پیشینه و شاخص های عمده تمدن اسلامی

تمدن چیست؟
الف- در یک تعریف دم دستی و ساده می توان گفت (و پذیرفت) که تمدن مجموعه ای از کاروندها و دستاوردهای مادی و معنوی است که انسانها در جهت شکوفا سازی و در مسیر سامان دادن به زندگی خویش ایجاد می کنند. بر این باور هر تمدنی با یک تفکر اساسی شکل می گیرد و با زوال آن تفکر، رو به اضمحلال و انحطاط می گذارد.
ب- هر تمدن در جریان شکوفایی خود در طی زمان به تدریج نهادها و زیر ساخت های اصلی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و علمی متناسب با خود ایجاد می کند.
ج- هر تمدن بر اساس اندیشه و بصیرت اصلی آن، دارای ظرفیت خاص و از پیش تعیین شده است.
د- در فراگرد سقوط هر تمدن، بخش قابل توجهی از همین نهادهای فکری که ایجاد شده بودند با تمدن جدید بی ارتباط می گردند و در نهایت به صورت خرافات جلوه می کنند.
ه- دستاوردهای معتنابهی از نهادهای مادی ایجاد شده در یک تمدن زوال یافته، به صورت آثار تاریخی و موزه ای در می آیند.
و- جامعه کنونی ایران، تمدنی را پشت سر گذارده است. اینک باید بسیاری از نهادهای قدیمی و سنتی خود را تغییر دهیم. این تحول اجتناب ناپذیر باید هم در دنیای مادی باشد و هم در دنیای فکری. در عین حال ضروری است که بیش از پیش بکوشیم که اندیشه های اصلی تمدن مطلوب اسلامی را بشناسیم و درک کنیم که این اندیشه ها هیچگونه مغایرتی با اندیشه های اصلی تمدن صنعتی ندارند!
ز- ما باید درباره تمدن قدیم خود و اینکه چه مقدار از آن را باید حذف یا حفظ کرد و همچنین درباره تمدن مطلوب امروزی مان و درباره نوع ارتباط این تمدن با تمدن صنعتی بیاندیشیم. ما باید روشن سازیم که برای احیا و نوسازی تمدن اسلامی کدام اندیشه یا اندیشه های اساسی را باید شکوفا ساخت تا احیای ادعایی تمدن اسلامی به احیای واقعی و عملی چنین تمدنی بیانجامد. از آنجا که اساس تمدن غربی بر محور بحثمان پیرامون زوال، انحطاط و بحران شکل گرفته است و از «گیبون» تا «اشپینگلر» متفکران بزرگی در این باره و به ویژه علل انحطاط امپراتوری روم، سخن گفته اند، همین امر باعث شناخت کارشناسان غربی از مشکلات درونی، چالش ها و تعارض ها و در نتیجه فایق آمدن بر بحران گردیده است. با این همه و علیرغم اینکه سال ها پیش از متفکران غربی، اعاظمی چون «مسعودی» و «ابن خلدون» از این مهم به تفصیل سخن گفته اند، اما سوگمندانه ما هیچگاه به مسئله فوق العاده اساسی زمینه های ظهور تمدن ها و به طور اولی علل انحطاط تمدن ها توجه نکرده ایم و دقیقا به همین دلیل بارها سقوط نموده ایم.

این که صاحب مروج الذهب می گوید: «تمدن اسلامی در ابتدا یکپارچه بود اما بر اثر انحطاطی که پیدا کرد به ملوک الطوایفی تبدیل شد و یکپارچگی خود را از دست داد.» در قیاس با این اندیشه پست مدرنیستی «لئوتار» که در شرایط پسامدرن یکتایی تمدنی بر همه جا حاکم است پس نمی توان به نظریه ها مانند نظریات علوم طبیعی رسید که فرایندهای اجتماعی را در همه تمدن های مختلف و در طول تاریخ توضیح دهد، اگر چه قیاسی مع الفارق است، اما ما را به این نتیجه می رساند که هر نظریه و اندیشه ای منبعث از مبرم ترین ضرورت های اجتماعی همان عصر است. اندیشه های اساسی تشکیل دهنده هر تمدن نه فقط ویژگی های خود را دارد، بلکه با بسیاری از دستاوردهای علوم طبیعی، مانند آنتی بیوتیک ها که در تمام جوامع یکسان عمل می نمایند، متفاوت است. پس نباید به این احکام قطعی و پیش داوری های جزمی تن در داد که فی المثل چون غربیان با اندیشه سکولاریسم و نقد نومینالیسم به تمدن صنعتی رسیده اند ما نیز الزاما باید از همان راه برویم. نگارنده در مقاله «جامعه مدنی چگونه جامعه ای است» بر این نکته تأکید ورزیده است که سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس از سه طریق جداگانه به جامعه مدنی رسیده اند. بدین اعتبار اندیشه اساسی تشکیل دهنده تمدن اسلامی نیز، نه اصالتا و نه ماهیتا نباید الزاما از گونه اندیشه اساسی تمدن غرب باشد کما اینکه تعارض و تضاد این تمدن ها نیز به مفهوم حذف یکی به نفع دیگر نتواند بود. (فرضیه ای که ساموئل هانتینگتون در مقاله «برخورد تمدن ها» به دنبال تعیین و تثبیت عکس آن به نفع تمدن غرب است.) دکتر «اسلامی ندوشن» از تمدن، تصویری علمی و عینی (objective) ارائه می دهد و آن را با تمام جنبه های اجتماعی اش در برگیرنده حوایج مادی انسان ها تعریف می کند و در کنار تمدن، پدیده فرهنگ را امری ذهنی (subjective) معنوی و فردی می داند که شاخص های مختلفی از جمله: ادبیات، هنر، فلسفه و حکمت و اعتقادات مذهبی و غیر مذهبی را پوشش می دهد.


به عقیده این نویسنده اگر چه، «تمدن و فرهنگ با هم مرتبط اند ولی ملازمه ندارند. همانگونه که متمدن بی فرهنگ وجود دارد، با فرهنگ بی تمدن نیز وجود دارد.» به نظر نمی رسد که تعاریف فوق با پندارهای رایجی که از تمدن وجود دارد، منطبق باشند. در صورتی که تمدن، فقط حوزه های عینی و علمی کاروندهای انسانی را شامل شود، آنگاه نه فقط گفتمان «برخورد تمدن ها» بسیاری از مصداق های خود را از دست خواهد داد، بلکه اساسا حوزه «بحثمان تمدن ها» نیز در قالبی سخت تنگ و فشرده، فرو خواهد رفت. از سوی دیگر وقتی که نویسنده، تمدن را پدیده ای «علمی» معرفی می کند و لابد برای علم حتی علم تجربی، گونه ای ظریف اندیشگی و بصیرتی قایل می شود، چگونه می تواند تمدن را فقط و فقط در حوزه عملکردهای (performances) عینی قرار دهد و از فرایندهای ذهنی که به هر حال در چارچوب دستاوردهایی همچون مساجد، موزه ها، پل ها، مجسمه ها، کتاب ها، نقاشی ها، کتیبه ها و... عینیت یافته است، به سادگی بگذرد و آنها را بیرون از حوزه تمدن ببیند؟ به عقیده دکتر «سیدحسن نصر»، «منظور از تمدن، بزرگترین واحدی است درون کلیت ابنای بشر که انسان به آن گرایش دارد. غیر از جمع کلی بشریت و نوع انسان، بزرگترین واحدی که انسان به آن تعلق دارد، واحد تمدن است».


در این تعریف بسیار کلی، شاخصه ای که به نقد و بررسی کشیده شود و حوزه مشخص و شفافی را فرا روی بحث بنماید، به دیده نمی آید. دکتر «احمد صدری» در مقاله ای که سخت به نظریه «برخورد تمدن ها»ی ساموئل هانتینگتون، تاخته است و از آن به عنوان «خوابی چپ»، «تئوری ساده لوحانه ولی سلیس، مخدوش ولی موزون» با محتوای «دهاتی گری فکری» که به علت «بی مغزی گنبد» صدای بسیار در کرده، یاد نموده است، عقیده دارد که:
«تمدن با مراجعه به هسته ای مرکزی از عقاید مذهبی یا شبه مذهبی و احیانا ارزش ها و احکام اخلاقی فلسفی و یا حقوقی شناخته می شود و مجموعه چند حوزه تمدنی، یک مجموعه تمدنی را تشکیل می دهند. با این وصف باید در برابر مجموعه تمدنی شرق که ریشه در فلسفه، جهان بینی و مذهب هند و چین دارد، مجموعه تمدنی غرب را متشکل از ارزش ها باورها و احکامی دانست که از دو منشأ مذاهب ابراهیمی (اسلام- یهودیت- مسیحیت) و تفکر یونانی (شامل فلسفه یونانی و تمدن رومی) سیراب می شوند.» اگر چه این نظریه در جای خود بدیع و قابل تأمل است اما با تقسیم بندی های متعارفی که امروز از تمدن ها رایج است و با تعاریفی که از سده های گذشته نسبت به دو مقوله «شرق» و «غرب» در اذهان متفکران خانه کرده نامأنوس، غریب و محتاج چند و چون و اگر و مگر بسیار است.

