خداوند می فرماید: «و اما ثمود... فاخذتهم صاعقة العذاب الهون بما کانوا یکسبون؛ و اما ثمود... (را) صاعقه (آن عذاب خوارکننده) به خاطر اعمالى که انجام مى دادند آنها را فراگرفت.» (فصلت/ 17)
در آیه دیگرى مى فرماید: «فان اعرضوا فقل انذرتکم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود؛ اگر آنها رویگردان شوند، بگو: من شما را از صاعقه اى همانند صاعقه عاد و ثمود مى ترسانم.» (فصلت/ 13) و در آیه دیگرى مى فرماید: «فعتوا عن امر ربهم فاخذتهم الصاعقه و هم ینظرون؛ آنها از فرمان پروردگارشان سرباز زدند، و صاعقه آنان را فراگرفت در حالى که (خیره خیره) نگاه مى کردند (بى آنکه قدرت دفاع داشته باشند).» (ذاریات/ 44)
از آیات ذکر شده به روشنى به دست مى آید که عذاب قوم ثمود به وسیله صاعقه بوده است، اما در شرح و توضیح آیات مفسرین مطالبى را بیان کرده اند که به قدر حاجت به ذکر آن مى پردازیم. اما در مورد آیه اول گفته اند: در جمله (صاعقة العذاب الهون) اضافه شدن، صاعقه به عذاب و توصیف عذاب به «هون» به جهت مبالغه است و مراد از «صاعقه» صیحه جبرائیل است که به یک لحظه همه به وسیله آن هلاک شدند و علت این عذاب، تکذیب صالح (ع) و کشتن ناقه بود و در جاى دیگر گفته اند: اضافه شدن صاعقه به عذاب، به طریق مبالغه است، زیرا که صاعقه نفس عذاب نیست، بلکه مستلزم عذاب است و آن صاعقه، صیحه جبرائیل بود که در طرفةالعینى همه به آن هلاک گردیدند، به سبب آنچه کرده بودند، از تکذیب صالح (ع) و عقر ناقه. و نیز گفته اند: صاعقه، عرفا به آتشى گفته مى شود که از آسمان فرود مى آید و همه چیز را مى سوزاند. و نیز گفته اند: صاعقه، صداى بسیار شدیدى است که در فضا بپیچد و به دنبالش یا آتش باشد، یا مرگ، و یا عذابى.
بنابراین صاعقه یک چیز است و این معانى از آثار صاعقه است. در نتیجه معنا و مفهوم صاعقه هرچه باشد و کمیت و کیفیت آن هرطورى که باشد، این مسئله بر اساس آیات مذکور ثابت مى شود که خداوند قوم ثمود را با «صاعقه» عذاب نموده است.
خداوند می فرماید: «فاخذتهم الرجفة فاصبحوا فى دارهم جاثمین؛ سرانجام زمین لرزه آنها را فراگرفت؛ و صبحگاهان، (تنها) جسم بى جانشان در خانه هاشان باقى مانده بود.» (اعراف/ 78) از جمله اصطلاحات دیگرى که به عنوان وسیله عذاب قوم ثمود از آن نام برده شده اصطلاح «رجفة» است، «رجف» در لغت به معناى جنبانید و جنبید، آمده است و در ترجمه هاى قرآن نیز به معناى، لرزیدن زمین آمده است. در تفسیر جمله «فاخذتهم الرجفة» گفته اند یعنى صیحه اى آنها را فرو گرفت، برخى گویند، رجفه به معناى صاعقه است، و نیز گفته اند به معناى زلزله است، و برخى گفته اند، صیحه اى که زمین را به لرزه درآورد. اما اصل رجفه، حرکت وحشتناک است. و بعضى گفته اند: پس فراگرفت ایشان را به سبب کشتن ناقه، زلزله بعد از شنیدن صیحه عظیم.
و نیز گفته شده، رجفه: زلزله یا صیحه اى است که متضمن زلزله است. و نیز گفته اند، رجفه به معناى لرزیدن و اضطراب شدید است مانند، زلزله در زمین و تلاطم در دریا و «جثوم» در انسان و پرندگان است، در آیه مورد بحث عذابى را که قوم صالح با آن به هلاکت رسیده اند «رجفة» خوانده و در آیه 67 سوره هود، آن را صیحه و در آیات دیگرى آن را صاعقه خوانده اند، این بدان علت است که نوعا صاعقه هاى آسمانى بدون صیحه و صداى هولناک و نیز بدون رجفه و زلزله نیست، چون معمولا اینگونه صاعقه ها باعث اهتزاز جو مى شود، و اهتزاز جوى نیز وقتى به زمین مى رسد باعث لرزیدن زمین شده، ایجاد زلزله مى کند، و ممکن است گفته شود وجه تسمیه «صاعقه» به«رجفه» این است که صاعقه باعث تکان خوردن دل ها و لرزیدن اندام آدمى است.
