ضرورت تفسیر متون، امرى انکارناپذیر است. با بروز اختلافات شدیدى بر سر این که متنى خاص به چه معناست، دیگر بحث بر سر این که این متن، مرجع یا معیار است چندان فایده ای ندارد. در اواخر قرون وسطی، بسیار بر نقش کلیسا به مثابه مفسر کتاب مقدس تأکید می شد. اعتبار و حجیت کتاب مقدس با اعتبار و حجیت مفسر آن (یعنی کلیسای تحت هدایت الهی روح القدس) تضمین می شد، اما در اواخر قرون وسطی، سر درگمی و اختلاف نظر بر سر ماهیت و جایگاه مرجعیت در الهیات، چنان بالا گرفته بود که دیگر تعیین این که مرجع نهایی در تفسیر کتاب مقدس چه کسی است، کار آسانی نبود. آیا پاپ مرجع نهایی است یا شورای کلیساها؟ یا چه بسا فرد پرهیزکاری که از کتاب مقدس به طور کامل آگاه است، آنگونه که پانورمیتانوس معتقد بود. چه بسا او در همان حال که در مقام داوری نیست، (مرجع و مفسر کتاب مقدس باشد) به نظر می رسد که در عمل، پاپ هر عصری دارای چنان مرجعیتی است. اما در باب تجویز گسترش کثرت گرایی در اواخر قرن پانزدهم به شکلى تقریبا آزادانه و عنان گسیخته ابهام وجود دارد.
تجویز این موضوع تا حدى به سبب رویکردهاى جدیدى است که در تفسیر کتاب مقدس پدید آمد و سؤالات و ابهامات مهمى را در مورد دیدگاه هاى موجود مطرح کرد. در قرون وسطى شیوه معتبر در تفسیر کتاب مقدس همان شیوه اى بود که امروزه به Quadriga یا «معانى چهارگانه کتاب مقدس» معروف است. این شیوه، ریشه در دوران آباء دارد; هر چند تقریر و تنسیق نظام مند آن، تا حدى از گرایش تازه به سامان دهى در زمینه الهیات نشأت گرفته که با رنسانس فرهنگى قرن دوازدهم همزمان بود. مبناى این رویکرد اصلى و اساسى این بود که کتاب مقدس داراى معانى متفاوتى است و علاوه بر معناى ظاهرى سه معناى دیگر وجود دارد که معانى ظاهرى آن نیست. آنها عبارتند از معناى تمثیلى، درباره اینکه مسیحیان باید به چه چیزهایی ایمان داشته باشند. معنای استعاری یا اخلاقی، درباره این که مسیحیان باید چگونه رفتار کنند و معنای تأویلی، در این باره که مسیحیان به چه چیزى مى بایست امیدوار باشند.
بنابراین، معانى چهارگانه کتاب مقدس عبارت بود از:
1. معناى ظاهرى، که به موجب آن، ظاهر متن مورد توجه است.
2. معناى تمثیلى، که به موجب آن، عبارت هاى خاصى از کتاب مقدس به گونه اى تفسیر مى شد که گزاره هاى اعتقادى را پدید مى آورد. این عبارات یا مبهم به نظر مى رسد یا آن که معناى ظاهرى لفظى آن، به دلایل الهیاتى، نزد خوانندگانش مورد پذیرش قرار نمى گرفت.
3. معناى استعارى یا اخلاقى، که به موجب آن، پاره اى از عبارات چنان تفسیر مى شد که راهنماى اخلاقى فرد مسیحى در رفتارش باشد.
4. معناى عرفانى، که به موجب آن، پاره اى از عبارات به گونه اى تفسیر مى شد که بیانگر علل و موجبات امید مسیحیان باشد. این معنا، به تحقق کامل وعده هاى الهى در اورشلیم جدید در آینده اشاره دارد.
