان ضلالت نخست، و مقصود از هدایت در کلمه ی «فهدی» همان هدایتهای تکوینی و تشریعی است ولی مقصود از «ضلالت» در (حقت علیهم الضلاله) همان حالتی است که برای انسان پس از رد هدایت الهی دست می دهد و تیرگی و تاریکی فضای روح را فرا می گیرد. ضلالت نخست لازمه ی وجود امکانی است و هیچ موجود ممکن نمی تواند پا از آن فراتر نهد؛ در حالی که دومی عیب و مایه ی نکوهش و موجب مجازات است و انسان در قبول و عدم آن کاملا مختار و آزاد است.
ب: «ضال» به معنی گمشده: در لغت گاهی این واژه به معنی شخص و یا متاع گمشده به کار می رود و این یک معنی رایجی است که در فقه و حدیث برای آن شاهد فراوان است. در فقه اسلامی باب است به نام «جعاله» که در آن باب می گویند شخصی که کالای او گمشده است می تواند به صورت کلی (نه با فرد مشخص) قرارداد ببندد و بگوید: «من رد ضالتی فله کذا؛ هر کسی شیء گمشده ی مرا پیدا کند و به من باز گرداند، برای او چنین پاداشی است.»
در این عبارت «ضاله» به معنی گمشده است، عرب به شتران سرگردان در بیابانها «ضوال الابل» می گویند، گویا گمشده است، آن از پی اطلاع است؛ این منظور در لسان العرب می نویسد: «الکلمة الحکیمة ضالة المؤمن؛ سخنان حکیمانه گمشده ی مؤمن است»، زیرا انسان پی گمشده ای می رود که گرانبها و ارزنده باشد و اگر چیز بی ارزشی از او گم شود آن را تعقیب نمی کند. بنابراین هیچ بعید نیست که آیه ناظر بر تاریخ دوران کودکی پیامبر (ص) باشد که در «شعاب مکه» گم شده بود و اگر رحمت الهی شامل حال او نگشته بود، جان خود را از دست می داد، و تاریخ حیات او بر چنین وضعی گواهی می دهد.
ج: «ضال» به معنی گمنام: این واژه در لغت عرب به معنی گمنام و مخفی و پنهان به کار می رود، در زبان عرب می گویند: «ضل الشی ء، أی خفی و غاب» در قرآن از زبان مشرکان منکر معاد نقل می کند: «ء إذا ضللنا فی الأرض ء إنا لفی خلق جدید؛ آیا آن روز که در زمین مخفی و پنهان شدیم باز در آفرینش جدیدی خواهیم بود؟» (سجده/ 10)
ابن منظور در «لسان العرب» بر وجود این معنی در لغت عرب شواهدی را نقل می کند. در این صورت احتمال دارد که مقصود از «ضال» گمنامی و ناشناختگی او باشد که به وسیله ی فیض نبوت و نزول وحی «بلند آوازه شده»، و آیه ی «و رفعنان لک ذکرک؛ و نامت را براى تو بلند گردانيديم.» (شرح/ 4) گواه بر این معنی می باشد و این دو سوره از نظر مضامین کاملا به هم مربوط می باشند و سوره ی دوم، به تعلیل مطالبی که در سوره ی نخست آمده است می پردازد.
هر گاه مقصود از لفظ «ضال» گمنامی و ناشناختگی باشد در این صورت مقصود از «فهدی» هدایت پیامبر نیست، بلکه هدایت مردم به سوی پیامبر است و در حقیقت ترکیب آیه چنین است: "فهدی الناس إلیک؛ مردم را به سوی تو هدایت نمود" و تفسیر سوم از برخی از پیشوایان معصوم نقل شده است. با توجه به هر سه تفسیر می توان گفت در آیه کوچکترین اشاره ای به نظریه ی پیشداوران درباره ی عصمت پیامبر (ص) نیست، و کسانی که از آن برداشت نادرست می کنند، جهتی جز شتابزدگی در تفسیر آیه ندارد و اگر با صبر و حوصله پیش روند، مشکلات آیات برطرف می گردد.