وارستگی از نگاه اکهارت عارف مسیحی (استعداد)

آنچه در اینجا می آید، بخشی از متن رساله وارستگی اکهارت است که توسط آقای محمدرضا جوزی ترجمه شده است، که قسمت دوم آن در ذیل می آید:

ظاهر و باطن انسان و ارتباط آن با وارستگی

اکنون ممکن است کسی بگوید: «آیا عیسی مسیح نیز این وارستگی بدون تغییر را دارد وقتی که می گوید: «روح من حتی از مرگ نیز اندوهگین است.» و نیز مریم وقتی در زیر صلیب ایستاده بود؟ در حالی که درباره مویه و نوحه او بسیار سخن ها گفته شده. چگونه می توان همه اینها را با وارستگی بی حرکت وفق داد؟ در این باره باید بدانی که اساتید می گویند در هر انسانی دو نوع انسانی هست. نخستین را انسان ظاهر یا بیرون نام نهاده اند یعنی حساسیت (قوه حساسه نفس که آدمی در آن شریک حیوانات است) این انسان را پنج حس خدمت می کنند و در عین حال انسان ظاهر به مدد قدرت روح عمل می کند. انسان دوم انسان باطن یا درونی نامیده می شود که درونی ترین بخش انسان است. اکنون بدان که یک انسان متدین که خدا را دوست می دارد، قوای نفس را در انسان ظاهری بیش از آنچه حواس پنجگانه به هنگام ضرورت لازم دارد، به کار نمی برد. و انسان باطن توجهی به حواس پنجگانه ندارد مگر تا آنجا که او رهبر و راهنمای آنها باشد (به مدد عقل) او مراقب است که این حواس از متعلق خود به نحو بهیمی حکایت نکنند نظیر آن دسته از مردم که براساس لذات جسمانی زندگی می کنند وهمچون بهایم از عقل بی بهره اند. چنین مردمانی را به حقیقت باید حیوان نامید تا انسان.
تمامی قوت هایی که از حواس پنجگانه برای نفس باقی مانده است، نفس آنها را تماما به انسان باطن می بخشد و هنگامی که انسان باطن متعلق عالی و شریفی را در نظر می گیرد، نفس تمامی آن قوتهایی را که حواس پنجگانه بدو اعطاء کرده اند به سوی خود جذب می کند و از اینجاست که این انسان را فاقد حس و دیوانه نامیده اند زیرا متعلق او صورت معقول (intellectual image) و یا امر بدون صورت و متعالی از عقل (Transcending reason) است. پس بدان که خداوند خواهان آن است که هر انسان متدینی او را با تمام قوای نفسانی خود دوست بدارد. و از اینجاست که می گوید: «خدای خود را با تمام قلب دوست بدار.»
برخی از آدمیان هستند که قوای نفسانی را به کلی از برای انسان ظاهر مصروف می دارند. اینان کسانی هستند که تمامی غایات و عقل آنان متوجه دارایی های زودگذر و فانی است و از انسان باطن هیچ نمی دانند.
اکنون بدان که انسان ظاهر ممکن است مورد مؤاخذه قرار گیرد، در حالی که انسان باطن به تمامی از این دارائی های فانی آزاد است و هیچ حرکتی در او نیست. حتی در عیسی مسیح نیز یک انسان ظاهر و یک انسان باطن وجود داشته و انسان باطن او در وارستگی بی حرکت سکونت گزیده بود. به همین دلیل بود که عیسی مسیح می فرمود: «قلب من حتی در مرگ نیز اندوهگین است.» و هر اندازه که بانوی ما مویه و زاری می کرد و هر آنچه که می گفت، باز همواره از صمیم قلب در وارستگی بی حرکت خود بود. بگذار تا در این باره برای تو مثالی بیاورم: یک در بر محور لولای خود باز و بسته می شود. اکنون اگر جانب بیرونی چوب در را با انسان ظاهر مقایسه کنیم می توانیم لولای آن را به انسان باطن تشبیه نمائیم. وقتی که در باز و بسته می شود جانب بیرونی چوب به جلو و عقب حرکت می کند اما لولای آن در یک جا بی حرکت باقی می ماند و در نتیجه هرگز تغییری در او پیدا نمی شود. نسبت میان انسان باطن و ظاهربین نیز به همین گونه است، اگر فقط بدانی که چگونه به درستی عمل کنی!

