پیش از پیدایش آیین بودا، در حدود قرن پنجم ق م، نیروانه را هدف زندگى معنوى مى دانستند، اما این اصطلاح تنها در متن هاى بودایى است که بسیار مشهور شده است. نیروانه در آثار کهن تر بودایى و در کاربرد رایج آن تا امروز، اشاره است به مقصد تربیت بودایى، که از راه تربیت نظام مند در سلوک اخلاقى و نظاره و شناخت به دست مى آید. غایت این مقصد، زدودن عناصر روانى آشفته کننده اى است که حجاب دل صافى و آرام مى شوند، و همراه است با حالت بیدارى از خواب روانى حاصل از این عناصر. چنین بیدارى اى (که اغلب در زبان انگلیسى با واژه enlightenment، یعنى «روشن شدگى» به آن اشاره مى شود)، امکان درک روشن حقیقت هاى بنیادین را میسر مى سازد، و فهم آن لازمه آزادى دل است. بعدها، این اصطلاح اغلب به شکل محدودتر به جنبه اى خاص از حالت بیدار اطلاق شد، آن جنبه از این تجربه که تغییر ناپذیر انگاشته مى شد، یعنى عنصرى که نه به طور جزئى حاصل ساخت روانى است و نه به طور کلى محصول علل و شرایط. تربیت بودایى در سه حوزه صورت مى گیرد که به «سه آموزش» معروف است:
1) sila (سیله)
2) سن sila، شیله را مى توان رفتار یا سلوک اخلاقى دانست، اما سمادى را نمى توان دقیقا مدیتیشن گفت، چنان که معمول است، چون بسیار فراتر از آن است. سومى هم شناخت، شناسایى یا فراشناخت است، و از نظر ریشه لغوى همان «فرزانگى» است. نویسنده این را ظاهرا int e llect (خرد، عقل)، خوانده که انتخاب خوبى براى پرجنیا نیست؛ از قضا از برخى نظرها، مخالف intellect است.
نیروانه (پا، نیبانه) در لغت به معناى «خاموش کردن» یا «فرو نشاندن» آتش است. اما از آن جا که این اصطلاح احتمالا ماقبل بودایى است، این ریشه شناسى براى تعیین معناى دقیق آن، به مثابه برترین مقصد آیین بوداى آغازین، ضرورتا از قطعیت برخوردار نیست. نیبانه در زبان سانسکریت (نیروانه) در لغت یعنى خاموشى (خاموش شدن)؛ بنا بر تفسیر، بى شهوتى است. براى واژه نیروانه (nirvana)، در آیین آغازین بودا، دو اشتقاق پذیرفته اند: یکى آن که این واژه را مرکب از دو جزء nir و va مى داند، که nir به معناى «نه » و va به معناى باد زدن، وزیدن، دمیدن است و روى هم رفته، nirvana یعنى «خاموش شده، سردشده، فرو نشسته، فرو نشانده». اشتقاق دیگر این است که nirvana از دو جزء nir و vana (شهوت، تشنگى و طلب) ساخته شده است: «از آن جا که رو گرداندن، (ni) از vana، یعنى شهوت، است آن را nirvana خوانند. نیروانه در هندوئیسم حالت رهایى یا اشراق است، که به اتحاد خود شخصى و ناپاینده در برهمن توصیف مى شود. نیروانه انسان را از رنج، مرگ و تولد مجدد و سایر مرزهاى این جهانى آزاد مى کند. نیروانه دانستگى برین و متعالى است، که به آن دربگود گیتا به برهمن نیروانه، در اوپانیشادها به توریه، (turiya)، در یوگا به نیربیجه سمادى (سمادى بى تخم) و در ودانته به نیروى کلپه سمادى اشاره شده است، اما نباید برداشت هاى هندویى این اصطلاح را با برداشت بودایى آن به هم آمیخت. در واقع، بسیارى از بوداییان، بنابر سنت ترجیح داده اند آن را به مثابه نبود کنش بافتن (وانه) (vana در این جا به معناى بافتن و بستن است. بنابراین، نیروانه نبافتن و نبستن، یعنى رها شدن از بند است) توضیح دهند. این جا بافتن استعاره اى است از شیوه کنش دل که از نادانى به سرشت حقیقى اشیا و نیز از تشنگى به تملکات و حالات وجود قلب شده باشد. شاید تصادفى نباشد که چنین تعریفى چیزى از معناى دقیق نیروانه به ما نمى گوید. بودایى هاعموما از هرگونه توصیف لفظى مقصدشان پرهیز کرده و اساسا شک دارند که بتوان آن را وصف کرد. کهن ترین متن هاى بودایى گویا واژه نیروانه را براى نامیدن مقصد نهایى راهى که بودا تعلیم کرد به کار برده اند. از این رو، نیروانه را به برترین نیک بختى و آرامش نهایى تعریف کرده اند. احتمالا آنها این را با سایر مکتب هاى دینى فلسفى آن دوره شریک بوده اند. عموما همین متن ها از هیچ اقدامى براى پرهیز از بحث در آنچه پس از مرگ بر سر واصل به این مقصد مى آید فروگذار نمى کنند. بودا را این طور نشان مى دهند که «نگفته» چنین کسى پس از مرگ هستى دارد یا ندارد. و نیر نگفته که هر دوى اینها درست است. حتى نفى هر دو امکان به مثابه یک انتخاب نادیده انگاشته شد. در حقیقت، علاقه به طبیعت مقصد نیک بختى و آرامش نهایى را در وظیفه رسیدن به آن مفید ندانسته اند. در این زمینه عموما تمثیل مردى را نقل مى کنند که تیرى زهرآگین خورده است. در این وضعیت فورى و ضرورى او باید در صدد مداوا بر آید و توجه خود را صرفا بدان معطوف بدارد نه این که به جزئیات دقیق تیر، یا زهر و یا تیرانداز بپردازد.
