فرار از بندگی خدای سبحان از جمله مسائل مهمی است که بشریت از آغاز آفرینش با آن دست به گریبان بوده است. این مشکل در قرن های اخیر به شیوه های جدیدی سازمان یافته و از شکل سنتی به صورت مکتب های گوناگون همانند «لیبرالیسم» و «سکولاریسم» در غرب ظهور پیدا کرده است. در دهه های گذشته، دامنه موج دین گریزی به شرق از جمله به کشور ایران نیز سرایت کرد. این پدیده در غرب عوامل خاص خود را دارد. اگرچه در تعریف «دین» بین اندیشمندان اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد، ولی «دین یعنی شیوه رفتار صحیح انسانی، آن گونه که خدا می خواهد.» از منظر قرآنی، کسی دیندار است که اعمال و رفتار او موجب رضایت خدای سبحان شود. به همین دلیل، دین گریزی یعنی عدم اعتقاد، پذیرش و اطاعت نسبت به هر آنچه خدای سبحان توسط انبیا (ع) و ائمه اطهار (ع) برای جامعه بشری نازل کرده است.
انسان دارای دو بعد فردی و جمعی است. بعد فردی انسان در علم روان شناسی و بعد جمعی زندگی وی در جامعه شناسی مورد بررسی قرار می گیرد. بر اساس آنچه از «آیات قرآن» (فاطر/ 25؛ انعام/ 123- 124) به دست می آید، دین گریزی به اشکال گوناگون، در میان همه ملت ها وجود داشته و پدیده ای نوظهور و مختص به قرن های اخیر نیست. به همین دلیل، دین گریزی یک «پدیده اجتماعی» است و مثل دیگر پدیده های اجتماعی، کیفیت پیدایش، تحول، نتایج و پیامدهای آن در جامعه شناسی مورد مطالعه قرار می گیرند. روشن است که در این بین، توجه به یک عامل خاص، ناشی از عدم توجه به ابعاد دیگر این پدیده است. بنابراین، بروز چنین پدیده ای ممکن است عوامل زیادی داشته باشد که می توان با نگرش جامعه شناختی آنها را از قرآن استخراج کرد و تحلیل خاص قرآن را در این زمینه به دست آورد.
به دلیل آن که شخصیت انسان در اجتماع شکل می گیرد و ارزش ها، گرایش ها، عقاید، عادات و رفتار، تشکیل دهنده شخصیت او به شمار می آیند، عواملی در تکوین این شخصیت تأثیرگذارند که جامعه شناسان از آن ها به «عوامل مؤثر در اجتماعی شدن انسان» ذکر کرده اند که عبارتند از: خانواده، مدرسه، همسالان، رسانه های جمعی، مسجد، تماس با دوستان و همکاران، گروه های مرجع، گروه های همدرد، صمیمی و ... (بروس کوئن، مبانی جامعه شناسی، ترجمه غلام عباس توسلی و رضا فاضل، ص 110) با بررسی آیات سوره هود (ع) روشن می شود که معمولا سه گروه در بروز پدیده دین گریزی در سطح جامعه، نقش مهمی را ایفا می کنند.
خانواده
خانواده شامل طیف وسیعی از نزدیکان نسبی (پدر، مادر، برادر، خواهر، پدربزرگ، مادربزرگ، عمه، عمو، خاله، دایی و ...) و سببی (همسر، نزدیکان و اقوام همسر و ...) می شود. در میان اعضای خانواده، پدر و مادر چون ارتباط زیادتری با فرزند دارند، نقش بیشتری در شکل گیری شخصیت فرزند ایفا می کنند. به همین دلیل، اولین عامل زمینه ساز گریز از دین، رفتار و منش پدر و مادر می باشد. این مطلب را با استفاده از بعضی از آیات و نیز بعضی از روایات می توان به دست آورد: هنگامی که نوح (ع) از قوم خود ناامید شد، به درگاه خدای سبحان عرضه داشت: «رب لا تذر علی الارض من الکافرین دیارا؛ پروردگارا، هیچ کس از کافران را بر روی زمین مگذار.» (نوح/ 26)
در آیه بعد، یکی از علل درخواست نابودی کفار را چنین بیان می فرماید: «و لا یلدوا إلا فاجرا کفارا؛ جز پلیدکار ناسپاس نزایند.» (نوح/ 27) با توجه به آیه مزبور، این احتمال در ذهن انسان تقویت می شود که پدر و مادر در دین گریزی فرزند نقشی اساسی دارند، به گونه ای که پایه و اساس آن، حتی به پیش از تولد نیز باز می گردد.