از نظر ویل دورانت: «تمدن را می توان به شکل کلی آن، عبارت از نظمی اجتماعی دانست که در نتیجه وجود آن خلاقیت فرهنگی امکان پذیر می شود و جریان پیدا می کند. در تمدن چهار رکن و عنصر اساسی می توان تشخیص داد که عبارتند از: پیش بینی و احتیاط در امور اقتصادی، سازمان سیاسی، سنن اخلاقی و کوشش در راه معرفت و بسط هنر. ظهور تمدن هنگامی امکان پذیر است که هرج و مرج و نا امنی پایان پذیرفته باشد، چه فقط هنگام از بین رفتن ترس است که کنجکاوی و احتیاط به ابداع و اختراع به کار می افتد و انسان خود را تسلیم غریزه ای می کند که او را به شکل طبیعی به راه کسب علم و معرفت و تهیه وسایل بهبود زندگی سوق دهد...» همچنین نویسنده از عوامل کلانی چون: «زمین شناختی»، «شرایط جغرافیایی» و «اوضاع و احوال اقتصادی»، «فرهنگ عمومی» به عنوان شاخص های زایش و میرش تمدن ها یاد می کند.


خاورمیانه مهد تمدن جهانی
خاورمیانه مهد تمدن انسانی است. این نظریه ما نیست که به خودستایی و گزافه بافی متهم شویم. به عقیده ویل دورانت محقق برجسته آمریکایی: «از زمان تدوین تاریخ دستکم شش هزار سال می گذرد و در نیمی از این زمان خاورمیانه مرکز امور و مسائل بشری بوده است. از این اصطلاح مبهم خاورمیانه منظور ما تمام جنوب باختری آسیاست که در جنوب روسیه و دریای سیاه و مغرب هندوستان و افغانستان قرار دارد و با مسامحه بیشتری این نام را شامل مصر نیز می دانیم. چه این سرزمین از زمان های بسیار دور با خاور پیوستگی داشته و با یکدیگر شبکه پیچ در پیچ فرهنگ و تمدن خاوری را ساخته اند. در این صحنه ای که تحدید حدود دقیق آن مقدور نیست و بر روی آن مردم و فرهنگ های مختلف وجود داشته اند، کشاورزی و بازرگانی، اهلی کردن جانوران، ساختن ارابه، سکه زدن، سند نوشتن، پیشه ها و صناعت، قانون گذاری و حکومت رانی، ریاضیات و پژشکی، هندسه و نجوم، تقویم و ساعت و منطقة البروج الفبا و خط نویسی، کاغذ و مرکب، کتاب و کتابخانه و مدرسه، ادبیات و موسیقی، تجارت و معماری، سفال لعابدار و اسباب های تجملی، یکتا پرستی و تک همسری، اسباب آرایش و جواهر، مالیات بر درآمد، نرد و شطرنج و... برای نخستین بار پیدا شده و رشد کرده است و فرهنگ اروپایی و آمریکایی ما در طی قرون از راه جزیره کرت و یونان و روم از فرهنگ همین خاورمیانه گرفته شده است. «آرین ها» خود واضع و مخترع تمدن نبودند، بلکه آن را از بابل و مصر به عاریت گرفته اند و یونانیان نیز سازنده کاخ تمدن به شمار نمی روند زیرا آنچه از دیگران گرفته اند به مراتب بیش از آن است که از خود بر جای گذاشته اند. یونان در واقع همچون وارثی است که ذخایر سه هزار ساله علم و هنر را که با غنایم جنگ و بازرگانی از خاورمیانه به آن سرزمین رسیده به ناحق تصاحب کرده است. با مطالعه مطالب تاریخی مربوط به خاور نزدیک و احترام گذاشتن به آن، در حقیقت وامی را که نسبت به مؤسسان واقعی تمدن اروپا و آمریکا داریم، ادا کرده ایم.»

