خداشناسی در فرهنگ یونان باستان (مهمترین خدایان)

عوامل وحدت و تفرقه شهرهای یونان باستان
وقتی جویای وجوه مشترک تمدن مابین شهرهای یونان می شویم، پنج وجه اصلی نمایان می شود، زبان مشترک با لهجه های محلی؛ حیات معنوی مشترک که فقط چهره های برجسته آن در زمینه ی ادبیات، فلسفه، و علوم در خارج از مرزهای سیاسی خود مشهور شدند؛ شوق مشترک برای ورزش، که به مسابقات محلی و کشوری ختم می شد؛ عشق به زیبایی که در قالب هنرهای مشترک میان اجتماعات یونانی متجلی می شد؛ و مناسک و اعتقادات مذهبی تقریبا مشترک. عقاید دینی، یونانیان را به همان اندازه که به وحدت کشانید، به تفرقه انداخت.

آئین توتم پرستی و مذاهب بدوی در یونان باستان
آثار به دست آمده از ادوار کهن یونان باستان حکایت از روحیه مذهبى مردم این سامان دارد. پیشینه عقیدتى یونیان ریشه در مذاهب بدوى دارد در دین عمومى یونان آثار و بقایاى آئین توتم وجود داشت و گیاه مقدس در آن دیده مى شد. نوعى درخت بلوط جنبه تقدس داشت و به عنوان هاتف و غیبگو به کار مى رفت. حیوانات مقدس مانند گاوز مینوتور یعنى غیبگو، از جانب خدا در کریت قرار داشت. در افسانه هاى یونان هر یک از حیوانات مقدس غالبا جهت قربانى براى خدایان بکار مى رفت. مانند سوسمار که قربانى معبد آپولون سوروکتون بود. مرگ برخى از حیوانات با خدایان همراه بود؛ عقاب با زئوس بود و جغد در کنار آتته قرار داشت. تغییر شکل خدایان به شکل حیوانات غالبا در تاریخ دین به تکرار آمده است. زئوس به شکل قو درامد تا لدا را که در جهان تخم مى گذارد فریب دهد. قو مربوط به توتمى است که سپس در مقام خدائى شناخته شد و به عنوان پدر براى فرزندان انسان بکار رفت. قربانى حیوان مقدس یکى از مراسم بشمار مى رفت در آتن قربانى سالیانه گاو ملکوتى تحت تشریفاتى به نام بوفونیا انجام مى شد. در آتن دختران جوان لباس پوست خرس در بر مى کردند و نام حیوان را بر خود نهاده و به رقص مشغول مى گشتند. اقوام اژه وآکئوس از نظر اصول به یک نیروى الهى بدون شخصیت عقیده داشتند که با ماناى بدوى قابل تطبیق است. این نیرو بطور خصوصى در بعضى از سنگهاى مقدس که گمان داشتند از آسمان افتاده است بر قرار بود. زنان روحانى جهت تازه وارد در دین تشریفاتى انجام مى دادند تا او را از گناه رهائى بخشیده و در دین نیروى مانا داخل نمایند. مردم یونان به ارواح بسیارى عقیده داشتند که در طبیعت ساکن بودند و مى توانستند به صورت انسان یا حیوان در آیند. ممکن بود روحى که در چشمه قرار داشت به صورت اسب نمایان گردد. ارواح مردگان به شکل مار و پرندگان، مخصوصا پروانه ظاهر مى شد، در زبان یونانى کلمه پروانه و روح یک معنى دارد.

اثرات جان پرستى در یونان باستان
جان پرستى در یونان اثرات عادى و جادوئى داشت.
1. حقیقت معادل تصویر بود. تصویر یک خدا نقش قدرت او را داشت.
2 براى خواب دیدن ارزش فراوان در نظر داشتند.
3 عمل جادوئى، یعنى زخم زدن به تصویر و مجسمه به نیت دیگرى وجود داشت.
4 نیروى کلمات؛ زئوس براى انجام دادن سخن مى گفت: در نتیجه همین گفتن، هر کارى مى خواست انجام مى گردید.
5 نیروى نفرین و لعنت در آرگوس رواج بسزا داشت.
6 قدرت سوگند؛ هومر مى نویسد: کسى که سوگند خود را نقض ‍ نماید مغزش مایع گشته در زمین جارى مى گردد.

