توریه
فارسی 3300 نمایش |بعضی به خیال خودشان می خواهند توریه کنند و حال آنکه توریه در جایی است که دروغ لازم است یعنی از نگفتنش مفسده برمی خیزد، مثل این که کسی آمده و یک کاردی هم به دست دارد و می خواهد (به ناحق) کسی را بکشد و می پرسد فلان کس اینجاست یا نه؟ باید گفت اینجا نیست. در اینجا می گویند برای اینکه عادت به دروغ گفتن نکنی در دلت غیر از آن چیز را خطور بده، بگو نیست و در دلت خطور بده که در اینجا نیست. نه اینکه انسان هر دروغی که دلش می خواهد بگوید و توریه کند. به بچه ها می گوید بگویید نیست، ولی بچه ها! وقتی می گویند نیست یعنی در این درگاهی اتاق نیست. اینجا که می توانی راست بگویی چرا توریه می کنی؟
توریه مشروع
من بعضی اشخاص واقعا متدین را می بینم که همیشه دروغ می گویند و همیشه هم توریه می کنند، یعنی هیچ وقت واقعا نمی خواهد یک حرفی بزند که قصدش هم دروغ گفتن باشد و به نیت دروغ بگوید. دروغ می گوید ولی به صورت توریه. استاد هم شده و آنچنان در توریه کردن استاد است که مطلب را به گونه ای می گوید که شما یک چیزی می فهمید، اگر روزی بفهمید قضیه این جور نبوده و به او بگویید چرا گفتی، می گوید من قصدم از این جمله مطلب دیگری بود، یعنی مطلب را یک جور می گوید، به قلبش خطور می دهد که مقصود چیز دیگر است، ولی طرف ظاهر لفظ را می فهمد. برای طرف فرق نمی کند که شما به این قصد بگویید یا به قصد دیگری، به هر حال او گمراه می شود.
چرا نباید دروغ گفت؟ برای اینکه مردم گمراه می شوند. توریه در جایی است که دروغ گفتن واجب است، یعنی اگر راست بگویید از این راست فتنه بزرگ برمی خیزد، آنوقت مجبورید دروغ بگویید برای اینکه جلو فتنه بزرگی را بگیرید. مثال معروفی ذکر می کنند: فرض کنید یک آدم دیوانه یا شبه دیوانه ای به شخصی حمله کرده و واقعا هر جا گیرش بیاید با آلت قتاله تکه تکه اش می کند. آن شخص فرار می کند، خودش را در منزل شما می اندازد و در اتاقی مخفی می شود بعد او با همان آلت قتاله می رسد و می گوید که او در این خانه است یا نه؟ اگر راست را بگویید می آید خون ناحقی را می ریزد. خدمت به هر دو نفر -آن کسی که قصد قتل دارد و آن دیگری- و خدمت به جامعه مسلمین این است که انسان بگوید نه. اما اینجا می گویند توریه کن. تو مجبوری بگویی نه، ولی برای اینکه روحت به دروغ گفتن عادت نکند و آلوده به خیال دروغ نشود، در این یک مورد استثنایی -که در عمر یک یا دو بار ممکن است برای انسان پیش بیاید- مثلا وقتی می گوید که آیا تو او را دیدی، بگو نه، مقصود این است که دیروز ندیدم. در دلت آن را خطور بده و لفظت را چنین بگو برای اینکه روحت عادت به انحراف نکند، در کجا؟ در جایی که مجبوری خلاف بگویی، یعنی در جایی که از راستی فتنه برمی خیزد، نه اینکه انسان در هر موردی که منافع خودش اقتضا می کند دروغ بگوید همیشه به شکل توریه، یعنی مطلبی را بگوید که طرف از لفظ یک مطلب می فهمد و او در دلش چیز دیگری را خطور می دهد. آن همان دروغ است و با دروغ اگر توریه در شکلی که بعضی از مردم عمل می کنند -نه در آن موردی که من گفتم- راست باشد ما خدا را بیچاره کرده ایم یعنی کار خودمان را کرده ایم، از قانون هم فرار کرده ایم.
این رباهایی که ما می خوریم و شکل شرعی به آن می دهیم اگر اینها واقعا درست باشد خدا و قرآن راجع به ربا در سوره بقره آیه 279 گفته است: «لاتظلمون و لاتظلمون؛ نه ستم می کنید و نه ستم می بینید» و..... اگر این قضایا با این کلاههای شرعی درست شدنی باشد ما خدا را خوب بیچاره کرده ایم، یعنی برخلاف آنچه که او می خواسته نشود، راه برایش پیدا و کار خودمان را کرده ایم، حرف هم نتوانسته به ما بزند، این به معنای بیچاره شدن خداست ولی خدا را نمی شود بیچاره کرد، سر خدا هم نمی شود کلاه گذاشت: «و انا ظننا ان لن نعجز الله فی الارض؛ و ما اعتقاد داریم که هرگز نمی توانیم خدا را در زمین عاجز کنیم» (جن/ 12). روح قضیه برمی گردد به اینکه دیگر یقین کردیم که سر خدا نمی شود کلاه گذاشت، یعنی ای بشر! شما هم مثل اینها گاهی می خواهید سر خدا کلاه بگذارید، بدانید که سر خدا نمی شود کلاه گذاشت: «ولن نعجزه هربا؛ هرگز نمی توانیم با فرار او را عاجز کنیم» (جن/ 12)، از قانون خدا فرار کنیم که اساسا مصداق آن نباشیم. مثل اینکه انسان می داند که اگر فلان چیز را ببیند برایش تکلیف ایجاد می شود، می گوید اگر من فلان موضوع را ببینم و نکنم که خلاف شرع است، چشمانم را می بندم که نبینم. با این «چشمانم را ببندم تا نبینم» دیگر من فرار کردم و تکلیف ندارم چون من چشمهایم را بستم که اصلا نبینم.
یک وقتی با یکی از دوستان داشتیم در خیابان می گذشتیم تابلوهایی را دیدم که علائمی در آنها بود من به او گفتم اینکه می بینی تمام خیابانها را پر کرده اند از اینکه فلان چیز در 9 اسفند 9 درصد، در 29 اسفند 19 درصد و ... حقه بازی های است که عده ای این کار را می کنند برای اینکه عدد 9 را زیاد به کار ببرند. عدد 9 با عدد 8 از نظر ما فرق نمی کند ولی یک گروهی هستند که می دانید عدد 9 شعارشان است، بعد به یک عده خارجی می گویند ببینید! تمام ایران تابع شعار ما هستند و هر سال هم این کار تکرار می شود. نگاهی کرد و گفت: بهتر است اینها را برای من نگویید، برای انسان تکلیف زیاد می شود! یعنی چه نگویید؟! «نگویید تکلیف زیاد می شود» همان «نعجز هربا» است یعنی با فرار خدا را بیچاره می کنیم، نمی گذاریم برایمان تکلیف درست بشود ولی این جور نمی شود «از تکلیف قرار کرد».
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 4- صفحه 79-78
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 9- صفحه 208-211
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها