تأثیر متقابل اعمال انسان و حوادث طبیعی

به طور کلى همه اجزاى عالم مانند اعضاى یک بدن به یکدیگر متصل و مربوط است، به طورى که صحت و سقم و استقامت و انحراف یک عضو در صدور افعال از سایر اعضاء تأثیر داشته و این اثر متقابل در خواص و آثار در همه اجزاء و اطراف آن جریان دارد.
و این اجزاء به طورى که قرآن شریف بیان کرده همه به سوى خداى سبحان و آن هدفى که خداوند براى آنها مقدر نموده در حرکتند، انحراف و اختلال حرکت یک جزء از اجزاى آن مخصوصا اگر از اجزاى برجسته باشد در سایر اجزاء به طور نمایان اثر سوء باقى مى گذارد و در نتیجه آثارى هم که سایر اجزاى عالم در این جزء دارند فاسد شده، فسادى که از جزء مزبور در سایر اجزاء راه یافته بود به خودش بر مى گردد. اگر جزء مزبور به خودى خود و یا به کمک دیگران استقامت قبلى خود را بدست آورد حالت رفاه قبل از انحرافش هم بر مى گردد، ولى اگر به انحراف و اعوجاج خود ادامه دهد فساد حال و محنت و ابتلاءش نیز ادامه خواهد یافت تا آنجا که انحراف و طغیانش از حد بگذرد و کار سایر اجزاء و اسباب مجاورش را به تباهى بکشاند، اینجاست که همه اسباب جهان علیه او قیام نموده و با قوایى که خداوند به منظور دفاع از حریم ذات و حفظ وجودشان در آنها به ودیعه سپرده جزء مزبور را تا خبردار شود از بین برده و نابود مى سازند.
این خود یکى از سنت هایى است که خداى تعالى در جمیع اجزاى عالم که یکى از آنها انسان است جارى ساخته، نه این سنت تخلف بردار است و نه انسان از آن مستثنا است.
و چون چنین است اگر امتى از امت ها از راه فطرت منحرف گردد و در نتیجه از راه سعادت انسانى که خداوند برایش مقرر کرده باز بماند اسباب طبیعیى هم که محیط به آن است و مربوط به او است اختلال یافته و آثار سوء این اختلال به خود آن امت بر مى گردد و خلاصه دود کجروى هایش به چشم خودش مى رود، براى اینکه این خودش بود که با انحراف و کجروى اش آثار سویى در اسباب طبیعى باقى گذارد و معلوم است که در بازگشت آن آثار چه اختلال ها و چه محنت هایى متوجه اجتماعش مى شود. فساد اخلاق و قساوت قلب و از بین رفتن عواطف انسانی، روابط عمومى را از بین برده و هجوم بلیات و تراکم مصیبت ها، به انقراضش تهدید مى کند، آسمان از باراندن باران هاى فصلى و زمین از رویاندن زراعت و درختان دریغ نموده و در عوض باران هاى غیر فصلى، سیل، طوفان و صاعقه به راه انداخته و زمین با زلزله و خسف آنان را در خود فرو مى برد. اینها همه آیاتى است الهى که چنین امتى را به توبه و بازگشت به سوى راه مستقیم فطرت وا مى دارد و در حقیقت امتحانى است به عسر (سختی) بعد از امتحان به یسر (راحتی و نعمت).
شاهد گویاى گفتار ما آیه شریفه «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت أیدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون؛ در دریا و خشکى فساد ظاهر گشت به خاطر کارهاى بد مردم، ظاهر گشت تا خدا به این وسیله بعضى از آثار کار بد را به ایشان بچشاند.» (روم/ 41) است که مى فرماید: مظالم و گناهانى که مردم مرتکب مى شوند باعث فساد در بر و بحر عالم است، فسادى که یا مانند وقوع جنگ و بسته شدن راه ها و سلب امنیت دامنگیر خصوص انسان مى شود و یا مانند اختلال اوضاع جوى و زمینى که زندگى و معاش انسان و غیر انسان را مختل مى سازد.
آیه شریفه «و ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم و یعفوا عن کثیر؛ و آنچه مصیبت که به شما مى رسد به خاطر اعمالى است که به دست خود کرده اید و خدا از بسیارى از گناهان در مى گذرد.» (شوری/ 30) نیز مانند آیه قبلی، گفتار ما را تأیید مى کند و همچنین آیه شریفه «إن الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بأنفسهم؛ و خدا نعمتى را که نزد گروهى هست تغییر ندهد، تا آنچه را که ایشان در ضمیرشان هست تغییر دهند.» (رعد/ 11) و آیات دیگرى که قریب به این معنا است.
و کوتاه سخن اینکه، اگر امت مورد فرض به سوى خدا بازگشت نمود و چه اندک است چنین امتى که هیچ، وگرنه اگر به کجروى و انحرافش ادامه داد خداوند دل هایشان را مهر نهاده و در نتیجه به اعمال زشت خود عادت مى کنند و کارشان به جایى مى رسد که جز آنچه مى کنند معناى دیگرى براى زندگى نمى فهمند و چنین مى پندارند که زندگى یعنى همین حیات نکبت بار و سراسر اضطرابى که تمامى اجزاى عالم و نوامیس طبیعت مخالف و مزاحم آن است، حیاتى که مصائب و بلایا از یک طرف و قهر طبیعت از طرفى دیگر تهدید به زوالش مى کند.