نیروانه مشتق از ریشه «وزیدن» (وا) به معناى خاموش کردن شعله چراغ یا آتش است. در یک کاربرد، مقصود از آن آتش شهوت هایى چون «آز» و«کینه» است، (اینها سه تا هستند که به «سه آتش» معروف اند: 1. raga (آز) 2. dosa (خشم، کینه) و 3 moha (فریب، نادانى) که فرزانه روشن آنها را خاموش مى کند. مجذوب شهوت، خشمناک از خشم، نابیناى فریب، شکست خورده، با دلى دربند، مرد به ویرانى خود مى رود، به ویرانى دیگران، به ویرانى هر دو، و درد و اندوه در جان احساس مى کند. ولى مرد اگر از شهوت، یا، آز خشم و فریب آزاد شده باشد، هدفش نه ویرانى خود است، نه ویرانى دیگران و نه ویرانى هر دو، و درد و اندوه در جان احساس مى کند. بدین سان، نیروانه بى درنگ، در این زندگى، دیدنى، فراخواننده، به خود کشنده، و براى فرزانگان دریافتنى است. فرونشاندن آز، فرونشاندن خشم، فرونشاندن فریب، این را به راستى نیروانه خوانند. در کاربرد دیگر، که قابل اطلاق به وقت مرگ است، شعله چراغ هر نوع کنش متعارف انسانى را فرا مى گیرد. این کنش ها، همچون شعله چراغ، در لحظه مرگ، ارهت روشن متوقف مى شوند. فرو نشاندن شهوت، فرونشاندن کینه، فرونشاندن فریب، مقام ارهتى این است. در کاربرد ماقبل بودایى، این را احتمالا به این معنا فهمیده اند که آتش به حالت پنهان یابالقوه اى بازگشته بود که بار نخست از آن برخاسته بود. این استعاره، برعکس اطلاق امروزى اش، معانى ضمنى نیستى نداشته است. بودا خودش گویا با این نوع برداشت مخالفت کرده است، شاید به این دلیل که چنین برداشتى بستگى بسیار تنگاتنگى با خود همه خدا انگارانه اوپا نیشادها، یا مونادهاى زندگى (در جین معادلى است براى جیوه، (Jiva)، که همان لغت جیوه در فارسى است، که خود لغتى است سنسکریت به معنى زنده. فارسى آن سیماب است. اصطلاح موناد را لایب نیتس با تعریفى خاص، در فلسفه اش به کار برده است که از آن زمان به بعد در موارد دیگر هم به کار برده اند)، جین ها و دیگران داشت. البته متن هاى بودایى بر آنند که زبان را در این مورد خاص نمى توان به کار برد؛ چون واژه ها درآخرین تحلیل مشتق از تجربه حسى اند که خود در بردارنده حافظه و تخیل است.