به عبارت دیگر، پدر و مادر ممکن است به جایی برسند که همانند پدران و مادران قوم حضرت نوح (ع)، همه فرزندانی که از دامن آنان به دنیا می آیند، همگی انسانهای پلید و بی دین باشند. از سوی دیگر، در همین زمینه (گمراهی فرزند) روایتی از رسول اکرم (ص) نقل شده است: «کل مولود یولد علی الفطرة فابواه یهودانه او یمجسانه؛ هر کودکی بر فطرت [اسلام] به دنیا می آید، سپس پدر و مادرش او را یهودی یا مجوسی می کنند.» (شیخ طوسی، التبیان، ج، ص 247 )
هر انسانی که به دنیا می آید، در ذاتش به خداپرستی گرایش دارد. اما پدر و مادر او را از خالق هستی دور کرده، باعث انحراف وی از دین می شوند. بنابراین، اگر آیه و روایت مزبور را در کنار آیه پانزدهم از سوره «لقمان» قرار دهیم، این نظر تأیید می شود که گفتار و رفتار پدر و مادر مشرک، تأثیری به سزا در دین گریزی فرزندان دارد. گاه ممکن است والدین پا را از این فراتر گذاشته، انسان را به کفرورزی و شرک فرا خوانند; چنان که خدای سبحان می فرماید: «و إن جاهداک علی أن تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما؛ و اگر تو را وادارند تا درباره چیزی که تو را بدان دانشی نیست به من شرک ورزی، از آنان فرمان مبر.» (لقمان/ 15) یعنی اگر پدر و مادرت اصرار ورزیدند چیزی را که به آن علم نداری و یا حقیقت آن را نمی شناسی شریک من بگیری، اطاعتشان مکن و برای من شریکی مگیر.
گروه های صمیمی عبارتند از: دوستان و اطرافیان و کسانی که گفتار و رفتار آنان به دلایل گوناگون، از جمله احساس همدردی و جلب اطمینان، در تصمیمات انسان تأثیر می گذارند. (بروس کوئن، پیشین، ص 138) با نگاهی گذرا به سرگذشت پر فراز و نشیب قوم بنی اسرائیل، نقش گروه های صمیمی در دین گریزی انسان بیش از پیش آشکار می شود. قرآن کریم برای نمونه می فرماید: «و لقد أرسلنا موسی بآیاتنا و سلطان مبین إلی فرعون و ملائه فاتبعوا أمر فرعون و ما أمر فرعون برشید؛ و به راستی، موسی را با آیات خود و حجتی آشکار به سوی فرعون و سران قوم وی فرستادیم، ولی سران از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون صواب نبود.» (هود/ 96- 97)
خدای سبحان موسی (ع) را به سوی فرعون و سران قوم او فرستاد، ولی سران و بزرگان، که همه از دوستان صمیمی و اطرافیان فرعون بودند، از فرمان فرعون پیروی کردند. با دقت در سیاق آیه، در می یابیم قرار گرفتن لفظ «فرعون» در کنار لفظ «ملأ»، بیانگر وجود هماهنگی و شباهت فکری و روحی و رفتاری بین این دو می باشد; زیرا همگونی های روحی، فکری و رفتاری، عامل اساسی در دوستی ها می باشند. به دلیل آن که آیه مذکور، دو لفظ «فرعون» و «ملأ» را در کنار هم و با اشاره به همسویی آنان آورده است، چه بسا بتوان گفت که میان فرعون و سران و اطرافیان وی علاوه بر رابطه کارگزاری و مسؤولیت اجرایی دربار، رابطه دوستی نیز برقرار بوده است. این ارتباط دوستانه موجب شده تا همه آنان موضع گیری یکسانی در برابر موسی (ع) داشته باشند.
