در مورد مکان و زمان معراج فوق اختلاف وجود دارد. علامه طباطبایی می فرماید: «در اینکه معراج در چه سالى اتفاق افتاده اختلاف است، بعضى گفته اند: سال دوم بعثت بوده و این قول را به ابن عباس نسبت داده اند، بعضى دیگر از آن جمله صاحب خرائج از على (ع) نقل کرده که وى فرمود: در سال سوم بعثت اتفاق افتاده، بعضى آن را در سال پنجم و یا ششم دانسته اند، بعضى ده سال و سه ماه بعد از بعثت و بعضى دوازده سال بعد از بعثت و بعضى یک سال و پنج ماه قبل از هجرت و بعضى یک سال و سه ماه قبل از هجرت و بعضى شش ماه قبل از آن دانسته اند. چیزى که باید خاطر نشان ساخت این است که روایات وارده از امامان اهل بیت، معراج را در دو نوبت مى دانند. و از آیات سوره نجم هم همین معنا استفاده مى شود، زیرا در آنجا دارد: "ولقد رآه نزلة اخرى؛ و قطعا بار ديگرى هم او را ديده است." (نجم/ 13) به تحقیق آن را دفعه دیگرى بدید. و بنابراین جزئیاتى که درباره معراج در روایات وارد شده و با هم سازگارى ندارند ممکن است یک دسته آنها مربوط به معراج اول و یک دسته دیگر راجع به معراج دوم بوده و پاره اى دیگر مشاهداتى باشد که آن حضرت در هر دو معراج مشاهده کرده است. به هر حال در تاریخ وقوع معراج در میان مورخان اسلامى اختلاف نظر است، بعضى آن را در سال دهم بعثت شب بیست و هفتم ماه رجب دانسته، و بعضى آن را در سال دوازدهم شب 17 ماه رمضان، و بعضى آن را در اوائل بعثت ذکر کرده اند، بعضى آن را در سال دهم بعثت شب 27 رجب دانسته اند، ولى اختلاف در تاریخ وقوع آن مانع از اتفاق در اصل وقوع آن نیست.
در مورد مکان وقوع این معراج نیز اختلاف وجود دارد بعضی گفته اند در شعب ابوطالب بوده و عده ای آن را در خانه ام هانی (خواهر حضرت علی (ع) که نامش فاخته بود) اتفاق افتاده و آنگاه آیه شریف سوره اسراء که ابتدای معراج را مسجدالحرام دانسته تأویل نموده اند که مقصود از آن تمام حرم است که آن را مجازا مسجدالحرام نامیده، و بعضی دیگر گفته اند از مسجدالحرام بوده، ولی به هر حال معراج معروفی که آیه شریفه سوره اسراء آن را اثبات می کند ابتدایش مسجدالحرام است. و آن دو نظر اول درباره محل وقوع معراج در لیله الاسراء قابل قبول نیست.»
علامه طباطبایی می فرماید: «از دانشمندان اسلامى همه آنهائى که کلامشان مورد اعتنا است اتفاق دارند بر اینکه معراج در مکه معظمه و قبل از هجرت به مدینه اتفاق افتاده است، همچنانکه خود آیه سوره اسراء هم آن را افاده مى کند و مى فرماید: «سبحان الذى اسرى بعبده لیلا من المسجدالحرام الى المسجد الاقصى؛ منزه است آن خدائى که بنده خود را شبانه از مسجدالحرام به مسجد اقصى برد.» (اسراء/ 1) و بسیارى از روایات هم که داستان گفتگوى آن جناب را با قریش نقل مى کند بر این معنى دلالت دارد، زیرا از مجموع آنها هم بر مى آید که رسول خدا جریان شب گذشته خود را براى قریش نقل نموده و آنان انکار نموده اند. رسول خدا (ص) به عنوان نشانه، عدد ستونهاى مسجد اقصى را برایشان گفت، و جزئیاتى که در راه و از کاروانهاى بین راه مشاهده کرده بود نقل کرد.
مدت معراج:
عروج رسول اکرم (ص) از مکه به بیت المقدس و سپس از آنجا به آسمان در یک شب بود، گفته شده که آیه اول سوره اسراء درباره معراج پیامبر (ص) نازل گردیده که این معراج و اسراء در مکه واقع شده، حضرت بعد از آنکه نماز مغربش را در مسجدالحرام گذاردند او را شبانه به معراج بردند سپس برگشت نماز صبح را در مسجدالحرام خواند. بنابراین طبق کلیه تفاسیر، معراج در یک شب بوده ولی آیا کل شب بود یا قسمتی همانطوری که از گفتار فوق که از مجمع البیان مرحوم طبرسی نقل گردید روشن می شود حضرت بعد از نماز مغرب به معراج برده شد و قبل از نماز صبح برگشته است.
