پر شدن دوزخ از جن و انس

پروردگار ما رحیم است و صاحب رحمت واسعه. ولى رحمت خود را به حکمت بالغه خود محدود به کسانى کرده که از نعمتهایى که به ایشان ارزانى داشته به درستى منتفع مى شوند ولى کسانى که از قلب و گوش و چشم خود منتفع نمى شوند، از رحمت او بى نصیبند. اینان را به جهنم مى افکنند چنان که گویى براى سوختن در جهنم آفریده شده اند: خداوند درباره ی دوزخیان که با تکیه به سوگند و تاکید چنین مى گوید: «و لقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن و الإنس؛ ما بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم.» (اعراف/ 159)
"ذرأنا" از ماده ی "ذرء" (بر وزن زرع) در اینجا به معنى خلقت و آفرینش است ولى در اصل به معنى پراکنده ساختن و منتشر نمودن آمده، چنان که در قرآن مى خوانیم «تذروه الریاح؛ بادها آن را پراکنده مى کنند.» (کهف/ 45) و از آنجا که آفرینش موجودات موجب انتشار و پراکندگى آنها در روى زمین مى گردد، این کلمه به معنى خلقت آفرینش نیز آمده است. اشکال مهمى که در اینجا پیش مى آید این است که در این آیه خداى تعالى جهنم را نتیجه و غایت آفریدن بسیارى از جن و انس دانسته، چگونه خداوند مى فرماید: ما بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم.
در حالی که این با تعریفى که در جاى دیگر کرده و فرموده نتیجه آفریدن خلق رحمت است که همان بهشت آخرت باشد، از قبیل آیه ی «إلا من رحم ربک و لذلک خلقهم؛ مگر آن کس که پروردگارت رحمتش کند، و براى همین رحمت خلق را آفریده.» (هود/ 119) منافات دارد، براى اینکه معناى غرض به حسب کمال فعل و آن هدفى که فعل منتهى به آن مى شود مختلف مى گردد. مگر نه این است که در جاى دیگر مى خوانیم: «و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون؛ جن و انس را نیافریدیم مگر برای عبادت.» (ذاریات/ 56) که مطابق آن همه جن و انس تنها براى پرستش خدا و ترقى و تکامل و سعادت آفریده شده اند، به علاوه این تعبیر بوى جبر در آفرینش و خلقت مى دهد و به همین جهت بعضى از طرفداران مکتب جبر همچون "فخر رازى" براى اثبات مذهب خود با آن استدلال کرده اند.
ولى اگر آیات قرآن را کنار هم قرار داده مورد بررسى قرار دهیم و گرفتار استنباطهاى سطحى و زودگذر نشویم، پاسخ این سؤال، هم در خود آیه نهفته شده و در آیات دیگر به وضوح دیده مى شود به طورى که محلى براى سوء استفاده افراد باقى نمى گذارد.

یک مثال
اولا این تعبیر درست به آن مى ماند که شخص نجار بگوید قسمت زیادى از این چوبهایى را که فراهم ساخته ام براى تهیه درهاى زیبا است و قسمت زیاد دیگرى براى سوزاندن و افروختن آتش. توضیح اینکه، نجار وقتى بخواهد دربى بسازد نخست به چوب هایى که براى اینکار تهیه دیده مى پردازد، آن گاه آنها را ورانداز نموده سپس به اره کردن و تیشه زدن و رنده نمودن آن مى پردازد تا در آخر، درب مورد نظر خود را مى سازد، پس کمال غرض نجار از اینکارها که روى چوب ها انجام مى دهد تنها و تنها به عمل آوردن درب است، و این از یک جهت است، و از جهت دیگر نجار از همان اول امر مى داند که تمامى این چوب ها (مثلا اگر بیست من است همه این بیست من) صالح براى درب شدن نیست، چون درب هیات مخصوصى دارد غیر هیاتى که این الوارها و چوب ها دارند، و برگرداندن هیات آنها به هیات یک جفت درب مستلزم این است که مقدارى از آن ضایع گشته و به صورت هیزم در آید، چون این مقدار، از هندسه و نقشه عمل بیرون است، و این هیزم شدن مقدارى از ابعاض چوب و دور ریختن آن در نقشه و قصد نجار داخل بوده، و نجار نسبت به آن اراده اى داشته که باید آن را اراده ضرورى نامید، پس این نجار نسبت به این الوار و تیرهایى که در جلو خود گذاشته دو نوع غایت در نظر دارد، یکى غایت کمالى است، و آن این است که این چوب ها را به صورت دربى در آورد، دوم غایتى است تبعى و آن این است که مقدارى از این چوب ها را درب بسازد و مقدارى را که استعداد درب شدن ندارد، ضایع کرده و دور بریزد.
همچنین زارع، او نیز زمین را زراعت مى کند براى اینکه گندم درو کند، ولیکن در روز درو، همه کشت هایش عایدش نمى شود، بلکه مقدارى از بذرش فاسد گشته در زمین مى پوسد، و یا کرم ها آن را مى خورند و یا بعد از سبز شدن گوسفندان آن را مى چرند، و حال آنکه غرض زارع از افشاندن بذر این بوده که همه آن عایدش شود، پس او نیز دو غرض دارد به دو وجه یکى همین که همه عایدش شود، دیگر اینکه مقدارى از آن عایدش گشته ما بقى ضایع شود. تنها تفاوتى که این مثال با مورد بحث ما دارد این است که تفاوت چوبها با یکدیگر اختیارى نیست، ولى تفاوت انسانها بستگى به اعمال خودشان دارد و در اختیار خود آنها است. بهترین گواه براى این سخن صفاتى است که براى گروه جهنمیان و بهشتیان در آیات فوق مى خوانیم که نشان مى دهد اعمال خودشان سرچشمه این گروه بندى مى باشد. و به تعبیر دیگر خداوند طبق صریح آیات مختلف قرآن همه را پاک آفریده و اسباب سعادت و تکامل را در اختیار همگى گذاشته است ولى گروهى با اعمال خویش خود را نامزد دوزخ مى کنند و سرانجامشان شوم و تاریک است و گروهى با اعمال خود، خود را نامزد بهشت مى سازند و عاقبت کارشان خوشبختى و سعادت است.
خداى تعالى نیز مشیتش تعلق گرفت به اینکه در زمین موجودى خلق کند تمام عیار و کامل از هر جهت به نام انسان تا او را بندگى نموده و بدین وسیله مشمول رحمتش شود، ولیکن اختلاف استعداداتى که در زندگى دنیوى کسب مى شود، و اختلافى که در تاثیرات هست نمى گذارد تمامى افراد این موجود (انسان) در مسیر و مجراى حقیقى خود قرار گرفته و راه نجات را طى کند، بلکه تنها افرادى در این راه قرار مى گیرند که اسباب و شرایط برایشان فراهم باشد، اینجاست که غرض خداى تعالى هم مانند آن نجار و زارع به دو اعتبار متعدد مى شود، و صحیح است بگوییم: براى خداى تعالى غایتى است در خلقت انسان (مثلا) و آن این است که رحمتش شامل آنان گشته و همه را به بهشت ببرد، و غایت دیگرى است در خلقت اهل خسران و شقاوت، و آن این است که ایشان را با اینکه براى بهشت خلق کرده به دوزخ ببرد، ولى غایت اولى غایتى است اصلى، و غایت دوم غایتى است تبعى و ضرورى، و در هر جا که مى بینیم سعادت سعید و شقاوت شقى مستند به قضاى الهى شده باید بدانیم که آن دلیل ناظر به نوع دوم از غایت است، و معنایش این است که خداى تعالى از آنجایى که مال حال بندگان خود را مى داند و از اینکه چه کسى سعید و چه کسى شقى است همین سعادت و شقاوت مورد اراده او هست، لیکن اراده تبعى نه اصلى.