بلایای طبیعی، وسیله انجام سنت الهی
این سنت پروردگار و اثرى است که خداوند بر گناهان و انحرافات بشر مترتب مى کند، و لو اینکه بشر امروز آن را باور نداشته و بگوید: این افکار زائیده عقب افتادن در علم و دانش و نداشتن وسیله دفاع است، وگرنه اگر انسان در صنعت پیشروى نموده و خود را مجهز به وسایل دفاعى سازد مى تواند از همه این حوادث که نامش را قهر طبیعت مى گذاریم پیشگیرى کند، هم چنان که ملل متمدن توانستند از بسیارى از این حوادث از قبیل قحطى، وبا، طاعون و سایر امراض واگیردار و همچنین سیل ها، طوفان ها، صاعقه ها و امثال آنها جلوگیرى به عمل آورند.
ولی باید گفت خدا این فکر و صاحبان چنین افکارى را نابود کند که در اثر کفر و غرور فکرى خیال کرده اند پیشرفت و جلو افتادن ملتى از ملتى دیگر که نامش را تمدن گذاشته اند مى تواند بر نظام کون و نوامیس طبیعت مسلط شده و احکام آن را ابطال نموده و آن را مطیع خود سازد و خلاصه، دستگاه آفرینش که این مخمورین دستخوش هوا و غرور، جزئى به حساب نیامدنى از آنند به کاکل آنان چرخیده و محکوم امر و نهى ایشان است، و حال آنکه اگر حق و حقیقت که گردش گردون بر مدار آن است تابع هوا و هوس آنان شود آسمان و زمین از هم مى پاشد: «و لو اتبع الحق أهواءهم لفسدت السماوات و الأرض» (مؤمنون/ 71) و معلوم است که اگر آسمان و زمین رو به فساد گذارد اولین جزئى که از آن فاسد مى شود همین انسان ضعیف است.
اینها خیال کرده اند معارف دینى این قبیل حوادث را معلول اسباب مادى و طبیعى نمى داند و زمام همه را بدون واسطه به دست پروردگارش دانسته و خلاصه امثال وبا، قحطى، فرستادن باران و صاعقه را کار خدا و سایر حوادثى که به علل و اسبابش پى برده ایم کار آن علل و اسباب مى داند، لابد چنین خیال کرده اند که وقتى براى وقوع حادثه اى از حوادث علتى طبیعى کشف مى کنند حدوث آن حادثه را بى نیاز از خدا و تدبیر ربوبى او را در آن حادثه هیچ کاره مى دانند. غافل از اینکه معارف دینى به یک فرد دین دار اجازه چنین اعتقادى را نداده و خدا را سببى در عرض سایر اسباب و علتى در صف سایر علل مادى و قواى طبیعى نمى داند.
آرى، خداى تعالى آن کسى است که به هر چیزى محیط است (احاطه دارد) و اوست که هر سببى را به سوى مسببش مى کشاند و او است که هر چیزى را که خلق کرده هدایتش هم نموده است و جز خود او کسى محیط به مخلوقات و مسبب مخلوقات او نیست، پس او مى تواند هر چیزى را وسیله انجام خواسته هاى خود قرار داده و در این باره سبب هایى به کار ببرد که دانش و فهم ما از درک سببیت آن عاجز باشد، هم چنان که در آیات زیر از قرآن کریمش به این معنا اشاره کرده مى فرماید: «إن الله بالغ أمره قد جعل الله لکل شی ء قدرا؛ خدا به خواسته ها و کارهاى خود مى رسد، که خدا براى هر چیزى اندازه اى مقرر کرده.» (طلاق/ 3) و نیز مى فرماید: «و الله غالب على أمره ولکن أکثر الناس لا یعلمون؛ و خداوند بر کار خویش مسلط است، ولی بیشتر مردم نمى دانند.» (یوسف/ 21) و نیز مى فرماید: «و ما أنتم بمعجزین فی الأرض و ما لکم من دون الله من ولی و لانصیر؛ و شما خاکیان نمى توانید در زمین خدا را عاجز کنید و به غیر خدا شما را ولى و یاورى نیست.» (شورى/ 31) و همچنین در آیاتى دیگر.