از سوی دیگر اگر بپذیریم که: «تاریخ تنظیم گاتها و بخش های مختلف اوستا خیلی قبل از روی کار آمدن سلسله ماد و حکومت پارسیان بوده است.» و اگر چنانچه بر این قول خاورشناس معروف هلندی «تیل» (Tiele) تمکین نماییم که: «اوستا را حداقل پایین تر از هشتصد سال قبل از میلاد مسیح نمی توان قرار داد.» و به این گفته صاحب «تاریخ ماد» توجه کنیم که: «مادها در قرن هفتم ق.م دارای خط و کتابت بودند و این خط همان است که امروز «خط باستانی پارسی» یا خط هخامنشی ردیف اول می خوانیم ولی در واقع از لحاظ اصل و منشأ مادی می باشند» آنگاه قدمت تمدن خاورمیانه و به ویژه تمدن ایرانی و نقش آن در تکوین فرهنگ و تمدن جهانی به روشنی دانسته می آید، اگرچه ویل دورانت بر آن است که: «این دولت مستعجل (دولت ماد) فرصتی پیدا نکرد که بتواند در بنای مدنیت سهم بزرگی داشته باشد، تنها کاری که کرد این بود که راه را برای فرهنگ و تمدن ایرانی باز و هموار ساخت.» به هر حال پیش از ظهور و شکل گیری تمدن اسلامی، ملل مختلفی از جمله ایران، بابل، مصر، کلده، آشور، هند، یونان و دیگر ملل و اقوام متمدن باستانی در تکوین فرهنگ و تمدن هر یک، کم و بیش سهمی داشته اند. عمده تمدن های قدرتمند پیش از اسلام که در منطقه بین النهرین مستقر بودند و به همین نام نیز مشهورند عبارتند از:

تمدن سومری: این تمدن پس از ساقط شدن حکومت سومریان، کماکان بر جای ماند و حاملان آن، اعم از قدیسان و حکیمان و صنعتگران و هنرمندان، میراث فوق را به بابل و آشور رساندند. تمدن سومر با قهرمانانی چون تموز و گیلگمش شهره گردیده است.
تمدن بابلی: با تدوین قانون نامه بزرگ تاریخ حمورابی به اوج رسیده است.
تمدن آشوری: با سازمان جنگ و خشن سلاطین خود شناخته آمده است.
تمدن فنیقی: با صنعت دریانوردی مطرح شده است.

بی گمان تمدن مصری یکی از مهمترین تمدن های پیش از ظهور تمدن اسلامی به شمار می آید. تمدن مصری با قوانین مدنی و جنایی مدون، دیوان سالاری پیشرفته، سرشماری، مالیات بر درآمد، نظارت بر امور تجارت و صنعت، قوانین مدون در زمینه حاکمیت، آزادی قابل توجه زنان، معماری، مومیایی، اقتصاد (زراعت، دامپروری، صنعت)، علوم و معارف، طب، حساب و هندسه، هنر حجاری و مجسمه سازی و فلسفه و دین، شکل گرفته است. به گفته ویل دورانت، مورخان فلسفه را عادت بر آن است که تاریخ این علم را از یونان آغاز کنند و این مایه ریشخند هندیان و چینیان است که دسته اول خود را مخترع فلسفه و دسته دوم خود را کامل کننده آن می دانند... حکمت مصری ضرب المثل مردم یونان بود که خود را نسبت به این نژاد قدیمی کودکی بیش نمی شمردند و ناگفته نگذاریم که کهنه ترین اثر فلسفی «تعالیم پتاح حوتپ» (وزیر شاه در شهر ممفیس) مربوط به 2880 ق.م یعنی 2300 سال پیش از عصر کنفوسیوس، سقراط و بودا می شود.

تمدن چینی: این تمدن اگر چه پیش از کنفوسیوس، از حکمت لائوتزه تأثیر پذیرفته است اما باید گفت که مبانی نظری این تمدن بر مبنای آرای حکمی کنفوسیوس رقم خورده است.