آیاتى که به کمیت و کیفیت عذاب این قوم اشاره مى کنند: «فاصبحوا فى دیارهم جاثمین* کان لم یغنوا فیها الا ان ثمودا کفروا ربهم الا بعدا لثمود؛ و در خانه هایشان به روى افتادند و مردند؛ آنچنان که گویى هرگز ساکن آن دیار نبودند! بدانید قوم ثمود، پروردگارشان را انکار کردند. دور باد قوم ثمود (از رحمت پروردگار).» (هود/ 67- 68)
جاثمین: جثوم: به معناى سقوط بر روى، نشستن به زانو، و جاثم: ساقط شونده و جاثمین، ساقط شوندگان. (کشته شدگان) است. قوم صالح با صاعقه از بین رفتند، آنقدر صاعقه بر آنها بارید که کسى از آنها زنده نماند. و جاثمین، حاکى است از برق زده و خشک و ساقط شده اند. از کلمه «فاصبحوا» استفاده مى شود که عذاب هنگام بامداد آنها را فراگرفته، اگرچه بعضى گفته اند: صیحه آسمانى شبانه آمد و چون صبح شد به آن حال افتاده بودند. و نیز گفته اند: مراد از تعبیر به اصبحوا، این نیست که صبح چنین شدند، با اینکه صیحه در شب واقع شده، بلکه مراد از «اصبحوا» این است که در صبح چنین بودند و به مجرد صیحه چنین شدند.
جمله «کأن لم یغنوا فیها» بدین معنا است که، قوم ثمود، آن قبایل انبوه که خانه و دیار آنان سرزمینى را اشغال نموده و طنین مبارزه آنان با صالح (ع) و تکذیب آنان فضاى آن محیط را فراگرفته بود، ناگهان براى همیشه در سکوت فرورفت، گویا در آن سرزمین هرگز بشرى سکونت نداشته است.
خداوند می فرماید: «فما اغنى ما کانوا یکسبون؛ و آنچه را به دست آورده بودند، آنها را از عذاب الهى نجات نداد.» (حجر/ 84) چنانکه در آیه 82 سوره حجر تصریح مى فرماید، مردم نادان قوم ثمود تصور مى کردند خانه هاى مستحکم آنان که متکى به استوارى کوه ها مى باشد، مى تواند آنان را در برابر خشم الهى امان دهد و جانشان را حفظ نماید، اما غافل بودند از اینکه در این عالم هیچ چیزى مستقل از قدرت خداوند نیست، استحکام و استوارى کوه ها نیز وابسته به قدرت خداست، از این رو آیه مورد بحث مى فرماید هیچ چیز نتوانست آنها را از عذاب مصون نماید. چنانکه مى فرماید: «پس بى نیاز نکرد» یعنى دفع ننمود از ایشان عذاب را آنچه را که کسب کرده بودند از بناهاى مستحکم و اموال زیاد و بسیارى نفوس.
خداوند اشاره می کند که «فما استطاعوا من قیام و ما کانوا منتصرین؛ چنان بر زمین افتادند که توان برخاستن نداشتند و نتوانستند از کسى یارى طلبند.» (ذاریات/ 45)
ظاهر آیه شریفه بر شدت و سرعت عذاب دلالت دارد و مى فرماید، آنقدر شدت و سرعت عذاب خارق العاده بود که نه فرصت فرار مى توانستند داشته باشند و نه قدرت مقاومت و رویارویى، نه خود و نه دیگران هیچگونه توان مقابله نداشتند، به ناچار با عجز و درماندگى تمام، تسلیم عذاب شدند. و نیز گفته اند: (شدت و هدت عذاب به اندازه اى بود که) حتى نتوانستند از آنجا که نشسته بودند برخیزند و کسى را هم نیافتند که به یارى خویش بطلبند.