بیشتر اشاره ها به نیروانه آن را مقصد یا برترین نیک بختى مى دانند و این را با مترادف هاى بسیارى روشن مى کنند که نیروانه را همچون مقام امن و پاکى و آرامش فرجامین مى فهمند. برخى از متن هاى کهن، که بیشتر در ترجمه هاى پالى یا چینى محفوظ مانده اند، اطلاعات اندک بیشترى به دست مى دهند. به صراحت گفته مى شود کسى که نیروانه را تجربه کند آگاه است، اما نه آگاه از هر آنچه دل دیده، شنیده، حس کرده، احساس کرده، یافته، جسته یا کشف کرده است. این تجربه با اشکال گوناگون حصول دیانه اى فرق دارد. بعدها تمایز آشکارى میان نیروانه یافته در زندگى و نیروانه (حاصل شده) در لحظه مرگ رو به توسعه نهاد. اصطلاح پرى نیروانه (نیروانه کامل) بیشتر براى دومى به کار مى رفت، گرچه تاتاریخ متاخرترى بدین معنا نبود در کهن ترین منابع صرفا جانشینى براى نیروانه بود. (به بیان دقیق تر، نیروانه حالت رهایى است و پرى نیروانه کنش رسیدن به رهایى است). با این همه، منابع نسبتا کهن (اگرچه نه کهن ترین) حاوى تمثیلى مهم از اقیانوسى اند که نشانى از پر شدن یا کاستن ندارد، بى آن که مهم باشد که چه میزان آب از رودها و یا بارندگى به آن مى ریزد. و همین گونه، اگرچه بسیارى از ذات نیروانه بى باقى مانده «دل بستگى» وارد پرى نیروانه شوند، ذات نیروانه نشانى از پر شدن یا کاستن ندارد. رهرو کامل یا ارهت اگر در سیر خود به نیروانه دست یابد، و این همزمان با مرگ او باشد، آن را «ذات نیروانه بى در کار بودن بنیاد» (نیروانه بى باقیمانده دل بستگى) مى خوانند که به پرى نیروانه، (parinirvana) هم معروف است. باید توجه داشت که این دو مقام نیروانه دو نیروانه جداگانه نیستند، بلکه به اعتبار آن که ارهت آن گاه که زیست او برقرار است، یا آن که در مرگ به نیروانه رسیده باشد یکى از این دو نام به نیروانه او داده مى شود. بدین سان، به نیروانه، یعنى خاموشى وفرونشاندن از دو نظر مى توان نگاه کرد: 1. فرو نشاندن (کامل) ناپاکى ها، که با رسیدن به مقام «ارهتى»، یا قدیسیت و عموما درهمین زندگى دست مى دهد، و این در گفتارهاى بودا «نیروانه با در کار بودن بنیاد» خوانده شده است، و مراد از «بنیاد»، این جا، همان «پنج توده» هستى است. 2. فرونشاندن (کامل) جریان پنج توده که پس از مرگ «ارهت » صورت مى گیرد، و در گفتارهاى بودا «نیروانه بى در کار بودن بنیاد» خوانده شده است. این جا «دل بستگى» یک اصطلاح فنى است که اشاره است به تملک یا تشخیص که نتیجه میل است. از آن جا که وجود و فرایند روانى انسان متعارف را نتیجه چنین تملکى مى دانند، نمى توان هیچ گونه استمرارى در شرایط آشناى وجودى که یکباره متوقف شده، یافت. بى گمان این تمثیل بر این نکته تاکید مى کند که نیروانه وراى قواعد معمولى است.
فرهنگ انگلیسى آکسفورد (ویراست اول) نیروانه را این طور تعریف مى کند: «در الهیات بودایى، خاموشى وجود فردى و استغراق در روح برین، یا خاموشى همه آرزوها وشهوت ها و حصول سعادت کامل». اگرچه روایت هایى از این تعریف به طور گسترده به کار رفته است، چنین تعریفى برداشت هاى بودایى، جینى و هندویى این اصطلاح را به هم مى آمیزد. چنین توصیف هایى از نیروانه در تفکر اروپایى نسبتا قدیم است. در قرن هفدهم، سیمون دولالوبر، سفیر فرانسه در دربار سیام (تایلند)، اشاره کرد که نویسندگان پرتغالى یک اصطلاح سیامى بسیار نزدیک به این اصطلاح را چنین برگردانده اند: «آن نیست مى شود» و «آن یک خدا شده است». او به درستى نشان داد که به عقیده سیامى ها «این نه یک نیستى واقعى است و نه اکتساب یک سرشت خدایى است». لالوبر، در حقیقت، نیروانه را به «ناپیدایى» برگرداند، به معناى ناپیدایى از جهان زاد و مرگ. این فهمى بسیار دقیق از این اصطلاح است، و تا امروز چیزى به آن افزوده نشده است. اما چندان توجهى به شرح موثق تر لالوبر از این اصطلاح نشد و نظرهایى که او اصلاح کرده بود، به همان شکل قبلى شان رایج ماند. دلیلش تا حدودى یک گرایش خصوصا در قرون هفدهم و هجدهم بود که هنوز هم در برخى محافل رایج است، و آن این که آیین بودا را صورتى از شرک بدانند و در پى آن نقدى را که آباى کلیسا بر فلسفه شرک واردکرده بودند، بر آن اطلاق کنند. با آن که میان این دو حوزه همانندى هایى هست، از قبیل اعتقاد به تناسخ که مشخصه اشکالى از فلسفه قدیم است، اما در مجموع، این همانندى نادرست است.