معراج در امت هاى پیشین:
عقیده به معراج کم و بیش در ادیان دیگر هم وجود دارد، از جمله در مورد حضرت عیسى در اناجیل «موجود و مورد قبول مسیحیان» مثل انجیل مرقس باب 6 و انجیل لوقا باب 24 و انجیل یوحنا باب 21 مى خوانیم که عیسى پس از آنکه به دار آویخته و کشته و دفن شد، از میان مردگان برخاست و بعد از چهل روز زندگى در میان مردم به آسمان صعود نمود و با روح و جسم به معراج همیشگى رفت، و از بعضى از روایات استفاده مى شود که بعضى از پیامبران پیشین نیز داراى معراج بوده اند.
آن چه که شما محاسبه کرده اید سرعت نور بوده و نور از امور طبیعی و عادی است در حالی که امور خارق العاده ای که از اولیاء خداوند و پیامبران سر می زند امور طبیعی غیر عادی است و قیاس بین این دو قیاس مع الفارق خواهد بود چرا که نظام اسباب و مسببات عالم فقط منحصر در اسباب شناخته شده نیست و اسبابی وجود دارند که هنوز مورد شناخت بشر واقع نشده اند و دسته ای دیگر از این علل، عللی هستند که منحصرا به اذن خاص الهی در اختیار اولیاء او قرار می گیرند و بشر به آن اسباب دسترسی ندارد مسلما معراج پیامبر اکرم (ص) از طرق عادی و اسباب عادی طبیعی صورت نگرفته است بلکه اسباب فوق عادی در این مسأله دخیل بوده اند.
برای تقریب ذهن شما چند مثال می آوریم وقتی که چوب دستی حضرت موسی در آن واحد تبدیل به اژدها و مار می شود در حالت عادی این مسأله طی قرون متمادی رخ می دهد تبدیل شدن این چوب به خاک و خاک به مواد معدنی و پروتئینها که فرآیند طولانی و عریضی را طی می کند لازمه قطعی تبدیل شدن این چوب به مار و موجود زنده است، اما وراء این اسباب عادی اسبابی خاص هستند که به وسیله آنها این چوب در یک لحظه تبدیل به ماری شود. یا مثلا در باب طی الارض که انسانی در یک لحظه مسافتهای طولانی را طی می کند مسلم از اسباب و طرق شناخته شده استفاده نکرده است.
مطلب دیگر این که شما با اطلاعاتی که از تکنولوژی و علوم روز دارید بر استبعاد یا انکار معراج استدلال می کنید، در حالی که اگر پانصد سال پیش کسی به فردی مثل شما خبر می داد که چیزهایی به نام سایت های اینترنتی هست که اخبار را در یک لحظه به تمام جهان می رساند و یک مطلب در همه عالم قابل دسترسی می باشد مسلما آن را انکار می کردید و این معنا را نمی پذیرفتید. و اگر از این همه تکنولوژی امروز چیزی می گفت و از سفینه های فضایی تا دیگر علوم بشری و اکتشافات او سخن به میان می آورد احدی باور نمی کرد. حال روح سخن این است که شما اکنون سرعت نور را می دانید اما از کجا می دانید که بشر فردا یا صد سال دیگر یا پانصد سال دیگر نتواند به اسبابی دست یابد که سفر به اقصا نقاط عالم را در کمترین زمان ممکن انجام دهد و از کجا می دانید که بشر اسبابی را در دل همین طبیعت و ترکیب ان کشف نکند که این امور دست نا یافتنی در ذهن ما و شما را اموری سهل الوصول و آسان نکند. پس با استفاده از علوم امروز که نسبت آن به مجهولات بشر نسبت نقطه به آسمان و قطره به دریا است نمی توان استدلال بر محال بودن امری کرد که حداقل هنوز علم حرف آخر را در آن زمینه نزده است.