تأکید بر این نکته که «به هیچ وجه نباید بر اساس یکى از معانى غیر ظاهرى کتاب مقدس، عقیده اى را پذیرفت، مگر آن که آن معنا خود بر پایه معناى ظاهرى استوار باشد»، موجب اجتناب از نقص و ضعف عمده اى شد. تأکید بر تقدم معناى ظاهرى، موجب برانگیخته شدن اعتراض تلویحى کسانى چون اوریگن شد که مدافع رویکرد تمثیلى بودند و در عمل به مفسران کتاب مقدس اجازه مى دادند که به هر عبارتى، هر تفسیر «باطنى» را که مى پسندند، تحمیل کنند. لوتر در سال 1515 این اصل را به این شکل بیان کرده است: «در کتاب هاى مقدس، هیچ گونه (تفسیر) تمثیلى، استعارى یا عرفانى روا نیست، مگر آن که نمونه همان مطلب در جاى دیگر به طور ظاهرى بیان شده باشد. اگر چنین نباشد، کتاب مقدس به مضحکه اى تبدیل خواهد شد.»
نویسندگان اومانیست و اندیشه معناى «ظاهرى» کتاب مقدس
با این حال، بسیارى از نویسندگان اومانیست اندیشه معناى «ظاهرى» کتاب مقدس را، به خصوص در مورد بسیارى از عبارات عهد عتیق، مبهم و داراى تعریفى غیر شفاف مى دانستند. یکى از نویسندگان دهه نخست قرن شانزدهم، به نام ژاک لوفور دوتاپل چنین استدلال مى کرد که لازم است میان دو معناى متفاوت اصطلاح «ظاهرى»، تمایزى اساسى قائل شد. منظور از معناى «ظاهرى- تاریخى» کتاب مقدس، مفهومی تاریخی و آشکار از یک عبارت است.
لوتر این رویکرد را بازگشت به تاریخ باستان می دانست، نه مسیح. اما معنای «ظاهری- پیش گویانه» کتاب مقدس، معنایى پیش گویانه از کتاب مقدس را به همراه دارد; به عبارت دیگر، جایى که عبارتى به طور کامل به آمدن عیسى اشاره مى کند. لوتر معتقد است که «مسیح ذهن کسانى را که با او متحد هستند بیدار کرد; با این هدف که آنان کتاب هاى مقدس را درک کنند.» بدین ترتیب، ممکن است عبارتى از کتاب عهد عتیق چنین فهمیده شود که به رشته اى از حوادث خاور نزدیک در دوره باستان اشاره اى ظاهرى ـ تاریخى داشته باشد; همچنان که ممکن است اشاره ظاهرى پیشگویانه اى به آمدن مسیح باشد.
این طرح تفسیرى مسیح شناسانه، ممکن است به خصوص در مورد کتاب مزامیر داراى اهمیت باشد. کتاب مزامیر از کتاب هاى عهد عتیق است که در معنویت و الهیات مسیحى قرون وسطى بسیار مورد توجه بود و محور بحث هاى لوتر در سال هاى 1513 تا 1515 قرار گرفت. لوتر به طور کامل از این تفاوت ها آگاهى داشت و در استفاده کامل از آن در تفسیر کتاب مقدس هیچ تردیدى روا نداشت. او در تجزیه و تحلیل خود از مزامیر، میان هشت معناى عهد عتیق فرق مى گذاشت. چنین دقت شگفت انگیزى (که چه بسا او را در نظر بعضى از خوانندگان، نماد و الگوى حکمت مدرسى جلوه مى داد) برگرفته از درهم آمیختن معانى چهارگانه کتاب مقدس با این بینش بود که هریک از این معانى را مى توان به گونه اى تاریخى یا پیش گویانه تفسیرکرد. لوتر چنین استدلال مى کرد که لازم است میان آنچه او «ظاهر کشنده» (و به عبارت دیگر قرائت و برداشتى از کتاب عهد عتیق که به مضامین معنوى و پیش گویانه عهد عتیق توجه تمام دارد) فرق گذاشته شود. نمونه عملى آن، تحلیل لوتر از تمثیل مذکور در عهد عتیق با استفاده از طرحى هشت گانه در تفسیر است. تمثیل مورد نظر، همان کوه صهیون است که مى توان آن را بى هیچ انعطافى و در چارچوب معناى تاریخى و ظاهرى، اشاره به اسرائیل باستانى یا اشاره اى پیش گویانه به کلیساى عهد جدید دانست.
