عوامل ورود در جهنم (هوسرانی)

یکی از تیره بختان قیامت و جهان آخرت اصحاب شمال می باشند که تیره بختى آنان زیاده بر توصیف است. علت این نام گذاری به لحاظ این است که کتاب آنان به دست چپ آنان داده مى شود ولى ظاهر آن است که به لحاظ اینکه از هر رحمت بى بهره اند و فاقد قدرت و نیرو بوده و محکوم به عجز و تیره بختى هستند. خداوند در بیان حال آنها می فرماید: «و أصحاب الشمال ما أصحاب الشمال* فى سموم و حمیم* و ظل من یحموم* لا بارد و لا کریم* إنهم کانوا قبل ذالک مترفین* و کانوا یصرون على الحنث العظیم؛ و شقاوتمندان، چه دون پایه اند شقاوتمندان! در میان بادى سوزان و آبى جوشان [قرار دارند] و سایه اى از دودهاى بسیار غلیظ و سیاه نه خنک است و نه آرام بخش اینان پیش از این از نازپروردگان خود کامه و سرکش بودند و همواره بر گناهان بزرگ پافشارى داشتند.» (واقعه/ 41- 46)
اصحاب شمال کسانى هستند که بدون ایمان از روى تقصیر از دنیا رفتند چه اصحاب شمالى که در چه عذابها و شدائد گرفتار مى شوند و اما کسانى که از روى قصور بى ایمان رفتند مثل اطفال کفار و مجانین آنها و قاصرین نه داخل در اصحاب یمین هستند چون ایمان نداشتند و نه داخل در اصحاب شمال چون تقصیر نداشتند فعلیهذا خطاب کنتم أزواجا ثلاثة خطاب به مکلفین است. در شعله آتش و آب جوشان. این آیات بیان عقوبت بیگانگان است و قابل درک نیست در محیط آتش قرار گرفته اند که حرارت به اعماق اعضاء و جوارح آنان فرا گرفته است و دود تیره و سیاه نه مانند نسیم و نه سایه گوارا که بتوان در آسایش بود.

سایه های عذاب
پس اصحاب شمال نباید چنان پندارند که عذاب از ایشان دور است، چه امروز و فردا است که با آن احاطه شوند. «و ظل من یحموم؛ و سایه اى از دود سیاه.» صاحب المنجد گفته است که «یحموم به معنى سیاه از هر چیز است و دود را به همین نام مى خوانند.» و على بن ابراهیم گفت: «تاریکى همراه با گرماى شدید، و مقابل این گونه است ظل ممدود در بهشت مؤمنان، و شاید در این گفته خداى تعالى به آن اشاره شده باشد: "لهم من فوقهم ظلل من النار و من تحتهم ظلل؛ بر بالاى سر ایشان سایه هایى از آتش و در زیر ایشان سایه هایى." (زمر/ 16) که اگر این درست باشد، یحموم آتش سیاهى است که آنان را در تاریکى سخت سیاه قرار مى دهد. "لا بارد؛ نه خنک است." همچون سایه هاى بهشت و سایه در دنیا. "و لا کریم؛ و نه اکرامى" سایبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مى کند، و گاه از باد و باران و یا منافع دیگرى در بردارد، ولى پیدا است این سایبان هیچ یک از این فوائد را ندارد.»
تعبیر "کریم" از ماده ی "کرامت" به معنى مفید فایده است، و لذا در میان عرب معمول است که وقتى مى خواهند شخص یا چیزى را غیر مفید معرفى کنند مى گویند: "لا کرامة فیه"، مسلم است سایه اى که از دود سیاه و خفه کننده است جز شر و زیان چیزى از آن انتظار نمى رود "لا کرامه". گرچه کیفرهاى دوزخیان انواع و اقسام مختلف و وحشتناکى دارد ولى ذکر همین سه قسمت کافى است که انسان بقیه را از آن حدس بزند.
پس آنان از یک سو بر اثر گرما از این سایه عذاب مى بینند، و از سوى دیگر اهانتها و تحقیرها و خوارشدنها را تحمل مى کنند و بر خلاف مؤمنان و سابقون که کرامات و نعمتهاى خدا پیوسته به ایشان مى رسد، بى آبرو و کرامت به زندگى ادامه مى دهند، و مانند آنان سلام و سلام را نمى شنوند. گفته اند که: کریم به معنى گوارا است، و به قولى دیگر نیکو منظر، و به گفته دیگر: هر چه در آن خیرى نباشد کریم نیست. ظاهرا دو کلمه ی "لا بارد و لا کریم" دو صفت باشد براى ظل نه براى یحموم، چون ظل است که از آن انتظار برودت مى رود، و مردم بدان جهت خود را به طرف سایه مى کشانند، که خنک شوند، و استراحتى کنند و هرگز از دود انتظار برودت ندارند، تا بفرماید یحمومى که نه خنک است و نه کریم.