در مورد اسب بالدار باید بگوییم که آنچه در روایات استفاده می شود مرکب حضرت پیامبر (ص) یا موجودی به نام براق و یا جناب جبرئیل (ع) بوده است و پر مسلم است که این موجودات امور طبیعی و عادی نبوده اند. در حدیثی چگونگی صعود پیامبر اکرم (ص) با جبرئیل به آسمان دنیا را چنین شرح می دهد. پیامبر فرمود: «جبرئیل بالا رفت و من هم با او بالارفتم تا به آسمان دنیا رسیدیم و در آن فرشته اى را دیدم که او را اسماعیل مى گفتند و هم او بود صاحب خطفه که خداى عز و جل درباره اش فرموده: "الامن خطف الخطفه فاتبعه شهاب ثاقب؛ مگر کسى که خبر را برباید پس تیر شهاب او را دنبال مى کند." (صافات/ 10) و او هفتاد هزار فرشته زیر فرمان داشت که هر یک از آنان هفتاد هزار فرشته دیگر زیر فرمان داشتند. فرشته مذکور پرسید "اى جبرئیل، این کیست همراه تو؟" گفت "این محمد رسول خدا (ص) است،" پرسید: "مبعوث هم شده؟" گفت "آرى،" فرشته در را باز کرد من به او سلام کردم او نیز به من سلام کرد من جهت او استغفار کردم او هم جهت من استغفار کرد و گفت "مرحبا به برادر صالح و پیغمبر صالح" و همچنین ملائکه یکى پس از دیگرى به ملاقات مى آمدند تا به آسمان دوم وارد شدم.
در آنجا هیچ فرشته اى ندیدم مگر آنکه خوش و خندانش یافتم تا اینکه فرشته اى دیدم که از او مخلوقى بزرگتر ندیده بودم، فرشته اى بود کریه المنظر و غضبناک او نیز مانند سایرین با من برخورد نمود، هر چه آنها گفتند او نیز بگفت و هر دعا که ایشان در حقم نمودند او نیز کرد، اما در عین حال هیچ خنده نکرد، آنچنان که دیگر ملائکه مى کردند، پرسیدم: "اى جبرئیل این کیست که این چنین مرا به فزع انداخت؟" گفت: "جا دارد که ترسیده شود خود ما هم همگى از او مى ترسیم او خازن و مالک جهنم است، و تا کنون خنده نکرده، و از روزى که خدا او را متصدى جهنم نموده تا به امروز روز به روز بر غضب غیظ خود نسبت به دشمنان خدا و گنهکاران مى افزاید، و خداوند به دست او از ایشان انتقام مى گیرد، و اگر بنا بود به روى احدى تبسم کند، چه آنها که قبل از تو بودند و چه بعدیها قطعا به روى تو تبسم مى کرد،" پس من بر او سلام کردم و او بر من سلام کرده به نعیم بهشت بشارتم داد.
پس من به جبرئیل گفتم "آیا ممکن است او را فرمان دهى تا آتش دوزخ را به من نشان دهد؟" جبرئیل (یعنى همان کسى که خداوند درباره اش فرمود "مطاع ثم امین؛ در آنجا [هم] مطاع [و هم] امين است." (تکویر/ 21) گفت آرى، و به آن فرشته گفت: "اى مالک، آتش را به محمد نشان بده،" او پرده جهنم را بالا زد، و درى از آن را باز نمود لهیب و شعله اى از آن بیرون جست و به سوى آسمان سر کشید و همچنان بالا رفت که گمان کردم مرا نیز خواهد گرفت، به جبرئیل گفتم "دستور بده پرده اش را بیندازد،" او نیز مالک را گفت تا به حال اولش برگردانید.»
اما آن چه راجع به بارگاه خداوند بیان شده است این یک برداشت و قیاس نادرست است همه عالم بارگاه و محضر خداوند است و از این جهت هیچ نقطه مکانی با نقطه مکانی دیگر تفاوت ندارد. و قرب و بعد الهی یک قرب و بعد غیر مکانی و زمانی است و این دوری و نزدیکی یک امر معنوی و روحانی است و گاهی ما از خداوند و بارگاه او دور هستیم در حالی که او از رگ گردن به ما نزدیکتر است. قرب الهی در واقع یک نوع علم و بینش خاص است که آدمی بر اثر آن تمام نظام هستی را فقر محض و عین ربط می بیند و هیچ استقلالی که در ذات اشیاء و نه در اثرگذاری موجودات برای آنان قائل نیست و وجود قدرت همه را از آن خداوند می داند که بدون اذن او برگی زیر و رو نمی شود و برگ درختی ساقط نمی شود و هر چه این دانش واقعی کاملتر باشد مقام قرب الهی بیشتر و بزرگتر است. و آخرین حد او مربوط به پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) است که دارای مقام «فکان قاب قوسین أو أدنى؛ تا آنکه فاصله او با پیامبر (ص) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود.» (نجم/ 9) است.