مگر انسان مى تواند در ملک خدا، با خدا در افتد و با فکر خود که آن هم ملک خدا است راهى براى ابطال حکم و اراده او به دست بیاورد، انسان در طول خداوند قرار دارد، نه در عرض و در مقابل او، او انسان را و از انسان اراده و فکر را آفریده و هر وسیله دیگرى را هم او در اختیار انسان قرار داده و براى هر کدام محل معینى مقرر فرموده و سپس بین همه آنها از اول تا به آخرش ارتباط برقرار کرده و همه را به هم پیوسته تا به این یکى دانش بشرى رسیده، که بشر نا آشنا به مقام پروردگار مى خواهد به وسیله آن به جنگ پروردگار خود رفته و با او در حکمتش و قضاء و قدرش بستیزد و حال آنکه او و دانش او خود یکى از ایادى و عمال تحقق یافتن اراده و نفوذ حکم خدا و جریان یافتن قضا و قدر او است.
پس خلاصه آنچه که گفتیم این شد که انسان مانند سایر انواع موجودات، وجودش مربوط و وابسته به سایر اجزاى عالم است و اعمالى که از او سر مى زند و حرکاتى که در مسیر زندگیش و در سیر به سوى سر منزل سعادت از خود نشان مى دهد با سایر اجزاى عالم که محیط به او است ارتباط کامل دارد، به طورى که اگر حرکاتش صالح و سازگار با آن اجزاء و موجودات باشد آن موجودات نیز سازگار با او خواهند بود و برکات آسمان به سویش سرازیر خواهد شد و اگر سازگار نباشد عالم نیز با او سازگارى نداشته و در نابود ساختن او سعى خواهد نمود، مگر اینکه دست از گناه و فساد بردارد وگرنه به تدریج به تباهى خو گرفته و ناگهان همه اجزاى عالم در تباه ساختنش دست به هم داده و اثرى از وجودش باقى نمى گذارند و زمین را از لوث وجودش پاک مى کنند. آرى، چگونه یک انسان مى تواند با رفتار خود در مقابل همه عالم که او خود یکى از اجزاى آن است و به هیچ وجه از آن مستقل نیست معارضه نموده و شاخ و شانه بکشد و یا بخواهد با فکر خود بر سر دستگاه آفرینش شیره بمالد و حال آنکه فکر او مولود شرایط و قوانین کلى ایست که از جریان آفرینش گرفته شده است.
این مطلب همانطورى که گفته شد حقیقتى است که هم برهان و دلیل مطابق آن است، و هم قرآن آن را تصدیق و بر آن تصریح نموده و مى فرماید: «خداوند هر چیزى را که آفریده اندازه گیرى دقیقى در خلقت آن به کار برده و آن را به سوى سعادتش راهنمایى کرده» و نیز مى فرماید: خداوند عالم را که یکى از اجزاى آن انسان است بیهوده نیافریده، بلکه هر چه را که خلق کرده به این منظور خلق کرده که به درگاه او راه یافته و به سوى او بازگشت کند و براى هر مخلوقى سر منزل سعادتى معین کرده تا بر حسب فطرتش به آن سوى رانده شود و براى هر یک راه و روشى مقرر نموده که اگر آن راه را سلوک کند به سعادت مقدرش مى رسد و اگر از آن راه منحرف شود و آن قدر بیراهه رود که دیگر امید برگشتن نداشته باشد نتیجه و هدف از خلقتش باطل گشته و عذاب خداوند بر او حتمى مى گردد.


منابع :

  1. محمد حسین طباطبایی- ترجمه تفسیر المیزان جلد‏8- صفحه 247-251

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/112830