نفی محض؛ مورد و متعلق وارستگی

اکنون از تو می پرسم: مورد و متعلق وارستگی محض چیست؟ پاسخ آن است که نه «این» و نه «آن» هیچ یک متعلق وارستگی محض نیستند. غایت آن نفی محض است و خواهم گفت چرا، وارستگی محض متوجه عالی ترین غایات است که در آن خداوند می تواند بنابر مشیت خود عمل کند. اما خداوند نمی تواند در هر قلبی مطلقا بر حسب مشیت خود عمل کند. زیرا علی رغم آنکه خداوند قادر متعال است، نمی تواند کاری بکند مگر آنکه استعدادی در میان باشد و یا آن را ایجاد نماید. می گویم «آن را ایجاد نماید» به دلیل پل قدیس، زیرا خداوند در او هیچ استعدادی ندید امام با افاضه لطف خود او را قابل وارستگی کرد. به همین جهت است که می گویم خداوند وقتی قابلیت و استعداد را در ما ببیند عمل می کند. عمل او در مورد انسانها با سنگها متفاوت است و مصداق این را در طبیعت می توانیم یافت. اگر کسی تنوری برافروزد و در آن چندگونه خمیر از جو و گندم و جو سیاه و ارزن بگذارد، با آنکه تنها یک نوع حرارت در تنور است اما نسبت به همه یکسان اثر نمی کند. زیرا یکی از آنها نانی لطیف خواهد شد و دومی نانی سخت و سومی نانی سخت تر. در اینجا نباید حرارت را ملامت کرد، بلکه ماده ی خمیر را که هر کدام نابرابر و متفاوت از دیگری است. بر همین قیاس خداوند نیز در همه ی قلبها یکسان عمل نمی کند بلکه بر حسب استعداد و قابلیت آنها تأثیری می گذارد. اگر در قلبی محبت این یا آن وجود دارد، ممکن است در این یا آن، چیزی وجود داشته باشد که بر اثر آن خداوند نتواند بدون مانع مؤثر واقع شود.

شرایط و استعداد قلب آدمی برای کسب وارستگی

بنابراین اگر قرار است قلب آدمی برای عالیترین غایات استعداد و آمادگی پیدا کند، می بایست که متوجه عدم محض باشد و در این حالت است که بزرگترین امکان برای او می تواند حاصل شود. زیرا هنگامی که قلب وارسته دارای عالیترین غایات باشد می باید رو به سوی عدم کند چرا که بزرگترین قابلیت ها در عدم است. باز هم مثال این را در طبیعت می توان یافت! اگر من بخواهم که بر روی یک لوح مومین چیزی بنویسم دیگر فرق نمی کند که آنچه قبلا بر صفحه ی لوح نوشته شده تا چه حد عالی و شریف باشد و من هم خشمگین نخواهم بود. زیرا که نوشتن بر روی آن متعذر است. اگر واقعا خواهان نوشتن هستم باید هر آنچه را که بر آن لوح مومین نوشته شده حذف کنم و آن لوح هرگز به نحو احسن مهیای نوشتن نخواهد بود مگر آنگاه که مطلقا چیزی بر آن نوشته نباشند. بر همین قیاس وقتی خداوند می خواهد که به عالیترین وجه بر لوح قلب من چیزی بنویسد، هر آن چیزی که نام «این» و «آن» را بتوان بر آن نهاد، باید از قلب من بیرون رفته باشد و این چنین است که قلب وارسته می شود و خداوند می تواند به عالیترین وجه برحسب مشیت بالغه خود در آن کارگر افتد. بنابراین متعلق قلب وارسته نه این خواهد بود و نه آن.

