گفتگوهای دوزخیان (جدال جهنمیان با شیطان)

هنگامی که اعمال انسان در ترازوى محاسبه در قیامت گذاشته مى شود، خداوند متعال حکم قطعى خود را در حق او صادر مى کند. پس اگر وزنه هاى عمل نیکش سنگین باشد، خرسند و آسوده خاطر وارد بهشت مى شود، و اگر سبک باشد خدا به سائق و شهید فرمان مى دهد که او را بگیرند و به سوى آتش جهنم برند. «ألقیا فى جهنم کل کفار عنید* مناع للخیر معتد مریب؛ [به آن دو فرشته خطاب شود] هر کفر پیشه ستیزه گر را در جهنم افکنید. منع کننده ى خیر و متجاوز شکاک را.» (ق/ 24- 25)
بدین گونه هر مانع خیر وارد آتش مى شود، و خیر کلمه اى با معانى گسترده است که بسیارى از مفردات به آن مى پیوندد، چه گاه خیر و نیکى عبارت از مالى است که خدا به انسان مى بخشد و او حقوق واجب آنها را ادا نمى کند، و چیزى از آن را به نیازمندان نمى دهد، و گاه خیر عبارت از علمى است که زکات آن پراکندن این علم است در میان مردم، ولى دارنده آن به رسالت خود در زندگى عمل نمى کند، و چنین است مفردات دیگرى نظیر اینها، ولى مهمترین معنى خیر رهبرى و پیشوایى صالح و شایسته است، و چه خیرى بزرگتر از آن رهبرى است که انسان به وسیله آن در گذرگاههاى مختلف زندگى به راه حق مى رسد؟ و انسانى که با اولیاى خدا به محاربه بر مى خیزد و از پیوستن مردمان به ایشان جلوگیرى مى کند، پس گناهکار است. معتدى آن کس است که به حدود و حقوق دیگران تعدى و تجاوز مى کند، و اما مریب آن کس است که به ارزشها یقین پیدا نکرده و به منظور دست یافتن به هدفهاى ناپاک خود مدعى ایمان شده است.
همه این صفات مستوجب رفتن به جهنم است (ناسپاسى و عناد و منع کردن از خیر و تعدى و تجاوز و شک) و همه از مظاهر شرک پنهان و آشکار: «الذى جعل مع الله إلاها ءاخر فألقیاه فى العذاب الشدید؛ آن که با خداوند، خداى دیگرى نهاد، پس در عذاب شدیدش بیفکنید.» (ق/ 26) مشرک آن کس نیست که به معبود دیگرى با قبول داشتن خدا معتقد است، بلکه آن کس است که به رهبرى کسى که خدا فرمان نداده است گردن مى نهد، پس آن کس که عملا به استقرار حاکم ستمگرى راضى شود، یا به فرمان او به معصیت خدا بپردازد، مشرک است ولو این که معتقد به پروردگار و معبود بودن او نباشد، به همان گونه که اگر کسى در فرمان هواى نفس خویش باشد، پرستنده آن است و مستحق عذاب، و پروردگار ما به دو فرشته فرمان مى دهد که او را به جهنم بیندازند. و القاء (افکندن) جز از بالا به پایین نیست، و با اهل دوزخ بدین گونه عمل مى شود.
در آن هنگام که مشرک به جهنم افکنده مى شود، مدتى از زمان را بر حسب مقدار انحراف و سیئاتش رو به پایین پیش مى رود تا به مکان آماده شده براى خودش در عذاب شدید الهى سقوط کند، و در آن جا نیز همچون در کنار ترازوى حساب همکاران خود را ملاقات مى کند و میان ایشان مبارزه شدید درگیر مى شود و هر یک از آنان دیگرى را شایسته ملامت مى داند و تقصیر را به گردن او مى اندازد و بدین گونه مى خواهد از مسئولیت فرار کند، پس آن که به خدا شرک ورزیده و به آتش افکنده شده، در صدد آن بر مى آید که با افکندن مسئولیت بر عهده قرین خود خویشتن را از عذاب خلاص کند. «قال قرینه ربنا ما أطغیته؛ پروردگارا، من او را به سرکشى برنیانگیختم.» و او در ادعایش که من سبب گردنکشى او بوده ام راستگو نیست، و سپس چنین استدلال مى کند: «و لکن کان فی ضلال بعید؛ بلکه خود در گمراهى دور بوده است.» (ق/ 27)
از ابن عباس و قتاده و مجاهد نقل شده است که منظور از قرین شیطانى است که او را گمراه ساخته است، و علت آنکه نام آن شیطان را قرین گذاشته اند آن است که در عذاب جهنم این شیطان هم قرین انسان خواهد بود. بعضى هم گفته اند: منظور از این قرین انسان است و آنان عبارتند از علماى فاسد و پیروانشان.