خداوند می فرماید: «انا ارسلنا علیهم صیحة واحدة فکانوا کهشیم المحتظر؛ ما فقط یک صیحه [= صاعقه عظیم] بر آنها فرستادیم و به دنبال آن همگى به صورت گیاه خشکى درآمدند که صاحب چهارپایان (در آغل) جمع آورى مى کند.» (قمر/ 31) پس گردیدند مثل چوب هاى خشک درخت که شکسته شده و از آن جدا مى شود و صاحب بستان آن را جمع مى کند و براى گوسفندانش آغل مى سازد که آنها را از سرماى باد و غیره مصون دارد.
ابن عباس گوید، مقصود آن است که ایشان هلاک شدند و مردند و مانند چوب هاى خشک گردیدند. تعبیرى که در این آیه درباره عذاب قوم ثمود آمده است بسیار عجیب و پرمعنا است، چرا که خداوند براى نابودى این قوم سرکش هرگز لشکریانى از آسمان و زمین نفرستاد، تنها با یک صیحه آسمانى، یک صاعقه گوش خراش، یک موج عظیم انفجار، که همه چیز را در مسیر خود در شعاع وسیعى درهم کوبید و خرد کرد کار آنها را ساخت، قصرها و خانه هاى آباد آنها همچون «حظیره» گوسفندان شد، و اجساد بیجان و درهم شکسته آنها به صورت گیاه خشک کوبیده اى که زیر دست و پاى گوسفندان مى ریزند درآمد. درک این معنا براى گذشتگان مشکل بود، اما براى ما که امروز از تأثیر امواج ناشى از انفجار آگاه هستیم که چگونه در مسیر خود متلاشى و خرد مى کند هرچیزى را، درک آن آسان است، البته صاعقه عذاب الهى با این انفجارهاى بشرى قابل مقایسه نیست.
چنانکه در آیه اى شدت عذاب را این چنین بیان مى کند: «فاما ثمود فاهلکوا بالطاغیه؛ اما قوم ثمود با عذابى سرکش هلاک شدند.» (حاقه/ 5) در آیه شریفه بین مفسرین اختلاف است که «طاغیه» وصف عذاب است یا وصف مردم قوم ثمود است. برخى مى گویند، آیه در صدد بیان این نکته است که مردم قوم ثمود هلاکتشان به سبب طغیان است و طاغیه به معناى طغیانگرى است اما بسیارى از جمله علامه طباطبایى (ره) در المیزان معتقدند طاغیه وصف عذاب است و آیه در صدد بیان نوع، کیفیت و کمیت عذاب است، و گفته اند، طاغیه چیزى را گویند که در شدت از حد بگذرد، بنابراین معناى آیه چنین مى شود که قوم ثمود را در اثر انکار نمودن قیامت به صیحه آسمانى که در شدت و قوت از حد گذشته بود هلاک نمودیم. عذاب سرکشى که در چند لحظه لرزه برقصرها و خانه هاى مستحکمشان افکند و همه را درهم کوبید و جسم هاى بى جانشان را همانند چوبى خشک بر زمین افکند.
بالاخره قرآن عامل نابودى این قوم را عذابى سرکش «طاغیه» مى شمرد که این عذاب سرکش در جایى (اعراف/ 78) تحت عنوان «رجفة» زلزله و در آیه اى تحت عنوان «صاعقه» (فصلت/ 13) و در آیه دیگرى تحت عنوان «صیحه» آمده است که در حقیقت همه به یک معنى باز مى گردد، زیرا صاعقه، همیشه با صداى عظیمى همراه است، و لرزه برنقطه اى که فرود مى آید، وارد مى کند و این حالت عذابى است طغیانگر و سرکش. و بالاخره از کفار و سرکشان این قوم خداوند یک نفر را باقى نگذارد و همه آنان را هلاک نمود چنانچه در آیه اى مى فرماید: «و ثمودا فما ابقى؛ و هلاک کرد ثمود را پس هیچ کس را باقى نگذاشت.» (نجم/ 51) خداى تعالى کفار ایشان را تا آخرین نفر هلاک نمود اما مؤمنان به صالح (ع) را نجات داد چنان که در سوره هود آیه 66 و فصلت آیه 18 آمده است.
خداوند در سوره های فصلت و نمل می فرماید: «و نجینا الذین ءامنوا و کانوا یتقون؛ و کسانى را که ایمان آورده و پرهیزکارى مى کردند نجات دادیم.» (فصلت/ 18، نمل/ 53) عذاب سخت الهی همه معاندان و کافران را در هم کوبید و به خاکستر مبدل ساخت، چرا که همراه صاعقه و زلزله و طاغیه (عذاب بسیار) بود، و هیچ کس از آنها را باقی نگذاشت. ولی حضرت صالح و افرادی که به او ایمان آورده بودند، نجات یافتند ایمان آورندگان به حضرت صالح (ع) اندک بودند، که مطابق بعضی از تواریخ، آنها چهار هزار نفر بودند، که پس از هلاکت قوم ثمود، از دیار بلازده وادی القری به سوی حضرموت یمن کوچ کردند، و در آن جا به زندگی خود ادامه دادند.