چند خدائی در یونان باستان
مردم در یونان قدیم به توحید (یک خدائی) اعتقاد نداشتند و خدایان متفاوتی را می پرستیدند. منشا اصلی این تصورات در یونان قدیم و چگونگی دقیق پیدایش آن نا روشن است. شناخت امروزی از این تصورات بیشتر متعلق به دوران های بعد هستند. اشعار هومر (Homer) که حدود ٩٠٠ سال قبل از میلاد مسیح می زیست و هزوید (Hesoid) که حدود ٧٠٠ سال قبل از میلاد مسیح می زیسته است از قدیمی ترین نوشته هائی هستند که البته تصورات دوران جدیدتر را منعکس می سازند. ظاهرا در سرائیدن افسانه های مزبور نه فقط این دو شاعر و نویسنده بلکه نویسندگان، متفکرین و شاعران متعددی شرکت داشته اند که هر کدام به فراخور حال و زمان این حق را برای خود قائل می شدند که (بجای کاری که امروز آن را تاریخ نویسی می گوئیم) در بسیاری از موارد با حرکت از شخصیت های تاریخی واقعی افسانه های مزبور را بال و پر داده و خود دانسته هائی به آنها اضافه کنند. به این خاطر مرز بین واقعیت های تاریخی و افسانه ها در این نوشته ها روشن نیست. این مساله در شاهنامه فردوسی نیز به نوع خود وجود دارد. خدایان یونان در المپ (Olymp) زندگی می کردند و به همین خاطر خدایان المپ نیز نامیده می شوند. آنان که عمر جاویدان دارند در قصرهائی که هفائیستو (Hephaistos شخصیت وی در زیر توضیح داده خواهد شد) زندگی می کنند. خوراک آنان خوراک خدایان و مشربه آنان مشربه خدایان است که به آنها زندگی جاوید می بخشد. برخلاف آنچه که در ادیان دیگر به خدایان نسبت داده می شود، خدایان المپ قدرت بی پایان و لایزال ندارند و قدرت آنان توسط سرنوشت محدود است.

ریشه چند خدایی در یونان باستان
زیر لوای خدایان اولیه اولمپی، که همه احترام می گذاشتند و می پرستیدند، فرقه ها و قدرتهای منسجم تری وجود داشت که تبعیتی از زئوس نداشتند. جدایی های سیاسی و قبیله ای چند خدایی را دامن زد و یکتاپرستی را غیرممکن ساخت. در یونان قدیم، هر خانواده خدایی مخصوص داشت، و به نام او آتش اجاق دائما می سوخت و، قبل از غذا، خوراک و شراب به او تقدیم می کردند. این مراسم مقدس، یعنی تقدیم خوراک به خدایان، اساسی ترین و مهم ترین رسم مذهبی در منازل بود. ولادت و ازدواج و مرگ با مراسمی همراه بود، و این مراسم در برابر آتش مقدس خانواده صورت می گرفت؛ بدین ترتیب، مذهب با حالتی شاعرانه و رازورانه امورات اولیه ی زندگی انسانها را فراگرفت و آیینی برای برقراری تعادل به وجود آورد. هر طایفه و قوم و قبیله و شهر، مثل خانواده، خدایان مخصوص به خود داشت. آتنه خدای شهر آتن بود، دمتر خدای شهر الئوسیس، هراخدای شهر ساموس، آرتمیس خدای شهر افسوس، و پوسیدن خدای شهرپوسیدونیا. در وسط هر شهر، و در بلندترین قسمت آن، معبد خدای آن شهر قرار داشت. شرکت در مراسم نیایش خدا، نشانه، امتیاز، و لازمه ی شهر مندی بود. در جنگها، اهالی هر شهر صورت خدای خود را به عنوان علامت و شعار خود، پیشاپیش لشکر به حرکت در می آوردند و قبل از اقدام به هر کار خطیر، با خدای خاص خود مشورت و از علم غیب او استمداد می کردند. در مقابل، خدای آنان نیز در جنگ ها شرکت می کرد و، گاه برفراز و گاه در جلوی نیزه ها، پیش می تاخت. هرگاه شهری بر شهری پیروز می شد، خدای شهر غالب هم بر خدای شهر مغلوب تفوق می یافت .همچنان که هر خانواده آتشدانی داشت، هر شهر نیز در قربانگاه خود آتش مقدس را فروزان نگاه می داشت. آتش مقدس شهر نماد خدایان و قهرمانان جاویدان شهر به شمار می رفت. اهالی گاه به گاه در پیشگاه آتش مقدس گرد می آمدند و مشترکا خوراک می خوردند. همان گونه که در خانواده پدر مقام راهب را نیز داشت، در شهرهای یونانی هم حاکم اصلی یا آرخون، راهب اعظم مذهب دولتی بود و خدایان تمام اقتدارات و اعمالش را موجه می دانستند. استفاده از این مفاهیم لاهوتی، انسانهای شکارچی را برای شارمندی رام کرد. تخیل دینی یونانیان وقتی که از محدودیت محلی بیرون آمد، موجد اساطیر و خدایان مشترک یونانیان شد. یونانیان برای هر یک از مظاهر طبیعت و جامعه، برای هر یک از نیروهای زمینی و آسمانی، خوشی ها و ناخوشی ها، نیکی ها و بدی ها، و کارها، مظهر یا خدایی می شناختند. خدایان یونانی هیئتهایی انسانی داشتند، و این هم از ویژگی های یونان است. هیچ قومی خدایان خود را چنین شبیه و نزدیک به آدمیان تصور نکرده است. تمام صنایع و حرفه ها و هنرها، خدای خاص خود، یا به عبارت دیگر، قدیس حامی خود را داشتند. به علاوه، به اندازه ی انسانهای فانی، شیاطین و پریان دریایی و جنگلی و دیو و جن وجود داشت. این سؤال قدیمی که آیا راهبان دین را به وجود آورده اند، در یونان منتفی است. خیلی بعید به نظر می رسد که یک توطئه از طرف حکمای الاهی چنین طیف وسیعی از خدایان به وجود آورده باشد. داشتن آن همه مذاهب مختلف و آن همه روایات جالب و معابد مقدس و آیینها و جشنهای شاد، می بایست نعمتی بوده باشد. چند خدایی، مانند تعدد زوجات، امری ضروری بود. مردم، به شماره ی عوامل زندگی، برای خود خدا می تراشیدند، چنان که در عصر ما هم در منطقه ی مدیترانه صدها قدیس مسیحی، بیش از خدای واحد، توجه مسیحیان را به خود جلب می کنند. آنچه انسان متعارف را تسلا می دهد، قدیسان و خدایان انسان نما هستند و نه مفهوم عقلی و متعالی خدای یگانه.