کنفوسیوس که پنج قرن قبل از مسیح می زیست عقیده داشت: «آنچه به خود نمی پسندی به دیگران مپسند، مهربانی را با مهربانی و آزار را با عدالت باید جواب داد؛ انسان برتر با همه انسان ها همدردی می کند؛ به بدگویی و بهتان اعتنا نمی کند؛ زبان به ستایش ناروا نمی گشاید؛ فرو دستان را خوار نمی دارد؛ در گفتار آهسته و در رفتار صدیق است؛ از تندگویی و چرب زبانی می پرهیزد؛ آنچه شک دارد از دیگران می پرسد؛ هنگام خشم به عواقب کار خود می اندیشد. حکام نسبت به عموم مشفقانه رفتار کنند؛ اشخاص کاردان و راسترو را به تصدی کار بگمارند؛ اگر مردم به حکام خود ایمان نداشته باشند، دولت قوام و دوامی نخواهد داشت؛ مردم باید زمام کارهای خود را به دست اشخاص با استعداد و فضیلت بسپارند زیرا این امر سبب استقرار آرامش و صلح عمومی در جهان خواهد شد. جامعه باید به گونه ای تربیت شود که مردم فقط والدین خود را والدین خود ندانند و تنها کودکان خود را کودکان خود نشمرند؛ سالخوردگان باید تا هنگام مرگ از وسایل معیشت برخوردار باشند؛ از بیوگان و یتیمان و علیلان درست نگهداری شود؛ حقوق مردان محفوظ و مقام زنان محترم باشد؛ همه آحاد جامعه به تولید ثروت بپردازند؛ از اسراف و تبذیر و کاهلی خودداری کنند؛ فرزندان از والدین خود فرمان برند و زنان از شوهران اطاعت کنند». به عقیده «رالف لنیتون» اروپاییان در دوره شکفتگی و گسترش (قرن های 17 و 18) از بسیاری جهات از تمدن چینی ها عقب تر بودند... با این همه تمدن چینی به هیچ وجه از کهنه ترین تمدن های روی زمین نیست، لیکن ساکنان آن سرزمین از لحاظ وحدت تمدنی، گذشته ای طولانی تر و مداوم تر از کلیه اقوام دارند.

تمدن یونانی: این تمدن از طریق آمد و شد سکنه این شبه جزیره اروپایی به مصر و آسیای صغیر و آشنایی با فرهنگ و تمدن ممالک خاورمیانه و شرق نزدیک شکل گرفت. تمدن یونانی نخست در جزیره کرت به وجود آمد و سپس در تروا و سایر شهرهای یونان به تکامل رسید. اوج شکفتگی تمدن یونان ـ به قول مارکس ـ به عهد «پریکلس» باز می گردد. عبدالرحمن بن خلدون اندلسی، یونانیان را به واسطه اسکندر، میراث خوار تمدن ایرانی می داند و معتقد است:«و اما ایرانیان بر شیوه ای بودند که به علوم عقلی اهمیتی عظیم می دادند و دایره آن علوم در کشور ایشان توسعه یافته بود زیرا دولتهای ایشان در منتهای پهناوری و عظمت بود و هم گویند که این علوم پس از آنکه اسکندر دارا را کشت و بر کشور کیانیان غلبه یافت از ایرانیان به یونانیان رسید. چه اسکندر بر کتب و علوم بی شمار و بی حد و حصری از ایشان دست یافت و چشمزدی هم به تمدن ایرانی به منظور رعایت اقتصادی کلام، تمدن هندی را دور می زنیم و به اعتبار آنچه که ابن خلدون تأکید نموده است نگاهی شتابزده به تمدن ایرانی می افکنیم. قاضی «صاعد اندلسی» معتقد است که: «دومین امت متمدن دنیا ایرانیان می باشند که ملتی با شرف و عزیز به شمار می روند.»
از گفته های «ابن سینا» چنین بر می آید که پیش از اسلام نوعی حکمت و فلسفه به گونه غیر یونانی در ایران و مشرق زمین حیات داشته است. آنچه شیخ اشراق «شهاب الدین سهروردی» تحت عنوان آرای «حکمای فهلوی» و «حکمت خسروانی» یاد کرده است، چیزی جز آثار و عقاید حکمی فیلسوفان ایرانی پیش از اسلام، همچون جاماسف، فرشاوشتر و بوذرجمهر... نیست. «یاقوت حموی» نیز به تألیفات دانشمندان ایرانی قبل از اسلام که عمدتا در زمینه طب و نجوم بوده، اشاره کرده است. به گفته «ابن ندیم» در ایران پیش از اسلام، فن ترجمه شایع بوده و در آشنایی ایرانیان با فرهنگ و تمدن سایر ملل تأثیری ژرف داشته است. در تاریخ «ابی الفدا» همین گفته ابن ندیم تأیید شده است.