نازپروده های ولخرج
این رنگهاى عذاب که اصحاب مشأمة را در آخرت احاطه مى کند، بدون شک تجلیلهایى از آن چیزها است که از دنیا براى خود پیش از آن به آخرت فرستادند، و نماینده اعمال بد و کارهاى گمراه کننده آنان است، پس عواملى که آنان را از این جفت شوم و نحس قرار مى دهد تا آن را بشناسیم و از آن دورى کنیم چیست؟
یکی از این عوامل اتراف است. خداى تعالى گفت: «إنهم کانوا قبل ذلک مترفین؛ آنان پیش از این از مترفان و ولخرجان بودند.» (واقعه/ 45) گفتند: ترف النبات، یعنى آب گیاه فراوان و پر آب شد و صاحب نعمت را از آن روى مترف مى خوانند که نعمت در نزد او فراوان است و تر و تازگى نعمت بر او مشاهده مى شود، و شاید هر صاحب نعمتى مترف نامیده نشود، بلکه اگر در توجه به خود بیش از حد اهتمام ورزد و نعمت را هدف اساسى خود قرار دهد بدین نامش بخوانند، و آیات قرآن مکرر به نکوهش این گروه مى پردازد و از صفات زشت آنان یاد مى کند که برجسته ترین آنها کفر ورزیدنشان به هر رسالت تازه است.
مقصود از "اتراف" در تعلیل استقرار اصحاب شمال در عذاب به اینکه آنان مترف بودند "إنهم کانوا قبل ذلک مترفین" این آیه علت استقرار اصحاب شمال در عذاب را بیان مى کند، و اشاره با کلمه ی "ذلک" به همان عذاب آخرتى است که قبلا ذکر کرده بود، و "اتراف" که مصدر کلمه ی "مترفین" است به معناى آن است که فزونى نعمت، صاحب نعمت را غافل و مغرور و مست کرده و به طغیان واداشته است. کسى که نعمت چنینش کند مى گویند او اتراف شده، یعنى سرگرمى به نعمت آن چنان او را مشغول کرده که از ماوراى نعمت غافل گشته، پس مترف بودن انسان به معناى دلبستگى او به نعمت هاى دنیوى است، چه آن نعمتهایى که دارد، و چه آنهایى که در طلبش مى باشد، چه اندکش و چه بسیارش.
این را بدان جهت گفتیم که دیگر اشکال نشود به اینکه بسیارى از اصحاب شمال از متمولین و داراى نعمت هاى بسیار نیستند، چون نعمت هاى الهى همه در داشتن مال خلاصه نمى شود، مال یکى از آن نعمت ها است، و آدمى غرق در انواع نعمت هاى خدایى است، ممکن است مردى تهى دست به یکى دیگر از آن نعمت ها دچار طغیان بشود. و به هر حال معناى آیه این است که: اگر گفتیم ما اصحاب شمال را به فلان عذاب گرفتار مى کنیم، علتش این است که آنان قبل از این در دنیا دچار طغیان بودند، و به نعمت هاى خدا اتراف شده بودند.
درست است که همه ی "اصحاب الشمال" در زمره ی "مترفین" نیستند، ولى هدف قرآن سردمداران آنها است. همانگونه که امروز هم مى بینیم فساد جامعه هاى بشرى از گروه متنعمین مست و مغرور است که عامل گمراهى دیگران نیز مى باشند، سرنخ تمام جنگها و خونریزیها و انواع جنایات، و مراکز شهوات، و گرایشهاى انحرافى، به دست این گروه است، و به همین جهت قرآن قبل از هر چیز انگشت روى آنها مى گذارد.
این احتمال نیز وجود دارد که نعمت معنى گسترده اى دارد و منحصر به اموال نیست بلکه جوانى و سلامت و عمر نیز از نعمتهاى خدا است که اگر باعث غرور و غفلت گردد سرچشمه اصلى گناهان است، و اصحاب شمال هر یک داراى نوعى از این نعمتها هستند. خداوند متعال گفت: «و ما أرسلنا فی قریة من نذیر إلا قال مترفوها إنا بما أرسلتم به کافرون؛ و به هیچ شهرى فرستاده اى نفرستادیم مگر این که مترفان آن شهر گفتند که: ما به آنچه شما با آن فرستاده شده ایم کافریم.» (سبأ/ 34) و اینان نعمت را قبله خود قرار مى دهند و هر جا که باشد به آنجا رو مى کنند، و این عمل بالطبع آنان را به سوى انواع گوناگون ستم و انحراف و گناه مى کشاند، چنان که خداى تعالى گفت: «و اتبع الذین ظلموا ما أترفوا فیه و کانوا مجرمین؛ و پیروى کردند ستمگران از آنچه در خط اتراف آن افتاده بودند و از بزهکاران شدند.» (هود/ 116) و همچنین بر آنچه در آن به اتراف پرداخته بودند سخت اعتماد کردند، و به هیچ تلاشى براى انجام دادن کارهاى صالح و شایسته نپرداختند «و قالوا نحن أکثر أموالا و أولادا و ما نحن بمعذبین؛ و گفتند که: ما مال و فرزند فزونتر داریم، و عذاب نخواهیم شد.» (سبأ/ 35) و بلکه بر گمراهى و گنهکارى خویش افزودند، و در نتیجه هر چه بیشتر نعمت بهره ایشان مى شد به آتش نزدیکتر مى شدند، و خداى عز و جل گفت: «إنما نملی لهم لیزدادوا إثما و لهم عذاب مهین؛ ما به ایشان مهلت مى دهیم تا بر گناه خود بیفزایند و گرفتار عذابى خوار کننده خواهند شد.» (آل عمران/ 178)
آنان این را نمى دانند که اعتماد و تکیه شان بر مال و قوه و دیگر گونه هاى نعمت خطا است مگر آن گاه که به آخرت برسند که پشیمانى آنان را فرا مى گیرد و هیچ حیله اى در آن روز نمى توانند کرد و هیچ یاورى نخواهند داشت. و خداى تعالى گفت: «و أما من أوتی کتابه بشماله* فیقول یا لیتنی لم أوت کتابیه و لم أدر ما حسابیه* یا لیتها کانت القاضیة* ما أغنى عنی مالیه* هلک عنی سلطانیه؛ و اما آن کس که نامه عملش را به دست چپش بدهند، مى گوید: کاش کتابم را به من نداده بودند! و نمى دانستم که حسابم چگونه است! کاش این گذرنده مى بود آنچه دارم سودى براى من ندارد فرمانروایى من مردود از ستم بیرون رفت.» (حاقة/ 25- 29)
در صفت مترفان از اهل دنیا امام على (ع) گفته است: «دنیا ایشان را به راهى کور راند و دیده هاشان را از چراغ هدایت بپوشاند. در بیراهگیش سرگردان، و فرو شده در نعمت آن. دنیا را پروردگار خود گرفته اند و دنیا با آن به بازى پرداخته، و آنان سرگرم بازى دنیا، و آنچه را که پس از آن است فراموش کرده.»
پرسشى که پیش مى آید این که: چرا پروردگار ما «مترفین» را به صیغه مجهول بیان کرده و گویى چنان است که شخص دیگرى آنان را به ترف و اتراف برانگیخته است، و اگر امر چنین مى بوده باشد، دیگر چرا آنها را عذاب مى دهد؟ و پاسخ چنین است: این خدا است که به بنده خود نعمت عطا مى کند، ولى آن که نعمت را در راه خیر و فضیلت و رضوان خدا مصروف مى کند خود انسان است که ممکن است آن را در راه پستى و زشتى مصرف کند و دچار عذاب شود، و به تعبیر دیگر: انسان قادر است که اگر بخواهد با نعمت سراى دیگر را براى خود آباد کند، یا دنیا را برگزیند، و آنچه را که در آن اتراف و افراط مى کند شخصا برگزیند.
آخرین کلمه: مفسران در معنى این کلمه با یکدیگر اختلاف دارند، بعضى گفته اند معنى آن این است که مترفان از راه حرام به تنعم و بهره بردارى از نعمت پرداختند، و بعضى دیگر گفته اند که: معنى مترفین مشرکین است، ولى کلمه مترف است خاص گروه معینى از مردم شده است که خداوند متعال از صفات و اعمال ایشان در قرآن کریم یاد کرده است، و بدین گونه کلمه را از وضع لغوى خارج کرده و به معنى دیگر درآورده است و ما در آن نیازى به تأویل نداریم.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏19 صفحه 214

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏23 صفحه 228

  3. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏16 صفحه 122

  4. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏12 صفحه 400

  5. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏14 صفحه 429

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114677