به نظر می رسد که طمع اطرافیان فرعون به منزلت و ثروت او از یک سو، و نیاز فرعون به اطرافیان برای حفظ حکومت از سوی دیگر، این ارتباط دوستانه را پایدارتر کرد و منجر به تصمیم مشترک آنان در برابر پیامبر خداوند شد. در همین باره، می توان به روایتی از امام صادق (ع) تمسک جست: «المرء علی دین خلیله؛ انسان دینی را برمی گزیند که دوستش آن را انتخاب کرده است.» به همین دلیل است که گاهی یک فرد فاسق در مدتی کوتاه گروه زیادی را از دین بی زار می کند. در تأیید مطلب مزبور می توان به برخی از آیات دیگر، که بیانگر شکوه و شکایت اهل دوزخ از دوستان و اطرافیان خود می باشند، اشاره کرد: «یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا* یا ویلتا لیتنی لم أتخذ فلانا خلیلا* لقد أضلنی عن الذکر بعد إذ جاءنی؛ ای کاش با پیامبر راهی بر می گرفتم، ای وای! کاش فلانی را دوست [خود] نگرفته بودم. او بود که مرا به گمراهی کشانید، پس از آن که قرآن به من رسیده بود.» (فرقان/ 27- 29) این آیه با صراحت تمام، به نقش گروه های صمیمی (دوستان و اطرافیان) فاسد در گمراهی و دین گریزی اشاره می کند.
سران حکومت ها، صاحب منصبان، اشراف، بزرگان و صاحبان قدرت های شیطانی، سومین گروهی هستند که بیشترین نقش را در ایجاد زمینه دین گریزی داشته اند. گروه های مذکور، که در فرهنگ قرآنی، «ملأ» نامیده شده اند، گاه همراه با صفت استکبار در آیات مطرح شده اند. فرعون، که سرامد «ملأ» زمان خود بود، برای دور کردن مردم از دین الهی و در نتیجه، حفظ قدرت خود، از هیچ کاری خودداری نمی کرد. قرآن در این باره می فرماید: «إن فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفة منهم یذبح أبنائهم ویستحیی نسائهم؛ فرعون در سرزمین [مصر] سر برافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت. طبقه ای از آنان را زبون می داشت: پسرانشان را سر می برید و زنانشان را [برای بهره کشی] زنده بر جای می گذاشت.» (قصص/ 4) توده مردم، که از قدرت های دنیایی بی بهره هستند و اکثریت جامعه را تشکیل می دهند، معمولا تحت تأثیر حرکت های سیاسی و اجتماعی قرار دارند. از دیگر سو، کسانی تأثیرگذاری بیشتری بر این طبقه دارند که از مقام و منزلت ویژه ای در جامعه برخوردار باشند. حق یا باطل بودن موقعیت این افراد، معمولا تأثیر زیادی بر تصمیم گیری بیشتر مردم ندارد، بلکه مهم آن است که طبقه تأثیرگذار تا چه اندازه از مقام و منزلت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برخوردار باشد; زیرا هر اندازه مقام و منزلت بالاتر باشد، توان و میزان تأثیرگذاری بیشتر خواهد بود.
به همین دلیل، اگر طبقه تأثیرگذار مصلح باشد و در راه حق گام بردارد، مردم را به سوی حق هدایت می کند; و اگر همانند فرعون مفسد باشد، گاهی با توسل به زور و قلدری، مردم را به سوی باطل می برد و گاهی هم همانند معاویه، مردم را با نیرنگ و فریب از حق و دین الهی گریزان می کند. کسانی که به هر دلیل در رأس هرم جامعه قرار می گیرند، در حقیقت الگوی مردم در تمام زوایای زندگی می شوند. گفتار و رفتار آنان، چگونه زیستن را برای مردم تعریف می کند، و تفکر و اندیشه آنان جهت گیری اعتقادات و شناخت مردم را مشخص می کند. این افراد به قدری در شکل گیری شخصیت مردم مؤثر هستند که حتی نحوه سخن گفتن آنان و واژه هایی که به کار می برند، در گفتار روزمره مردم نقش می آفریند. این چیزی است که امروزه ما در جامعه خود نیز شاهد آن هستیم و چندان نیازی به اثبات ندارد. زمانی که سردمداران تا این اندازه در روحیات و شکل دهی شخصیت مردم نقش آفرینند، تأثیر آنان در دین داری مردم نیز انکار ناپذیر است.