عدم طلب و مسئلت؛ دعای قلب وارسته

اما اکنون سؤال این است که: «دعای قلب وارسته چیست؟» پاسخ این است که وارستگی و خلوص را هیچ دعایی و مسئلتی نیست. زیرا وقتی که دعا می کند معنایش آن است که از خدا می خواهد تا چیزی به او بدهد و یا چیزی را از او دور کند. اما قلب وارسته هرگز نمی تواند که نه چیزی بطلبد و نه واجد چیزی است که بخواهد از او دور داشته شود. لذا او فارغ از هر خواهشی است و اگر او را دعایی باشد آن نیست مگر آنکه تشبه به خدا کند و دعای قلب وارسته همین است و بس.
بر این مبنا می توانیم معنای سخن «دیونوسیوس» را در باب کلام پل قدیس بفهمیم که می گوید: «بسیاری از شما هستید که از پی تاج و تخت دوانند اما تنها یکی است که می تواند بر آن ظفر یابد.» تمامی قوای نفس از پی تاج و تخت دوانند و تنها یک موجود است که می تواند بر آن دست یابد. دیونوسیوس در این باره می گوید: «این مسابقه چیزی نیست مگر روی تافتن از مخلوقات و متحد شدن با آنچه که نامخلوق است.» وقتی نفس بدین مرتبه می رسد دیگر هویت و نام خود را از دست می دهد و خداوند او را به سوی خود جذب می کند تا به کلی فانی شود آنچنانکه خورشید، فجر را در خود فرو می برد و او را نابود می کند.
در اینجا شایسته است که کلماتی از اگوستین را ذکر کنم که می گوید: «نفس را بابی به سوی ذات الهی است که در آن تمام چیزها برای او فانی می شوند.» این باب در روی زمین وارستگی محض است. وقتی وارستگی به کمال غایی خود برسد مبدل به نادانی در عین دانایی، بی عشقی در عین عشق و تاریکی در عین نور می شود. از این رو می توانیم سخن آن استاد را بیاد بیاوریم که می گوید: «فقیران در روح کسانی هستند که همه چیز را به خدا واگذاشته اند آنچنان که وقتی ما موجود نبودیم، همه چیز از آن او بود. هیچ کس چنین کاری نمی تواند بکند مگر آنکه صاحب قلب وارسته ی محض باشد.»

قلب وارسته؛ قرارگاه خداوند و محل تشبه به او
اینکه خداوند ترجیح می دهد که در قلب وارسته منزل گزیند تا در غیر آن، امر بسیار روشن است. زیرا اگر از من بپرسی، خداوند در تمامی چیزها چه می جوید و چه می خواهد؟ پاسخ تو را از «کتاب و عقل» خواهم داد که می گوید: «در همه ی چیزها من جای قرار و آرام را می جویم.» و هیچ چیز قرارگاه و آرامگاه او نیست مگر قلب وارسته و بس. بدین جهت خداوند ترجیح می دهد که در قلب وارسته باشد تا در چیزها یا فضایل دیگر.
باید بدانی که هرچه بیشتر انسان برای قبول فیض الهی بکوشد. سعادتمندتر است زیرا خداوند نیز در عالیترین سعادات مقام دارد. و هیچ انسانی نمی تواند خود را قابل فیض الهی کند مگر با تشبه به خدا. زیرا به همان اندازه که انسان متشبه به خداست به همان میزان هم قابل فیض الهی است. و بدان که تشبه به خدا جز با فرمانبرداری از او حاصل نمی شود و به هر اندازه که انسان خود را تسلیم مخلوقات کند کمتر به خدا شباهت خواهد داشت. قلب وارسته ی محض از هر مخلوقی آزاد و رهاست و به همین جهت به تمامی مطیع خداوند است و در مقام بزرگترین امکان تشبه به خدا قرار دارد و بیشترین قابلیتها را برای فیض الهی پیدا می کند. این است همان معنی سخن پل قدیس که می گوید: «عیسی مسیح را بر تن کنید.» و مقصود او از این سخن تشبیه به عیسی مسیح است. زیرا پوشیدن و تلبس فقط به تشبه به عسیی مسیح میسر است.

تخلیه و آزادی از مخلوقات طریق راستین وارستگی

بدان که وقتی عیسی مسیح انسان شد، یک انسان خاص و مشخص نگردید، بلکه ماهیت انسانی را اقتباس کرد. بنابراین خویشتن را از هر چیز خالی کن تا آنجا که فقط آن چیزی بماند که عیسی مسیح اقتباس کرد و بدین طریق خواهی توانست که عیسی را بپوشی. اگر کسی خواهان معرفت شرف و بهای وارستگی کامل است گو که به کلمات عیسی مسیح توجه کند آنجا که از تواضع و خضوع خود نسبت به شاگردانش می گوید: «به صلاح شماست که از شما مفارقت کنم، زیرا اگر مفارقت نکنم روح القدس به سوی شما نخواهد آمد.» تو گویی که مقصود او این بود که شما از حضور طبیعی من فیض بسیار بردید و بدین سبب فیض کامل روح القدس نصیب شما نتواند شد. بنابراین خویشتن را از صورتها عریان کنید و به (آن) وجود بی صورت بپیوندید، زیرا تسلای روحانی خداوند شریف تر است. لذا او خود را فقط به کسانی خواهد بخشید که از متاع جسمانی بیزار باشند.
پس هر انسان متفکری باید در این اندیشه کند. هیچ کس شادمانتر از آن کسی نیست که در بزرگترین وارستگی به سر می برد و هیچ لذت طبیعی و بدنی بدون خسران روحانی نخواهد بود، زیرا تن از آنچه خلاف روح است لذت می برد و روح از آنچه خلاف تن است. بنابراین اگر کسی بذر محبت ناصالح را در بدن بکارد، مرگ ابدی را خواهد دروید و اگر کسی بذر محبت صالح را در روح بکارد حیات ابدی نصیب او خواهد شد. پس هر اندازه که آدمی بیشتر در آزادی از مخلوقات شتاب کند، به همان اندازه خالق به سوی او بیشتر شتاب خواهد کرد. هر انسان متفکری باید به این نکته اندیشد که اگر لذتی که ما از حضور طبیعی عیسی مسیح ممکن است ببریم مانع قابلیت فیض روح القدس خواهد بود، پس لذت مفرطی که از آرامش زودگذر فانی می بریم به طریق اولی در راه جستجوی ما برای خدا بسیار زیانبارتر خواهد بود. از این روست که وارستگی نیکوترین چیزهاست. زیرا موجب تهذیب نفس، طهارت وجدان، نورانیت قلب، بیداری روح و شتاب در طلب مقصود شده و خدا را بما می شناساند. وارستگی بند مخلوقات را از پای ما می گشاید و روح را با خدا متحد می سازد.

ریاضت و وارستگی
اکنون ای شما همه ی مخلوقات اندیشناک بدانید که سریع ترین مرکبی که شما را به کمال می رساند ریاضت است، زیرا هیچ کس بیش از آنها که جانب عیسی مسیح را در بزرگترین آلام و مرارتها گرفتند، از سعادت ابدی بهره مند نخواهد شد. ریاضت دردناکتر از کنده شدن پوست بدن است اما تحمل ریاضت شیرین تر از عسل است. هیچ چیز همچون ریاضت کشیدن، روح را در برابر خداوند زیبا نمی کند. محکمترین پایه ای که این کمال معنوی بر آن استوار است افتادگی و تواضع است زیرا وقتی انسان طبیعی اینجا و در این عالم در عمیق ترین فروتنی ها می خزد، روح او در اعلی علیین پرواز می کند، چرا که سرور، اندوه را از پی خود دارد و اندوه سرور را. اگر کسی خواهان وصول به وارستگی کامل است بگذار تا به خضوع و خشونت کامل درافتد. آن زمان است که به ملکوت اعلی نزدیک خواهد شد. امید که برترین وارستگی، یعنی خداوند، ما را بدین مقام هدایت فرماید.


منابع :

  1. محمدرضا جوزي- رساله وارستگي از مايستر اكهارت (ضميمه)- تهران- حكمت- 1373

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/111431