ظهور تمدن اسلامی
به هر حال با طرح این نظریه که: هیچ فرهنگ و تمدنی را نمی شناسیم که از فرهنگ و تمدن همسایگان خود متأثر نشده باشد، به این مقوله مهم می پردازیم که پیامبر عظیم الشأن اسلام به استناد دستورات وحی و آیات صریحی چون: «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون» و «فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» مسلمانان را به آموختن علم فرا خواند، حتی اگر در چین باشد. از سوی دیگر فتوحات اعراب در سرزمین های متمدن، از مدیترانه تا هند و آسیای مرکزی، ارزش ها و غنایم علمی و فرهنگی بسیاری برای مسلمانان به همراه آورد. مسلمانان از همه سو به فرهنگ و تمدن غنی یونان و آثار ارزشمند اخلاقی کنفوسیوسی، بودایی و زرتشتی، در چین و هند و ایران دست یافتند. شهرهایی چون کوفه، بصره و بغداد به سرعت بر پا شد و به صورت مراکز مهم گسترش علوم مختلف در آمد. شهر بصره به حیره که از مراکز بزرگ نسطوری به شمار می رفت نزدیک بود و همین همسایگی، سبب نوعی تعامل فرهنگی گردید. ارزش های بالنده نسطوری از ادسا (Edessa) و نصیبین به جندی شاپور و سپس به بغداد منتقل گردید. اسلام از اندلس تا چین نفوذ یافت و در همه جا برحسب استعداد و هوش و فطرت اصلیه سکنه ممالک مفتوحه، آنان را به تحصیل علوم برانگیخت... ایران و اندلس از تمام ممالک بیشتر در این راه پیش رفتند به طوری که بزرگان علما اسلام از ایرانیان و اندلس می باشند.

به اعتقاد نویسنده فاضل کتاب «علم و تمدن در اسلام»: «بر اثر باران فیض قرآن کریم، در سرزمین پر استعداد روح ایرانی، معارفی به بار آمد که به سرعت جهان آن زمان را فراگرفت و دانشمندان ایرانی به وجود آمدند که توانستند برای بار اول در تاریخ ایران مشعل علم و دانش را در سطح جهانی برافروزند و خود در سراسر گیتی شناخته شوند.»

شاخص های عمده تمدن اسلامی
به طور خلاصه باید گفت (و پذیرفت) که تمدن اسلامی از شاخص های عمده ذیل برخوردار است:

الف- تمدن اسلامی بر اساس کلام وحی بر مبنای اصول غیر قابل عدول یکتاپرستی، رسالت الهی حضرت محمد (ص) و معاد، شکل گرفته است.
ب- یکتاپرستی اسلامی حکم به بطالت بت پرستی و کلیه تبعات آن می دهد.
ج- معاد که به نوعی، عدالت فرا اجتماعی و الهی را تداعی می کند، ضمن تفهیم و توجیه انسان ها به منظور رعایت قانونمندی های اجتماعی، پادافره محکمه الهی را به عنوان یگانه مرجع نهایی و صحیح تشخیص سره از ناسره مقابل انسان می گذارد.
د- در آیات قرآنی که از طریق رسالت الهی نبی اکرم (ص) به مسلمانان ابلاغ شده است چند نکته مهم در مقام زیر بنای تحکیم تمدن اسلامی تأکید شده است: برابری انسان ها: بنابراین اصل انسان ها از هر نوع، گونه، نژاد، رنگ، زبان و غیره با یکدیگر برابرند. این اندیشه نو در برابر اندیشه کهنه حاکم بر عصر جاهلیت که اشراف را برتر می دانست و رأی به فضیلت عرب بر عجم می داد و منادی قوم گرایی بود، قرار گرفت. علم باوری و انسان محوری: اسلام برتری انسان ها را به علم و تقوای ایشان نسبت داد و از انسان حکیم و کامل به عنوان «خلیفة الله» یاد کرد.

آزادی:
اسلام به آزادی انسان ها و فسخ برده داری رأی داد و با احترام به پیشگاه زنان، از زنده به گور کردن دختران ممانعت به عمل آورد.

آزادی عقاید:
اسلام بر آزادی ابراز عقاید تأکید کرد و به مسلمانان مژده داد و آموخت که با تحمل یکدیگر، همه گفتمان ها را بشنوند و بهترین را برگزینند.

عقل گرایی:
بدیهی است این گزینش فقط بر بستر خرد مداری و دانش اندوزی موجودیت تواند یافت و بدین گونه تمدن اسلامی بر اساس اندیشه های بنیادی و اصلی فوق و در بر هم کنش با فرهنگ و تمدن غنی عصر خود شکل گرفت.


منابع :

  1. محمد قراگوزلو- مقاله خطوط ‏گسل ‏در نظريه برخورد تمدن ها

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/111060