چه گویاست این کلام حکیمانه که «الناس علی دین ملوکهم؛ رهبران جامعه به هر دینی معتقد باشند، مردم نیز از آنان پیروی می کنند.» حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در این باره می فرماید: «الناس بأمرائهم اشبه منهم بآبائهم؛ مردم آن اندازه که از رهبران و حاکمان خود پیروی می کنند از هیچ کس دیگری پیروی نمی کنند.» بدین روی، گفتار و رفتار مردم بیشتر شبیه حاکمانشان است تا پدرانشان.
آیه دیگری که به نقش همین عامل اشاره می کند آیه ای است که در آن گمراهان، خود به تأثیر ملأ در گم راهسازی ایشان اشاره کرده، می گویند: «ربنا إنا أطعنا سادتنا و کبرائنا فأضلونا السبیلا؛ و می گویند: پروردگارا، ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.» (احزاب/ 67) اگرچه ابتدای آیه بر تمایلات روحی انسان های عادی، مبنی بر پیروی و الگوبرداری از رؤسا و بزرگان و حاکمان جامعه دلالت دارد، ولی آخر آیه بیانگر نقش مؤثر سران و بزرگان بر مردم می باشد; زیرا «کسانی که در جامعه منزلت اجتماعی ویژه ای پیدا می کنند، بهتر می توانند در دیگران تأثیر بگذارند.» (محمدتقی مصباح، راه و راهنماشناسی، ص 174)
در میان ملأ، ممکن است گروهی باشند که از قدرت مادی برخوردار نباشند، ولی با نفوذ فکری و علمی خود بر دلهای مردم، در جهت دهی گرایش ها و انگیزه های مردم تأثیر داشته باشند. این عده همان عالمان و اندیشمندان جامعه هستند. دانش اگر با تهذیب و پیرایش انسان از هواهای نفسانی همراه نگردد، خود حجابی خواهد شد که نه تنها صاحب علم، بلکه جامعه را هم به فساد می کشاند و موجب بی دینی مردم می شود. در طول تاریخ، عالمان فاسد همواره مانع بزرگی در برابر انبیا (ع) و دعوت کنندگان به راه حق بوده اند. گاه کسی همچون سامری (طه/ 85) بنی اسرائیل را از دین منحرف می کند; چنان که حتی تلاش حضرت هارون (ع) (طه/ 90) سودی نبخشید.
زمانی هم بلعم باعور (اعراف/ 175) موجب گمراهی عده زیادی از مردم می شود; گاهی نیز اندیشمندان اهل کتاب با کتمان حقیقت مردم را از ایمان به رسالت رسول اکرم (ص) بازمی دارند; زمان دیگر افرادی همانند شرحبیل یا شریح قاضی مردم را به نفع حکومت بنی امیه بسیج می کنند. امروز هم روشن فکرمآبان غرب گرا و دگراندیشان سکولار و انسانگرا با بهره گیری از «ایسم» ها و واژه های فریبنده و جوان پسند، جامعه را به فساد عقیده و اندیشه می کشانند. همواره بیشتر روشنفکر نمایان آلت دست ظالمان و مستکبران بوده اند و حکام مستبد و ملحد به وسیله این گروه، مردم را به بی دینی تشویق می کرده اند. (جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، ص 59) این گروه برای رسیدن به مطامع و لذت های زودگذر دنیایی، با تحریف واقعیات دین و تحریک احساسات و عواطف، بسیاری از مردم را از شناخت حقایق بازداشته اند و گاه چنان فضایی علیه دین و دین داری ایجاد می کنند که مردم شجاعت شنیدن سخن عالمان ربانی را به خود راه نمی دهند، چه رسد به پیروی از آنان!
کافی است به حوادث سده اخیر ایران، به ویژه رخدادهای صدر مشروطه، مراجعه شود تا تأثیر عمیق این گروه ها بر گسترش تفکر ضد دینی در ایران آشکار گردد. این گروه به اصطلاح روشنفکر همچون چراغی در دست قدرت های شیطانی هستند که با علم و هنر خود توانستند ارزش ها را ضد ارزش و هنجارها را ناهنجار جلوه دهند و بهتر و گزیده تر به یغمای سرمایه های معنوی مردم بپردازند. خلاصه آن که گروه ملأ از سویی به خاطر انگیزه ها و گرایش های درونی و روان شناختی از دین گریزان هستند، و از دیگر سو، برای رسیدن به آمال و آرزوهای دنیایی خود، زمینه دین گریزی را در جامعه فراهم می کنند.