تا زمان توسعه نخستین اشکال علم تفسیر سازمان یافته بودایى در قرن هاى سوم و چهارم ق م، اندیشه هاى نسبتا نظام مندترى ساخته و پرداخته شد. نیروانه چون ذات «بى باقى مانده دل بستگى» در تقابل با ذات «با باقى مانده دل بستگى» (سئوپادى سیسه) بود. این برداشت دوم از نیروانه مبین مراحل روشن شدگى جزئى است که به «رسیدن به رود»، یا، پا نهادن به رود معروف است. از آن جا که متن هاى کهن تر، اغلب در زمینه مرگ بودابه آن پرى نیروانه «بى باقى مانده دل بستگى» اشاره مى کردند، کم کم این طور فرض کردند که اگر آنچه در مرگ ارهت حاصل مى شود ذات نیروانه «بى باقى مانده دل بستگى »باشد، در این صورت باید ذاتى مشابه بوده باشد که در روشن شدگى یافته شود. از آن پس، ذات نیروانه «با باقى مانده دل بستگى» مرتبا اشاره بود به حصول روشن شدگى، که معمولا آن را این طور مجسم مى کردند که به دنبال آن یک زندگى با فعالیت آموزشى مهرآمیز مى آمد. در نتیجه ترجمه نادرست یا برداشت نادرست متاخر این واژه که به «دل بستگى» ترجمه شد، اغلب جایش را واژه اى مى گیرد که شاید اشاره باشد به «داشته ها» (سئوپدى شیشه)، و همچون چیزى انگاشته مى شود که اشاره دارد به جان وتن به مثابه داشته هاى تخصیص یافته در فرایند تولد مجدد. دیگر آن که، هم سئوپادى سیسه واوپاتى سیسه باشند، به معناى «باقى مانده اندک». بنابراین، معناى این اصطلاحات، که رساننده ضمنى «دل بستگى» بود، مى توانست در اصل ارجاعى باشد به شمار اندکى از آلایش ها که پس از «پا نهادن به رود» باقى مى ماند. منابع قدیمى تر در موضوع نیروانه چندان سخنى نمى گویند. اما این سخن درباره ادبیات کانونى ابى دمه اى که در فاصله قرون دوم و چهارم ق م شکل گرفت، صادق نیست. سیماى خاص این ادبیات تحلیل جان و تن از دید فرایند متغیر رویدادهاى متعامل و چندگانه است. اینها را دمه مى خواندند، یعنى حقیقت هاى جزئى در برابرحقیقت به طور کلى. (این واژه پیش تر براى همه شناسه هاى آگاهى روانى به جز خودشناسه هاى حسى به کار مى رفت). متن هاى ابى دمه فهرست بازى از این رویدادها گرد آوردند و کوشیدند تحلیل کنند که چه رویدادهایى در چه حالت هاى روانى وجود دارند. آنان در این تحلیل، نیروانه اى را به میان آوردند که آن را متفاوت از سایر رویدادها تبیین مى کردند، و آن را در مقوله اصطلاحات مکانى و یا زمانى طبقه بندى نمى کردند. در این مرحله، گویا نه اختلافى بر سر طبیعت بنیادین آن دارند، و نه آن را نبود محض مى دانند: «نیروانه وجود دارد؛ طبیعت آن تغییر نمى پذیرد. نیروانه پاینده، ثابت و جاوید است، دستخوش تغییر نیست». محتمل است که علاقه اصلى متن هاى ابى دمه تجربه نیروانه در زندگى بر حسب بیدارى یا روشن شدگى بود. در این زمینه، نیروانه را شناسه یا تکیه گاهى براى جان روشن مى دانستند، که خود آمیزه اى بود که مشخصه اش حضور مکرر رویدادهایى چون ایمان و فرزانگى بود. در آثار این دوره، همچون متن هاى پیش از آن، نمى کوشیدند تادرباره سرنوشت پس از مرگ ارهت روشن چیزى بگویند. بى گمان، سنت پرسش هاى بى پاسخ همچنان به استوارى تمام برقرار بود و اجازه چنین کارى را نمى داد منظور از پرسش هاى بى پاسخ، پرسش هایى است که درباره متافیزیک، چون جهان نامحدود و بودن روان پس از مرگ و خود، (atma) یا جوهر ثابت، از بودا مى کردند. بودا پاسخ نمى داد به این دلیل که به نظرش اینها بى فایده اند و به آرامش، به برترین نیک بختى و به نیروانه راهنمایى نمى کنند.