جهنم چه کسانی را به کام خود می کشاند؟
عاقبت کار این کثیر جهنم است و علت و سبب جهنم رفتن آنها این است که «لهم قلوب لا یفقهون بها؛ [زیرا] آنان را دل هایى است که به وسیله آن [معارف الهى را] در نمى یابند.» (اعراف/ 179) «ختم الله على قلوبهم؛ خداوند بر دلهاى آنان و بر شنوايى ايشان مهر نهاده.» (بقره/ 7) و «صم بکم عمی؛ كرند لالند كورند.» (بقره/ 18)
گفتیم مراد از این قلب قلب صنوبرى و چشم و گوش جسمانى نیست زیرا با اینها دقائق زخارف دنیوى را درک می کنند به خصوص صنایع امروزه و زرد و سرخ دنیا را مشاهده می کنند و صدا را از آخر دنیا آمریکا می شنوند بلکه مراد قلب و چشم و گوش روح است که براى درک حقایق و بصیرت طرق سعادت و تأثیر مواعظ و نصایح است به کار نمی زنند قلب روحى دارند لکن از روى عناد و حب شهوات و قساوت درب قلب آنها بسته شده ایمان و معارف الهیه در او داخل نمی شود «و لهم أعین لا یبصرون بها؛ و چشمانى است که توسط آن [حقایق و نشانه هاى حق را] نمى بینند.» (اعراف/ 179) درب چشم روح بسته شده معجزه را حمل به سحر می کنند، انبیاء را کذاب می پندارند.
«و لهم آذان لا یسمعون بها؛ و گوش هایى است که به وسیله آن [سخن خدا و پیامبران را] نمى شنوند.» (اعراف/ 179) درب گوش روح پنبه گذارده پنبه غفلت مواعظ و نصایح در او تأثیر ندارد.
«أولئک کالأنعام؛ آنان مانند چهارپایانند.» (اعراف/ 179) که آن روح ملکوتى را ندارند مثل انسان و لذا مورد تکلیف و عذاب و ثواب نیستند بل هم أضل مثل معروف است می گویند خر لخت را پالان او را برنمی دارند از فقیرى که آه ندارد توقع بذل ندارند، حکماء گفتند فاقد شیئى معطى شیئى نمی شود.
ذات نایافته از هستى بخش *** کى تواند که شود هستى بخش
انعام آن روح ملکوتى که خداوند به جن و انس عنایت فرموده فاقد هستند اگر چه به اندازه استعداد خود معرفت دارند و تسبیح و تقدیس و سجده پروردگار خود می کنند حتى جمادات و نباتات چنانچه مکرر گفته شده و آیات قرآنى مشحون است ولى جن و انس که داراى آن جوهر ملکوتى هستند حتى به قدر انعام هم معرفت نداشته باشند البته به مراتب اضل از آنها هستند.
«أولئک هم الغافلون؛ بلکه گمراه ترند اینانند که بى خبر و غافل [ازمعارف و آیات خدا] هستند.» قفل غفلت بر درب قلب روح زده شده و مهر شده، پرده غفلت بروى چشم روح افتاده و بسته شده، پنبه غفلت گوش آنها را پر کرده پس درجات غفلت را دارند نعوذ بالله.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 8 صفحه 437

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 7 صفحه 20

  3. سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد ‏6 صفحه 35

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115119