متافیزیک اسپینوزا

اسپینوزا یکی از مهمترین فیلسوفانی است که فلسفه دکارت را بررسی کرده و به همین دلیل روش عقل گرایی خود را از دکارت گرفته است. تنها کتابی که اسپینوزا در زمان حیاتش منتشر کرد، کتابی است تحت عنوان بررسی اصول فلسفۀ دکارت که در سال 1663 منتشر شد و به آن اندیشه های خود درباره متافیزیک را هم اضافه کرد. کتاب معروف او با عنوان اخلاق شش ماه بعد از مرگش در سال 1677 منتشر شد.

تقسیم بندی متافیزیک
اسپینوزا در کتابش اخلاق از متافیزیک حرفی نمی زند. او در کتابش با عنوان تفکرات مابعدالطبیعی به تقسیم بندی متافیزیک به دو نوع عمومی و خاص پرداخته است. در نخستین فصل این کتاب اسپینوزا به بررسی متافیزیک عمومی یعنی بررسی موضوع هستی و تأثیرات آن پرداخته است. درحالی که در بخش دوم این کتاب اسپینوزا به بررسی متافیزیک خاص یعنی بررسی موضوع خدا و ویژگیهای او و نیز بررسی روح انسانی مبادرت ورزیده است. در این کتاب اسپینوزا سعی کرده است تا بین متافیزیک دکارت و ایده اساسی یک جوهر نامحدود که علت خودش باشد هماهنگی ایجاد کند. همچنین او کوشیده تا بین متافیزیک کلاسیک و متافیزیک جدید متافیزیکی تلفیق ایجاد کند که شامل الوهیت مطلق به عنوان جوهر یگانه که بدون آن هیچ چیز نه می تواند وجود داشته باشد و نه می تواند به فکر درآید، باشد.
اسپینوزا وضوح، سادگی و ترتیب افکار متافیزیکی را مدنظر قرار داده است. و ترجیح داده که ترتیب هندسی را در بررسی تعاریف ساده و واضح به کار گیرد. چرا که از نظر او خدا که با سادگی و ترتیب شرح داده می شود باید این دو مورد را در روش بررسی متافیزیکی نیز به کار برد.

یگانگی با وجود برتر؛ بزرگترین سعادت اخلاقی و متافیزیکی
همان طور که دکارت در کتابش با عنوان تأملات متافیزیکی به رها شدن از حدسیات برای رسیدن به اصول ثابت فکری پرداخته بود، اسپینوزا نیز در کتابش با عنوان بررسی تغییر درک که نگارش آن ناتمام ماند به خودش وعده رها شدن از خرافات برای رسیدن به واقعیت را داد. او در این کتاب، متافیزیکش را بر مبنای نیک مطلق قرار داده است، زیرا اگر همه نیکی ها به همدیگر مرتبط هستند نیکی مطلق یکی است و برای خودش جستجو شده است. برای رسیدن به آن، اسپینوزا پیشنهاد می کند که باید طبیعت برتر انسان را وسعت داد. طبق نظر او این طبیعت برتر همان شناخت یگانگی روح متفکر و همه طبیعت است. به عبارت دیگر بزرگترین خوشبختی اخلاقی و متافیزیکی در یگانگی با وجود برتر -که علت همه ایده های ماست- می باشد. در چنین شرایطی روح طبیعت را به طور کمال ممکن شهود می کند. زیرا از آن به طور عینی ذات و ترتیب و یگانگی را به دست خواهد آورد. بنابراین هستی یگانه است و نامحدود و خارج از آن هستی معنا ندارد.

هستی نامحدود؛ هستۀ اساسی اخلاق و متافیزیک
هستی نامحدود که خارج از آن هستی معنا ندارد، هسته اساسی اخلاق و متافیزیک اسیینوزا را تشکیل می دهد. اسپینوزا در کتابش با عنوان درباره خدا، انسان و سلامت روح به بررسی استدلال ماتقدم (a priori) دکارت دربارۀ شناخت خدا پرداخته است. همه آنچه که ما به وضوح و به طور آشکار می شناسیم و به ماهیت هر چیز تعلق دارد را می توان همچنین با واقعیت آن چیز تایید کرد. وجود به ماهیت خدا مربوط است پس می توان آن را به وضوح و به طور آشکار مشاهده و دریافت کرد. همچنین اسپینوزا به بررسی استدلال ماتاخر (aposteriori) دکارت دربارۀ شناخت خدا پرداخته است: اگر انسان ایدۀ خدا را در ذهنش دارد، پس خدا باید وجود داشته باشد. انسان ایده خدا را دارد، پس خدا وجود دارد. اما چون درک محدود از نامحدود غیرممکن است، پس خدا علت این ایده است. بررسی دیگری از استدلال ماتقدم (a priori) دکارت دربارۀ شناخت خدا در کتاب اخلاق اسپینوزا وجود دارد که بر طبق یک ترتیب هندسی تنظیم شده است، به این ترتیب که: وی از ضمیر انسان به ایده خدا به عنوان علت ضمیر می رسد. وی در این باب می گوید: از علت ضمیر یا علت خود منظور من آن است که این علت ذات وجود ضمیر من را در برگرفته است.

این همانی خدا و طبیعت
در نظر اسپینوزا، فکر آزادانه انسانی همواره به این نکته رهنمون می شود که؛ هر آنچه وجود دارد با علت وجودی خود یعنی خدا درمی آمیزد. از اینجا اسپینوزا نتیجه می گیرد که خدا همان طبیعت است. گفتن این جمله توسط اسپینوزا به این جا کشید او را بی خدا دانستند. فیلسوفان آلمانی در قرن 19 نقطۀ آغازین متافیزیک خود را پانتئیسم اسپینوزا در نظر گرفتند که عبارت است از: «همه چیز خداست و خدا همه چیز است». طبق نظر اسپینوزا علت عملکرد خدا و طبیعت به واقع یک چیز بوده و هر دو به یک علت فابل تحویل هستند. او این سؤال را مطرح می کند که، چگونه ممکن است که طبیعت عمل کند بدون آن که خدا عمل کند یا برعکس؟ به عبارت دیگر چطور می توان تصور کرد که همه چیز در خدا نباشد؟ زیرا همه چیز به خدا وابسته است و بدون او هیچ چیزی نه می تواند وجود داشته باشد و نه می تواند درک شود. اسپینوزا عنوان می کند که خدا به حسب قوانین خود عمل می کند و به وسیله کسی یا چیزی مجبور نشده است.
طبق نظر اسیینوزا برای آن که انسان به درک کلیت همه چیز در خدا برسد باید خود را از همه علایقی که او را از این شناخت واقعی دور می کند رها کند. بر این مبنا متافیزیک اسپینوزایی یک متافیزیک استعلایی و به عبارت دیگر خود استعلایی انسانی و اخلاقی است.


منابع :

  1. باشگاه اندیشه

  2. سایت نوشتارهای مذهبی

  3. باروخ اسپینوزا- اخلاق- ترجمه دکتر محمد جهانگیری- مرکز نشر دانشگاهی- تهران 1376

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/112565