اما مراد از قرین در اینجا مسلما قرین شیطانى است که در کلام مجید خداى تعالى مکرر نامش آمده، و آن عبارت است از همان شیطانى که همواره با آدمى هست و غوایت و ضلالت را به آدمى وحى مى کند. از آن جمله قرآن درباره اش فرموده: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین* و إنهم لیصدونهم عن السبیل و یحسبون أنهم مهتدون* حتى إذا جاءنا قال یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین فبئس القرین؛ و کسى که از یاد خداى رحمان اعراض کند شیطانى برایش قرار مى دهیم تا همواره با او باشد، این شیطانها به طور مسلم این گونه افراد را از راه به در مى برند، آن وقت خیال مى کنند که راه یافتگانند تا آنکه یکى از ایشان نزد ما آید، آن وقت است که به حسرت مى گوید اى کاش بین من و آن قرین به فاصله مشرق و مغرب دورى بود، که چه بد قرینى بود.» (زخرف/ 36- 38) پس معناى جمله "قال قرینه" این است که: آن شیطانى که یک عمر با او بود و گمراهش مى کرد، گفت: «ربنا؛ اى پروردگار ما» یعنى پروردگار من و این انسان که من قرینش بودم (چون مقام مقام احتجاج و اختصام است)، «ما أطغیته؛ من او را مجبور بر طغیان نکردم.» «ولکن کان فی ضلال بعید؛ لیکن خودش آماده و مستعد بود که دعوتهاى مرا بپذیرد.» هر چه به او پیشنهاد مى کردم او به اختیار خود قبولش مى کرد، پس من مسئول گناهان و طغیان او نیستم.
این آیه پرده از روى ماجراى دیگرى از سرنوشت این گروه کافر لجوج بر مى دارد، و آن مخاصمه و جر و بحثى است که با شیطان در قیامت دارند، آنها تمام گناهان خویش را به گردن شیاطین اغواگر مى افکنند، ولى شیطان قرین او مى گوید: پروردگارا من او را به طغیان وا نداشتم، و به اجبار در این راه نیاوردم او خودش با میل و اراده خویش این راه را برگزید و در ضلال و گمراهى دور و درازى بود.
شیطان می گوید: من این رفیق جهنمی را به شرک و کفر اجبار ننموده ام او خود ذاتا شقى بود از الهامات من پیروى می نمود بدون اینکه اجبارى در میان باشد زیرا من از نظر عداوتى که با بشر دارم پیوسته می کوشم که با الهامات خود که هر یک افراد را مانند خود هم کیش نمایم و هر نیرو که در اختیار دارم درباره همه افراد یکسان به کار می برم و هر که الهامات مرا بپذیرد از من پیروى نماید به اختیار خود از الهامات من پیروى مى نماید و من این رفیق بیگانه خود را به ضلالت نیفکنده و مجبور ننمودم خود او از الهامات من پیروى نموده به ضلالت افتاده است. شیطان از نظر تجرد و پلیدى با خاطرات و اندیشه هاى بیگانگان سنخیت دارد مانند نیروى مقناطیسى افکار و اندیشه هاى بیگانگان را به خود جلب مى نماید و هر چه مردم مبتذل ضعف و پذیرش در برابر جذبه ها و القائات شیطانى از خود نشان دهند نیرنگ و نیروى او زیاده بر خاطرات آنان تأثیر خواهد گذارد و دعوت شیطان و تأثیر و جاذبیت او نسبت به همه افراد یکسان است و دعوت و تأثیر نیرنگهاى شیطانى نسبت به خاطرات افراد به طور طولى است و از مبادى افعال اختیارى بشر و از مبادى اراده و خواست آنان می باشد.
بالاخره نیرنگهاى شیطانى قرین و زوج و ریشه خواسته هاى انسان به شمار می آید. بر این اساس در عالم برزخ و قیامت نیز ملازمت و قرین بودن آن دو با یکدیگر آشکارتر خواهد شد و حرکات ارادى و افعال اختیارى کافر و بیگانه از دو نیروى فعل و انفعال و تأثیر و تأثر صورت می گیرد و از الهامات و نیرنگهاى شیطانى و جاذبیت آن از یک سو و پذیرش و انقیاد بیگانه از سوى دیگر صورت می گیرد. پس ممکن است که دیگران نقشى در انحراف مسیر آدمى داشته باشند، ولى از این تجاوز نمى کند که کمکى براى او باشد، و نقش بزرگتر و سبب حقیقى وابسته به اختیار خود او و برگزیدن باطل به جاى حق از طرف شخص او است، پس چون خود او گمراهى را اختیار کرده، تلاشهاى دیگران و اوضاع و احوال سازگار با اختیار وى در زندگى وى مؤثر بوده است.
این تعبیر شبیه چیزى است که در آیه 22 سوره ابراهیم آمده است که شیطان براى تبرئه خویشتن مى گوید: «و ما کان لی علیکم من سلطان إلا أن دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا أنفسکم؛ من هیچ گونه سلطه اى بر شما نداشتم جز اینکه دعوتتان کردم و شما نیز پذیرفتید، بنابراین مرا سرزنش نکنید خود را سرزنش کنید.» البته شیطان نمى خواهد نقش خود را در اغواى انسان به کلى انکار کند، بلکه مى خواهد این امر را ثابت کند که اجبارى در کار نبوده و انسان با میل و رغبت خویش وسوسه هاى او را پذیرفته، بنابراین تضادى با آیه «لأغوینهم أجمعین؛ من همه آنها را اغوا مى کنم.» (ص/ 82) ندارد.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏18 صفحه 525

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏22 صفحه 272

  3. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد ‏23 صفحه 267

  4. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏13 صفحه 487

  5. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏15 صفحه 444

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115880