در کافى به سند خود از ابى الربیع روایت کرده که گفت «سفرى با حضرت ابى جعفر (ع) به حج مشرف شدم که آن سال هشام بن عبدالملک نیز به اتفاق نافع مولاى عمر بن خطاب مشرف بود. نافع نظرى به ابى جعفر (ع) انداخت در حالى که در رکن بیت بود و مردم اطرافش جمع بودند، و گفت: "اى محمد بن على من تورات و انجیل و زبور و قرآن را خوانده ام و حلال و حرام آنها را یاد گرفته ام اینک آمده ام تا از تو سؤ الاتى کنم که جواب آنها را جز پیغمبران و یا اوصیاى آنان نمى دانند.: راوى مى گوید امام ابى جعفر (ع) سرش را بلند کرد و فرمود "بپرس هر چه را که مى خواهى." نافع گفت "به من بگو ببینم بین عیسى (ع) و خاتم الانبیاء چند سال فاصله بود؟" فرمود "نظریه خودم را بگویم یا راى تو را؟" عرض کرد "هر دو را." فرمود "بنا به قول من پانصد سال فاصله شد و اما بنابر قول تو ششصد سال بوده." گفت: "بگو ببینم معناى کلام خدا که مى فرماید: "و سئل من ارسلنا من قبلک من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن آلهة یعبدون؛ از رسولان ما كه پيش از تو گسيل داشتيم جويا شو آيا در برابر [خداى] رحمان خدايانى كه مورد پرستش قرار گيرند مقرر داشته ايم." (زخرف/ 45) چیست؟ و با اینکه بین رسول خدا (ص) و پیغمبر قبل او عیسى پانصد سال فاصله است این سؤال را از کدام پیغمبر بکند؟" حضرت در جوابش این آیه را تلاوت فرمود: "سبحان الذى اسرى بعبده لیلا من المسجدالحرام الى المسجدالاقصى الذى بارکنا حوله لنریه من آیاتنا" (اسراء/ 1) و از جمله آیاتى که خداوند در بیت المقدس به او نشان داد این بود که خداوند انبیاء و مرسلین اولین و آخرین را محشور نموده به جبرئیل دستور داد تا اذان و اقامه را دوتا دوتا بگوید، و او در اذانش گفت "حى على خیر العمل" آنگاه به انبیاء نماز گزارد.
چون از نماز فارغ شد رو به ایشان کرده پرسید "شما به چه چیز شهادت مى دهید (عقاید دینى شما چیست؟) و چه چیزى را مى پرستیدید؟" گفتند "ما شهادت مى دهیم به اینکه معبودى نیست جز خداى تعالى و او را شریکى نیست و نیز شهادت مى دهیم بر اینکه تو رسول خدائى بر این معنا از ما عهد و میثاقها گرفته اند،" نافع گفت "درست فرمودى اى ابا جعفر."»
در علل به سند خود از ثابت بن دینار روایت کرده که گفت «من از حضرت زین العابدین على بن الحسین (ع) درباره خداى عز و جل پرسیدم که آیا خداوند به مکان وصف مى شود؟ حضرت فرمود: "تعالى الله عن ذلک؛ خدا بزرگتر از این است." عرض کردم اگر خداوند به مکان وصف نمى شود پس چرا وقتى مى خواست پیغمبرش را به خود نزدیک کند او را به آسمان برد، مگر خدا در آسمان است؟ فرمود: "نه این کار براى آن بود که مى خواست ملکوت و واقعیت آسمانها و آنچه در آنها (از عجائب صنع و بدایع خلقت) است را به او نشان دهد." پرسیدم پس اینکه خداى تعالى مى فرماید: "ثم دنا فتدلى* فکان قاب قوسین او ادنى؛ سپس نزديك آمد و نزديكتر شد تا [فاصله اش] به قدر [طول] دو [انتهاى] كمان يا نزديكتر شد." (نجم/ 8- 9) چه معنا دارد؟ و رسول خدا (ص) به کجا نزدیک شد؟ (که بیش از دو تیرانداز و یا کمتر فاصله نماند؟) فرمود رسول خدا (ص) به حجابهاى نورى نزدیک شد و در آنجا ملکوت آسمانها را مشاهده کرد، آنگاه تدلى (نزدیکى) نموده و از طرف پائین ملکوت زمین را نگریست تا آنجا که پنداشت نزدیکیهاى زمین است و بیش از دو تیرانداز و یا کمتر فاصله نبود خلاصه جمله "قاب قوسین او ادنى" ناظر به فاصله آن جناب با زمین است.»
