پاسخ رسول اکرم به ملحدان

ملحدان، اصالت را به ماده داده و آن را ازلی می پنداشتند و برای جهان، آغاز و انجام، مبدأ و معادی قایل نبودند و قهرا وحی و رسالت را انکار می کردند زیرا اگر مبدئی نباشد، رسول و فرستاده ای هم از ناحیه ی آن مبدأ نخواهد بود، پذیرش وحی و رسالت بعد از پذیرش مبدأ است. قرآن کریم گاهی رسالت را از راه مبدأ جهان و ربوبیت عالم اثبات می کند می فرماید: چون خدا رب العالمین است باید همه چیز از جمله انسان را بپروراند و تربیت انسان جز از راه قانون میسر نیست لذا قانون را به وسیله ی انبیا ابلاغ می کند. و گاهی ضرورت وحی و رسالت را از راه ضرورت معاد اثبات می کند، به این ترتیب که، چون جهان هدف دارد و بشر پس از مرگ به عالم حـساب و کتاب خواهد رفت و از طرفی هم نمی داند چه چیزی در آنجا سودمند و کدام زیانبار است و خدای سبحان که روز حساب را مقرر فرموده است، باید راهی به بشر نشان بدهد که با طی آن، در روز حساب سرافکنده نباشد و آن راه، همان دین آسمانی است که به وسیله پیامبران آورده می شود، از این جهت ضرورت نبوت و رسالت با ضروری بودن معاد ثابت خواهد شد. حد وسط در یکی از این دو برهان، ربوبیت حق و در دیگری هدفداری نظام آفرینش است.
اگر کسی نه مبدأ را پذیرفت و نه معاد را، راهی برای پذیرش وحی و رسالت نخواهد داشت، لذا ملحدین و مادیین مسئله وحی و رسالت را از ریشه منکرند، و می گویند: موجود خود ساخته را افکار همان موجود اداره می کند، و اندیشه بشری برای تدوین قوانین اجتماعی کافی است. طبق نقل تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع) رسول خدا (ص) از آنها سؤال کرد که «معیار شناخت شما چیست؟ و به چه دلیل می گویید عالم آغاز و انجامی ندارد؟» ملحدان در جواب گفتند: «چون برای عالم، آغاز و مبدئی ندیدیم و پایانی برای آن مشاهده نکردیم، مبدأ و معادی برای آن معتقد نیستیم.» یعنی شب و روز بدون مدبر خارجی همواره می گردد و زمین و منظومه ی شمسی بدون محرک بیرونی سیر و حرکت خاص خود را ادامه می دهند.
حضرت رسول (ص) نخست پاسخ داد: «شما از طرفی چیزی را که مشاهده نکرده اید، نمی پذیرید و از طرفی دیگر مدعی ازلیت جهانید، آیا ازلیت و قدم عالم را مشاهده کرده اید؟ شما از گذشته عالم خبر ندارید، نه از انقطاع آن و نه از عدم انقطاع آن همان طور که حدوث عالم را مشاهده نکردید، قدم آن را هم ندیده اید، پس باید درباره حدوث و قدم ساکت بمانید و اگر هم بگویید، ما همواره با جهان بوده ایم، اما حدوث آن را ندیدیم، عقل و وجدان، شما را تکذیب می کند، زیرا شما موجودی ازلی نیستید که همواره همراه عالم باشید. نه ازلیت عالم را مشاهده کرده اید و نه عدم انقطاع آن را، پس حق ندارید از این دو احتمال (ازلی بودن و مبدأ داشتن عالم) ازلی بودن را انتخـاب کنید، زیرا برهمان اساس که شما می گویید ممکن است عالم مبدئی داشته باشد، و شما آن را ندیده باشید.»
شناخت منحصر در حس نیست آنگاه رسول اکرم (ص) محور شناخت را تغییر داده فرمود: «نگویید، چون ندیده ایم نمی پذیریم، زیرا شناخت تنها شناخت حسی نیست، بلکه گوشه ای از شناخت را حس تأمین می کند اما اصالت از آن عقل است، حتی در شناختهای حسی، چنانکه در بحث شناخت گذشت، معرفتهای احساسی به معرفت عقلی تکیه می کند و پشتوانه ی ادراک حس همان بینشهای عقلی است.»
آنگاه رسول گرامی (ص) بر اساس بینش عقلی استدلال کرده و می فرماید: «شما عالم را قدیم می دانید، قدیم و حادث را تعریف کنید تا ببینیم در عالم نشانه ی حدوث وجود دارد یا نشانه ی قدم، عالمی که ما مشاهده می کنیم، مجموعه ای به هم وابسته است، زمینش به آسمان و آسمانش در ارتباط با زمین است، اگر نوری از آسمان به زمین نتابد و بارانی از فضا بر آن نبارد، هرگز زمین به حیات خود ادامه نخواهد داد، همه نظام کیهانی به هم وابسته اند، لیل و نهار هم به یکدیگر مرتبطند، هیچ کدام بدون دیگری نمی توانند به هستی خود ادامه دهند، و این انسجام و احتیاج امری روشن است که با شناخت تحلیلی به دست می آید. می گویید این نظام واحد، قدیم است نه حادث، می پرسم اگر حادث بود، چه صفاتی را باید می داشت که اکنون ندارد؟»