گرایش هاى جدید در دین هندى، که پیش از این رشد و تحول یافته بود، در دوره 100 -300 م منجر به تکوین شکل نوینى از آیین بودا، به نام مهایانه یا گردونه بزرگ شد. این نهضت نوین، که در آغاز تنها توجه اندکى را به خود جلب کرده بود، آرام آرام نفوذ عظیم و روزافزونى یافت. در این مکتب، عناصر دل سپارى قوى بود که اساسا از یک زندگى نامه آرمانى شده بودا و بسط آن به آرمانى براى همه سرچشمه مى گرفت. یک سیماى مهم این نهضت، طولانى تر شدن راه رسیدن به روشن شدگى به قصد توانایى بخشیدن به توسعه صفات برتر بود که در رسیدن به بودائیت ضرورى بودند و به طورمؤثرترى براى سود دیگران کار مى کردند. یک اثر جانبى این تغییر در کانون توجه این بود که نیروانه تا حدى به پس زمینه برود، اگرچه در برخى مکتب هاى بعدى آیین بوداى مهایانه نظیر چن، ذن یا تنتره، به مثابه چیزى دست یافتنى در این زندگانى، سرانجام به پیش زمینه بازگشت. مکتب هاى نوین فکرى با دیدگاه هاى خاص در چارچوب مهایانه کلى توسعه یافت. احتمالا قدیمى ترین این مکتب ها، مادیمکه بوده باشد. این مکتب بر این اندیشه تاکیدمى کرد که فرقى میان نیروانه و چرخ وجود (سنساره) نیست. گویا مراد آنها این بوده است که نیروانه صرفا نامى براى وجود متعارف عارى از نادانى است. به دیگر سخن، نباید آن را باشنده اى دید که در جایى دیگر وجود دارد. کمابیش یک تبدیل تجربه طبیعى است.
برخى از آثار متاخر مهایانه، بر «نیروانه بى بنیاد» به مثابه بخشى از راه برترین مقصد تاکید ورزیده اند. این بدین معنا است که روشن شدگى حقیقى متضمن قبول یا رد زاد ومرگ نیست. قابل توجه تر این که، تلویحا اشاره اى به قبول یا رد خود نیروانه ندارد، بلکه در عوض دل ها را ترغیب مى کند که از وابستگى به هرگونه شناسه اى یا نیازمندى به آنها یکسره آزاد باشند، خواه آن شناسه ها بیرونى اشیا باشند و خواه درونى یا حالات.
اشتباه رایج در بررسى مفهومى چون نیروانه این است که بیش از حد بر معناى دقیق لغوى آن متمرکز شویم تا آن جا که تداعى هاى پهناورتر و قرینه متنى آن را فدا کنیم، و شمارى از مترادف هاى آن را که بارها در توصیف آن به کار برده مى شود به حساب نیاوریم. در یک متن تجربى عملى، به نیروانه به شکل «آزادى» یا «بیدارى»، «آرامش» یا«سعادت» اشاره مى شود. در هر مورد استلزام این است که نیروانه در مرتبه ممکن نهایى است. در این زمینه عموما واژه هایى به کار برده مى شوند که دلالت بر امنیت یا مصونیت کامل دارند، همچون واژه هایى که دلالت بر پایندگى، تغییرناپذیرى یا پایان نیافتگى دارند. این معانى اخیر با آن اصطلاحات کلى که در ادیان هندى براى توصیف برترین مقصد زندگى معنوى به کار برده مى شوند قرابت دارند. بسیارى از این گونه واژه ها مرتبا براى توصیف نیروانه به کار برده مى شوند. از این رو، نیروانه رهایى (موکه/ موکشه)، کل بودگى (کیوله/ حقیقت) و مانند اینها است؛ نامیرا وزوال ناپذیر است. بسیارى از این اصطلاحات حس بودایى خاصى را ارائه مى دهند، امامعناى ضمنى عامشان نباید در جهان به کلى مغفول بماند. یک مثال خاص این است که نیروانه امریته یا بى مرگ است، اما مهم این است که این اصطلاح اشاره به چشانه اى است مستى آور که به خدایان انوشگى مى بخشد. این اصطلاح، در کاربرد بودایى، اشاره به وضعى دارد که در آن مرگ نیست، اگرچه به وضوح مقصود از آن این است که تداعى هاى مثبت اسطوره هندى را داشته باشد.