وجود اساطیر برای خدایان
درباره ی هر یک از خدایان، اساطیری وجود داشت، و تبار و سرگذشت او، بستگی های انسانی او، و همچنین مراسم مربوط به او را روشن می کرد. این اساطیر، که یا از مقتضیات محلی ناشی می شدند یا ساخته ی شاعران دوره گرد بودند، عقاید و فلسفه و آداب و تاریخ یونان کهن را به وجود آوردند. همه ی هنرمندان در ساختن بسیاری از نقش ها و مجسمه ها و ظرفها از اساطیر الهام می گرفتند. نفوذ اساطیر به قدری بود که، با وجود پیشرفتهای فلسفه و کوشش موحدان برای ترویج یکتاپرستی، یونانیان تا پایان عصر یونان گرایی (هلنیسم) برای خود اساطیر و حتی خدایان تازه ای آفریدند. بعضی از متفکران مانند هراکلیتوس اساطیر را به مثل آوردند؛ برخی دیگر مانند افلاطون آنها را تعدیل کردند و قابل قبول ساختند؛ و کسانی مانند کسنوفانس اساطیر را در خور اعتنا ندانستند. در هر حال، پنج قرن پس از افلاطون، پاوسانیاس، که در یونان گشت می زد، متوجه شد که خرافات و اساطیر عصر هومر همچنان زنده و نیرومندند و عواطف مردم را تحریک می کنند. اعتقاد به خدایان به آسانی از میان نمی رود. می توان الوهیت را به انرژی تشبیه کرد که هر چند به صورتهای گوناگون در می آید و برخی از جلوه های آن منسوخ می شود، باز مقدار آن ثابت است و با گذشت قرنهای پیاپی، زیاد و کم نمی شود.

سه عنصر اساسی در دین یونانیان
در دین یونانیان سه عنصر اساسی وجود داشت، خدایان زمینی، خدایان اولمپی (آسمانی)، و اسرار یا عناصر رمزی یا عرفانی. خدایان زمینی یونان در اصل از آن قوم پلاسکوی و مرد موکنای بودند. خدایان اولمپی به اقوام آخایایی تعلق داشتند، و اسرار از مصر و آسیا به یونان رسید. به طور کلی، پیش از عصر هومر، فرودستان جامعه، خدایان زمینی، یا بهتر بگویم زیرزمینی. را می پرستیدند. در عصر هومر، بزرگان جامعه به پرستش خدایان آسمانی گرایش داشتند. پس از عصر هومر، مردم میانه حال به اسرار و خدایانی که پس از مرگ، مجددا قیام می کنند، گراییدند. در عصر درخشان پریکلس. اسرار، مهم ترین وجه دین یونانیان محسوب می شد. اجراکنندگان این مناسک به فعالیت های نمادی (سمبولیک)، می پرداختند و مخصوصا جریان مرگ و ولادت مجدد خدا را به طرق گوناگون نمایش می دادند.