آنها جوابی نداشتند تا ارائه دهند. سپس رسول اکرم (ص) وارد مرحله ی سوم از محاوره شده فرمود: «لیل و نهار را که مشاهده می کنید، با هم اجتماع ندارند، و ممکن نیست یک وقت و در یک جا هم شب باشد و هم روز، هم ظلمت باشد و هم نور، پس یکی قبل است و دیگری بعد بنابراین، یکی سابق است و دیگری لاحق، پس هر کدام آنها حادثند نه قدیم، حال، چگونه می توانید ثابت کنید که برای موجودات جهان حدوثی در کار نیست؟ این تحلیل عقلی در باره حدوث و قدم با استفاده از استحاله جمع نقیضین است و مطلبی حسی نیست تا کسی بگوید اکنون چنین است شاید در گذشته طور دیگری بوده! زیرا اصول عقلی مجرد از زمان و مکان بوده، در همه ی ازمنه و امکنه به طور یکسان، جاری و ساری است.
بنابراین اگر روی محور عقل و شناخت کلی سخن به میان آمده نمی توان گفت، ممکن است لیل و نهار در گذشته با هم جمع بوده سپس، از هم جدا شده اند، چون در حقیقت زمان و حرکت، جزء سابق با جزء لاحق هرگز جمع نخواهند شد، بر خلاف موجودات مادی که در زمان واقع هستند، زیرا دو موجود مادی، ممکن است زمانی در کنار هم و روزی از هم جدا شوند.»
«أو لم یر الذین کفروا أن السموات و الأرض کانتا رتقا ففتقناهما؛ آيا كسانى كه كفر ورزيدند ندانستند كه آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختيم.» (انبیاء/ 30) مگر نمی بینید که آسمان و زمین، اول رتق و بسته بودند آنگاه آنها را فتق کرده، شکافتیم؟ یعنی اگر با تحلیل های علمی و تجربی بررسی کنید، می بینید که این نظام کیهانی، کره زمین با کرات دیگر، قبلا متحد و مرتبط بوده، سپس یکی از دیگری جدا شده است و این زمینه برای توجیه آن مطلب است که می گویند: زمین از آفتاب یا از کره ای دیگر جدا شده است. اما زمان و حرکت چنین نیست که ماضی و مضارع، یک جا و در کنار هم بوده و بعدا از هم جدا شده باشند، زیرا زمان، کم متصل فرار است و امر غیر قار هرگز قرار ندارد، لذا فرمود: لیل و نهار نه اکنون و نه در گذشته، هرگز با هم جمع نشده و نخواهند شد، پس یکی سابق و دیگری لاحق است، قهرا هر کدام حادثند یا لااقل یکی حادث و دیگری غیر حادث است و آن غیر حادث هم چون مسبوق به عدم است، حادث خواهد بود، نمی توان گفت همیشه لیل بود، بعد نهار پیدا شد، چون اگر حرکتی نباشد، شبی هم در کار نیست. با این تحلیل اجمالی و کوتاه پیامبر گرامی (ص) شبهات مادیین برطرف شد.
اصالت عقل در مسئله شناخت ریشه آنچه در احتجاج و محاوره رسول گرامی (ص) با مسیحیان و مادیین می بینیم، در قرآن کریم وجود دارد. قرآن در مسئله شناخت، اصالت را از آن عقل دانسته می فرماید ملحدان و ایشان گرفتار حس هستند، لذا می گویند، «لن نؤمن لک حتی نری الله جهرة؛ ما به تو ایمان نمی آوریم مگر اینکه خدا را آشکارا ببینیم.» (بقره/ 55) اینها شناخت صحیح ندارند و همان طور که وجود مجرد غایب از طبیعت، مایه تحقق موجود مادی است، شناخت عقلی زمینه شناخت حسی را فراهم می کند و مردان الهی کسانی هستند که معارفشان را با ایمان به غیب تأمین می کنند: «الذین یؤمنون بالغیب؛ آنان كه به غيب ايمان مى ‏آورند.» (بقره/ 3) یکی از بارزترین مصادیق غیب همان عقل مجرد است و تنها با ایمان به غیب و اعتقاد به تجرد عقلی است که می توان معارف عمیق الهی را که منزه از زمان و مکان است، شناخت. 


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 8 صفحه 70

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/110273