معترضین به جنگ احد

خداوند در مورد کسانی که به کشته شدن مسلمانان در جنگ احد اعتراض داشتند می فرماید: «یخفون فی أنفسهم ما لا یبدون لک یقولون لو کان لنا من الأمر شی ء ما قتلنا هاهنا؛ در دل خویش چیزهایى نهان مى داشتند که بر تو آشکار نمى کردند. مى گفتند: اگر کار دست ما بود در این جا کشته نمى شدیم.» (آل عمران/ 154)
این آیه توصیفى است از این طایفه، گوینده تر از گفتار خود آنان که پرسیده بودند: "هل لنا من الأمر من شی ء؛ آیا ما را از این کار چیزى هست؟" چون این گفتارشان تشکیکى بود به صورت سؤال، و اینکه در آیه مورد بحث گفتند: «لو کان لنا من الأمر شی ء ما قتلنا هاهنا» گفتارى است که پنهان از رسول خدا (ص) در دل خود گفته و ترجیحى است که در شکل استدلال داده اند و بدین جهت از رسول خدا (ص) پنهان کردند که در حقیقت ترجیح کفر بر اسلام بود. لذا به رسول گرامى خود فرمان داد تا در جوابشان بفرماید: «لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل إلى مضاجعهم، و لیبتلی الله ما فی صدورکم، و لیمحص ما فی قلوبکم و الله علیم بذات الصدور؛ اگر در خانه هاى خود هم بودید، کسانى که کشته شدن بر آنان مقرر شده بود [با پاى خود] به قتلگاه خویش مى رفتند، و براى این که بدین سان خدا نیت هاى شما را بیازماید و آنچه در دل دارید تصفیه کند، و خدا به راز دل ها آگاه است.» (آل عمران/ 154) و با این کلام دو چیز را روشن کرد.
اول اینکه کشته شدن هر کس از شما در معرکه جنگ دلیل بر این نیست که شما بر حق نیستید، و نیز آن طور که شما پنداشته اید دلیل بر این نیست که امر (پیروزى) به نفع شما نیست، بلکه قضاى الهى که گریز و مفرى از آن نیست بر این جارى شده که این کشته شدگان در این نقطه از زمین، به وسیله قتل از دنیا بروند، و به فرض اینکه شما براى قتال بیرون نمى آمدید، باز آنهایى که قتل بر آنان نوشته شده بود در همین نقطه کشته مى شدند، پس هیچ گریزى از اجل مسما نیست، نه مى توانید ساعتى تاخیرش بیندازید، و نه تقدیمش بدارید.
نکته دوم که روشن کرد، این بود که سنت خداى تعالى بر این جارى شده است که ابتلا و خالص سازى عمومى باشد، هم شامل آنان شود و هم شامل شما، پس شما چاره اى از این بیرون آمدنتان و وقوع این قتال نداشته اید، باید این وضع پیش مى آمد تا مقتولان شما به قتل برسند و به درجات خود نائل گردند و شما هم هر یک وضع خاص به خود را بگیرد، و با آزمایش افکار باطنى شما و خالص سازى ایمان و شرک قلبیتان یکى از دو طرف سعادت و شقاوت برایتان متعین شود. و از سخنان عجیبى که در تفسیر این آیه مى خوانیم گفتار عده اى از مفسرین است که گفته اند: مراد از این طایفه اى که در آیه شریفه شرح حالشان آمده منافقین مى باشند. با اینکه ظاهر سیاق این است که حال مؤمنین را وصف مى کند، و اما منافقان یعنى اصحاب عبدالله بن ابى در همان اوائل امر که گفتگو از جنگ بود خود را کنار کشیدند، و در آیات بعد متعرض حال ایشان مى شود.
خدا مى داند مگر اینکه منظورشان از منافقین افراد سست ایمانى است که برگشت عقاید متناقضشان بر حسب لوازمى که دارد به انکار قلبى حق و اعتراف به آن در زبان است، و این همان طایفه اند که خداى تعالى (در آیاتى) آنان را بیمار دل نامیده، مثلا فرموده: «إذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض غر هؤلاء دینهم؛ آن زمان که منافقین و بیماردلان مى گویند اینان مغرور دینشان شده اند.» (انفال/ 49) و نیز آنان را خبرچین و جاسوس خوانده و فرموده: «و فیکم سماعون لهم؛ در بین شما خبرچین هایى براى آنان هست.» (توبه/ 47) و یا منظورشان این باشد که همه منافقین با اصحاب عبدالله بن ابى به مدینه برنگشتند.
از این عجیب تر کلام بعضى دیگر است که گفته اند: طایفه مورد بحث مؤمن بودند و خیال مى کردند که مسأله نصرت و غلبه به دست خود آنان و حق ایشان است چون تابع دین حق خدا هستند و این خیال از اینجا در آنان پیدا شد که دیدند در جنگ بدر ملائکه به یاریشان آمدند، پس اینکه در این جنگ یعنى جنگ احد گفتند: "هل لنا من الأمر من شی ء" و نیز اینکه گفتند: "لو کان لنا من الأمر شی ء..." اعترافى است از این طایفه به اینکه أمر به دست خدا است، نه به دست ایشان وگرنه اگر بدست ایشان بود کشتار در این جنگ آنان را از پا در نمى آورد.
از این جهت گفتیم عجیب تر است که بنابراین قول، پاسخ به آن دو سؤال نمى چسبد و معنا ندارد به کسى که ایمان دارد به اینکه امر به دست خدا است، پاسخ دهند که کار همه اش به دست خدا است، و یا بگویند: "قل لو کنتم فی بیوتکم" و به همین جهت بعضى از خود صاحبان این سخن متوجه اشکال شده براى رفع آن سخنى گفته اند، که گفتارشان از اصل، نادرست تر است.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏4 صفحه 76

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/110073