در این که ایمان آورندگان به صالح چند نفر بودند، اختلاف است. مرحوم طبرسى در مجمع البیان در تفسیر آیه فوق مى گوید: «آن ها چهار هزار نفر بودند که صالح پس از هلاکت قوم ثمود آنان را با خود به حضرموت برد.» از برخى دیگر نقل شده که آن ها صد و بیست نفر بودند و از دیار ثمود به رملة فلسطین رفتند. هم چنین قول دیگرى است که به مکه رفتند و در آن جا سکونت یافتند و برخى هم گفته اند که در همان دیار خود ماندند. در بعضی از روایات آمده پیامبر اکرم (ص) در سال نهم هجرت، هنگامی که سپاه اسلام را به سوی سرزمین تبوک، برای دفع دشمن حرکت میداد، در مسیر راه به سرزمین قوم ثمود رسیدند، سپاهیان خواستند در همان جا برای استراحت، توقفی کنند، پیامبر (ص) مانع آنها شد، فرمود: «این جا سرزمین قوم ثمود است که عذاب الهی بر آنها فرود آمده است.»
عذاب فراگیر و همگانی چرا؟ با این که یک نفر ناقه صالح را پی کرد، و چند نفر با او هم دست بودند تا شتر کشته شود، و عدهای نیز پس از سقوط شتر، بر آن شتر ضربه زدند، ولی چرا همه آنها از کوچک و بزرگ، زن و مرد (جز صالح و مؤمنان) به هلاکت رسیدند؟ و چرا خداوند در آیه 14 سوره شمس با تعبیر «فعقروها؛ جمعی ناقه را پی کردند.» کشتن ناقه را به جمع نسبت داده نه به یک فرد؟!
زیرا همه آنها به این جنایت رضایت داشتند، و کسی که به جنایتی راضی باشد، در آن شرکت نموده است. چنان که امیر مؤمنان علی (ع) در فرازی از یکی از خطبههایش میفرماید: «ناقه صالح را تنها یک نفر به هلاکت رسانید، ولی خداوند همه را مشمول عذاب ساخت، چرا که همه آنها به این امر رضایت دادند.»
روزی پیامبر اکرم (ص) به حضرت علی (ع) رو کرد و فرمود: «یاعلی اشقی الاولین عاقر الناقه، و اشقی الآخرین من یخضب هذه من هذا؛ ای علی! شقیترین و تیره بختترین فرد پیشینیان همان کسی بود که ناقه صالح را کشت، و شقیترین فرد از آیندگان کسی است که محاسنت را به خون سرت رنگین میکند.» یعنی همان ابن ملجم مرادی، بدبختترین آیندگان است. (بحار، ج 43، ص 47)
مطلب دیگر این که گاهی حضرت زهرا (ع) یا امامان اهل بیت (ع) وقتی که سخت مظلوم واقع میشدند، به یاد مظلومیت حضرت صالح (ع) میافتادند، و تقاضای عذاب برای دشمنان میکردند، همان گونه که عذاب سخت الهی قوم ثمود را نابود کرد. به عنوان نمونه وقتی که پس از رحلت رسول خدا (ص) حضرت علی (ع) را به اجبار از خانه بیرون کشیده و به سوی مسجد برای بیعت میبردند، حضرت زهرا (ع) از خانه خارج شد و فریاد زد: «پسر عمویم را رها سازید، وگرنه سوگند به خداوندی که محمد (ص) را به حق مبعوث کرد، موهایم را پریشان میکنم، و پیراهن رسول خدا (ص) را بر سر مینهم، و ناله را به سوی خدا میبرم (و شما را نفرین میکنم).»
«فما ناقه صالح باکرم علی الله من ولدی؛ ناقه صالح در پیشگاه خدا گرامیتر از فرزندانم نیست.» (بحار، ج 43، ص 47) یعنی همان گونه که با کشتن ناقه صالح (ع) عذاب عمومی آمد، شما نیز اگر از حد بگذرانید، نفرین میکنم که عذاب عمومی بیاید، فرزندانم کمتر از ناقه صالح نیستند.