در تفسیر عیاشى از امام صادق (ع) روایت آورده که در تفسیر جمله: «و لما جاءهم کتاب من عند الله مصدق؛ و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى كه مؤيد آنچه نزد آنان است برايشان آمد و از ديرباز [در انتظارش] بر كسانى كه كافر شده بودند پيروزى مىجستند ولى همين كه آنچه [كه اوصافش] را مىشناختند برايشان آمد انكارش كردند پس لعنتخدا بر كافران باد.» (بقره/ 89) فرمود یهودیان در کتب خود خوانده بودند که محمد (ص) رسول خدا است، و محل هجرتش ما بین دو کوه "عیر" و "احد" است، پس از بلاد خود کوچ کردند، تا آن محل را پیدا کنند، لاجرم به کوهى رسیدند که آن را حداد مى گفتند، با خود گفتند: «لابد این همان "احد" است.» چون "حداد" و" احد" یکى است، پس پیرامون آن کوه متفرق شدند بعض از آنان در "تیماء" (بین خیبر و مدینه)، و بعض دیگر در "فدک"، و بعضى در "خیبر" منزل گزیدند، این بود تا وقتى که بعضى از یهودیان "تیماء" هوس کردند به دیدن بعضى از برادران خود بروند، در همین بین مردى اعرابى از قبیله "قیس" مى گذشت، شتران او را کرایه کردند، او گفت: «من شما را از مابین "عیر" و "احد" مى برم.» گفتند: «پس هر وقت به آن محل رسیدى، به ما اطلاع بده.»
آن مرد اعرابى هم چنان مى رفت تا به وسط اراضى مدینه رسید، رو کرد به یهودیان و گفت: «این کوه عیر است، و این هم کوه احد.» پس یهودیان پیاده شدند و به او گفتند: «ما به آرزویمان رسیدیم، و دیگر کارى به شتران تو نداریم.» از شتر پیاده شده، و شتران را به صاحبش دادند، و گفتند: «تو می توانى هر جا می خواهى بروى ما در همین جا می مانیم.» پس نامه اى به برادران یهود خود که در خیبر و فدک منزل گرفته بودند نوشتند، که ما به آن نقطه اى که ما بین عیر و احد است رسیدیم، شما هم نزد ما بیائید، یهودیان خیبر در پاسخ نوشتند «ما در اینجا خانه ساخته ایم، و آب و ملک و اموالى به دست آورده ایم، نمی توانیم اینها را رها نموده نزدیک شما منزل کنیم، ولى هر وقت آن پیامبر موعود مبعوث شد، به شتاب نزد شما خواهیم آمد.»
این عده از یهودیان که در مدینه یعنى میان عیر و احد منزل کردند، اموال بسیارى کسب کردند، "تبع" از بسیارى مال آنان خبردار شد و به جنگ با آنان برخاست، یهودیان متحصن شدند، تبع ایشان را محاصره کرد، و در آخر به ایشان امان داد، پس بر او در آمدند، تبع به ایشان گفت: «مى خواهم در این سرزمین بمانم، براى اینکه مرا خیلى معطل کردید.» گفتند «تو نمی توانى در اینجا بمانى براى اینکه اینجا محل هجرت پیغمبرى است، نه جاى تو است، و نه جاى احدى دیگر، تا آن پیغمبر مبعوث شود.» تبع گفت «حال که چنین است، من از خویشاوندان خودم کسانى را در اینجا می گذارم، تا وقتى آن پیغمبر مبعوث شد، او را یارى کنند.» یهودیان راضى شدند، و تبع دو قبیله اوس و خزرج را که مى شناخت در مدینه منزل داد.
و چون نفرات این دو قبیله بسیار شدند، اموال یهودیان را مى گرفتند، یهودیان علیه آنان خط نشان مى کشیدند، که «اگر پیغمبر ما محمد (ص) ظهور کند، ما همگى شما را از دیار و اموال خود بیرون می کنیم، و به این چپاولگریتان خاتمه می دهیم.» ولى وقتى خداى تعالى محمد (ص) را مبعوث کرد، اوس و خزرج که همان انصار باشند به وى ایمان آوردند، ولى یهودیان ایمان نیاورده، به وى کفر ورزیدند و این جریان همان است که خداى تعالى درباره اش می فرماید: «و لما جاءهم کتاب من عند الله مصدق لما معهم و کانوا من قبل یستفتحون على الذین کفروا فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به فلعنة الله على الکافرین؛ و هنگامى که از جانب خدا کتابى برایشان آمد که آنچه را با خود داشتند تأیید مى کرد، و از پیش [با آن] بر کفار پیروزى مى جستند، ولى همین که آنچه را مى شناختند برایشان آمد، انکارش کردند. پس لعنت خدا بر کافران.» (بقره/ 89)
معاذ بن جبل و بشر بن ابى البراء و داوود بن سلمه، به ایشان گفتند، «اى گروه یهود! از خدا بترسید، و ایمان بیاورید، مگر این شما نبودید که علیه ما به محمد (ص) خط نشان مى کشیدید؟ با اینکه ما آن روز مشرک بودیم، و شما به ما خبر می دادید که: به زودى محمد (ص) مبعوث خواهد شد، صفات او را براى ما مى گفتید پس چرا حالا که مبعوث شده به وى کفر مى ورزید؟!»
سلام بن مشکم که یکى از یهودیان بنى النضیر بود، در جواب گفت: «او چیزى نیاورده که ما بشناسیم، و او آن کسى نیست که ما از آمدنش خبر می دادیم.»
درباره این جریان بود که آیه شریفه ی: «و لما جاءهم کتاب من عند الله» (بقره/ 89) نازل شد.