از آیات و احادیث استفاده مى شود که هدف از معراج پیامبر (ص) سه چیز بوده است: 1. بزرگداشت فرشتگان 2. دیدن عجایب و اسرار آفرینش 3. بازگو کردن آن براى مردم.
حضرت امام صادق (ع) مى فرمایند: «همانا خداوند هرگز داراى مکان و زمان نیست، ولى خدا مى خواست فرشتگان و ساکنان آسمان هایش را با گام نهادن پیامبر (ص) به میان آنها، مورد احترام و تجلیل قرار دهد و نیز مى خواست شگفتى هاى عظمتش را به پیامبرش نشان دهد، تا او پس از بازگشت براى مردم بازگو کند.»
نکته قابل توجه این است که جریان معراج تازگى نداشته، بلکه درباره بعضى از پیامبران پیشین (البته به صورت محدود) نیز این امر واقع شده است. مانند معراج حضرت عیسى (ع) (نساء/ 158) قرآن کریم درباره معارج پیامبر به آسمان ها و مشاهده هاى آن حضرت مى فرماید: «و بار دیگر او (جبرئیل) مشاهده کرد، نزد سدرة المنتهى، که جنت المأوى در آن جا است، در آن هنگام که چیزى (نور خیره کننده اى) سدرة المنتهى را پوشانده و چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان ننمود، او پاره اى از آیات و نشانه هاى بزرگ پروردگارش را مشاهده کرد.» (نجم/ 13- 18) بنابراین، پیامبر گرامى (ص) در آسمان ها گفتگوها و مشاهدات بسیارى داشتند. در معراج پیامبر گرامى (ص)، درس هاى بسیار آموزنده اى وجود دارد.
پاسخ استدلال به مسجد
اما در مورد مسجد، ما می بینیم که در سوره کهف آیه 21، قرآن کریم از قول کسانی که بر غار اصحاب کهف دست یافتند می فرماید: «قال الذین غلبوا على أمرهم لنتخذن علیهم مسجدا؛ ما بر این غار مسجدی را بنا می کنیم.» علامه طباطبایی می فرماید: «این جمله نقل کلام موحدین است، شاهدش این است که گفتند مسجدى بنا کنیم، و نگفتند معبدى.» چون مسجد در عرف قرآن محلى را گویند که براى ذکر خدا و سجده براى او مهیا شده است، و قرآن بتکده و یا سایر معابد را مسجد نخوانده هم چنان که خداوند در سوره حج، مسجد را در مقابل صومعه و بیع و صلوات قرار داده و فرموده: «و مساجد یذکر فیها اسم الله؛ مساجدى که در آن نام خدا برده مى شود.» (حج/ 40)
بنابراین مسجد در لسان قرآن کریم به معنای محل و جایگاهی است که برای خداوند ذکر و سجده صورت می گیرد و الا این اشکال راجع به خود مسجدالحرام هم مطرح است.
پاسخ استدلال به حدیث ابوذر
این تحقیق تاریخی شما به فرض صحت و درستی دلالت دارد که این روایت نقل شده مقبول نیست چرا که قاعده در پذیرش روایات آن است که علاوه بر صحت سند باید به لحاظ محتوا هم مقبول باشد یعنی تعارض صریح با عقل و علم و واقعیت نداشته باشد و الا همین دلیل بر عدم پذیرش آن روایات می شود. لازم به ذکر است که ما همه روایات را صحیح و صادر شده از معصوم نمی دانیم بلکه در بین روایات صحیح و سقیم وجود دارد که با ملاکات خاصی صحیح را از سقیم جدا می کنند.
این شیوه ها و ملاکات در علمی به نام علم الحدیث و درایه الحدیث مطرح می شود. در ضمن ممکن است بخشی از حدیث فوق به هر دلیلی از قلم افتاده باشد.