خدایان یونان باستان
در تلقى مردم یونان، خدایان به صورت انسان تصور مى شدند و خصوصیات انسانى داشتند ولى جاودانه بودند. اساطیر یونان، فرهنگ انسانى خدایان بشمار مى رود. می توان انبوه خدایان یونانی را به هفت گروه تقسیم کرد، خدایان آسمانی، خدایان زمین، خدایان حاصلخیزی، خدایان حیوانات، خدایان زیرزمین، خدایان گذشتگان یا قهرمانان، و خدایان اولمپی؛ چنان که هزیود گفت است، فراگرفتن نامهای همه ی این خدایان بسیار دشوار است.

الف: خدایان درجه دو
1- خدایان آسمان

چنان که از اساطیر برمی آید، خدای یونانیان مهاجم ابتدایی، مانند خدای هندوان قدیم، خدای بزرگ آسمان بود، که تدریجا تغییر صورت داد و همواره به انسان شبیه تر شد و عاقبت به اورانوس تبدیل گشت و سپس به هیئت زئوس (فرستنده ی ابر و آورنده ی باران و سازنده ی رعد) درآمد. اطراف زئوس عده زیادى ارباب انواع قرار داشتند که مظهر کائنات آسمانى شمرده مى شوند و در اصل خدایان محلى بودند. هر یک در نزد قوم و قبیله خود داراى قدرت کامل در آسمان و زمین بودند. هومر این خدایان را به صورت انسان نشان داد. زن زئوس؛ هرا در آسمان زندگى مى کرد و الهه عروسى و مزاوجت بود. هرمس و آرتمس و آپولون را سه فرزند زئوس مى دانستند.هرمس مظهر باران شناخته مى شد. آرتمیس رب النوع ماه بود. آپولون رب النوع خورشید و نور و موسیقى بود و هادس خداوند دوزخ بود چون یونان از پرتو خورشید بیش از اندازه ی نیازمندی خود برخوردار بود و، در عوض، پیوسته به باران احتیاج داشت، خدای خورشید، (هلیوس) در نزد ایشان اهمیتی نداشت و از خدایان کوچک به شمار می رفت. فقط آگاممنون او را به کمک خواست. و اسپارتی ها برایش اسب قربانی کردند تا ارابه ی آتشین خود را در آسمان بکشد. «فایتون» به معنی درخشان، پسر هلیوس، ارابه ی آتشین را چنان بی باکانه راند که نزدیک بود جهان را بسوزاند. صاعقه به او اصابت کرد و به دریایش افکند. شاید مفاسد این افسانه، مانند افسانه ی ایکاروس، اخطاری باشد به جوانان سرکش). مردم رودس در عصر یونان گرایی (هلنیسم)، هلیوس را حرمت نهادند و او را خدای بزرگ خویش شمردند. هر ساله چهار اسب و یک ارابه دردریا می افکندند تا این خدا از آنها استفاده کند. از این گذشته، برای او بنایی به نام کولوسوس به وجود آوردند. آناکساگوراس، در عهد درخشان پریکلس، وقتی بی پرده گفت که خورشید خدا نیست، بلکه کره ای از آتش است، به مرگ تهدید شد. اما به طور کلی، پرستش خدای خورشید و مخصوصا ماه (سلنه) و ستارگان در یونان چندان اهمیتی نداشت. (ادامه دارد...)


منابع :

  1. ویل‌ دورانت‌- تاریخ‌ تمدن‌، جلد دوم‌- یونان‌ باستان‌- تهران‌- انتشارات‌ علمی‌ و فرهنگی‌- 1359

  2. پایگاه اطلاع رسانی کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت- بخش فلسفه یونانیان

  3. همایون مهمنش- سایت باشگاه اندیشه- مقاله خدایان یونان

  4. عبدالله مبلغى آبادانى- تاریخ ادیان و مذاهب جهان- جلد اول- بخش ادیان و مذاهب یونان باستان

  5. حسین توفیقى- آشنایى با ادیان بزرگ- بخش ادیان ملل گذشته- یونان

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/113978