لوتر این احتمالات را (شاید بدون هیچ داورى) بدین شرح بررسى کرده است.
1) تاریخى و مطابق با «ظاهر کشنده»
الف) ظاهرى: سرزمین کنعان
ب) تمثیلى: کنیسه یا شخصیت برجسته اى در آن
ج) اخلاقى: عدالت فریسیان و شریعت
د) عرفانى: شکوهى در آینده بر روى زمین
2) پیش گویانه و مطابق با «باطن حیات بخش»
الف) ظاهرى: قوم صهیون
ب) تمثیلى: کلیسا یا شخصیتى برجسته در آن
ج) اخلاقى: عدالت ایمان
د) عرفانى: شکوه ابدى آسمان (heavens)
در دانشکده هاى الهیات مدرسى، شیوه تفسیرى Quadriga بخش عمده اى از مطالعات علمى و آکادمیک مربوط به کتاب مقدس بود; اما در دو دهه نخست قرن شانزدهم، تنها گزینه ممکن در تفسیرهاى مبتنى بر کتاب مقدس نبود. در واقع، شاید بتوان چنین استدلال کرد که لوتر یگانه اصلاحگرى بود که از این رویکرد مدرسى در تفسیر کتاب مقدس بسیار سود جست. نیرومندترین رویکرد در محافل اصلاحى و اومانیستى، شیوه هاى منسوب به اراسموس روتردامى را سرلوحه کار خود قرار داد.
شیوه اراسموس در تفسیر کتاب مقدس
اراسموس در کتاب راهنماى سرباز مسیحى میان «ظاهر» و «باطن» (یعنى میان کلمات کتاب مقدس و معناى حقیقى آن) بسیار تفاوت مى گذاشت. در «عهد عتیق» مخصوصا، کلمات متن همانند پوسته اى است که دربرگیرنده لب و مغز معناست، اما عین آن نیست. معناى سطحى و بیرونى متن، معمولا حجابى است که معناى عمیق تر و درونى را مى پوشاند و وظیفه هر مفسر فهیم و وظیفه شناس آن است که حجاب یاد شده را کنار زند. به نظر اراسموس، در تفسیر کتاب مقدس توجه (مفسر) به تعیین معناى درونى کتاب مقدس معطوف است، نه لفظ آن. دغدغه اصلى تسوینگلى همان دغدغه اراسموس است. مفسر کتاب مقدس باید «معناى طبیعى کتاب مقدس» را (که لزوما با معناى ظاهرى کتاب مقدس یکى نیست) تعیین کند.
تسوینگلى با توجه به سوابق اومانیستى خود مى توانست میان وجوه مختلف سخن، به ویژه catachresis, alloiosis و synecdoche، فرق گذارد. این مطلب را مى توان با استفاده از مثالى روشن ساخت. این جمله مسیح در آخرین شام و به هنگام پاره پاره کردن نان را در نظر بگیرید، آن گاه که گفت: «این است بدن من.» (متى 26: 26) معناى ظاهرى این کلمات چنین است: «این تکه نان، بدن من است.» اما معناى طبیعى آن این است: «این تکه نان بر بدن من دلالت مى کند». داستان ابراهیم و اسحاق (پیدایش 22) به خوبى مى تواند از عهده تبیین معناى عمیق تر کتاب مقدس که تسوینگلى در پى یافتن آن بود، برآید. این معنا نقطه مقابل معناى سطحى کتاب مقدس است. جزئیات تاریخى این داستان آن قدر ساختگى است که نمى تواند معناى حقیقى آن را پدید آورد. در واقع، تسوینگلى چنین استدلال مى کرد که معناى حقیقى آن داستان را تنها زمانى مى توان دریافت که آن را پیش بینى نبوى داستان مسیح بدانیم که ابراهیم، سمبل و نماد خداوند، و اسحاق جلوه اى (و به عبارت دقیق تر، گونه اى) از مسیح است.
تأکید بر اهمیت معناى اخلاقى یا عرفانى کتاب مقدس
شاید مهمتر از همه، تأکید اراسموس، بوسر و تسوینگلى بر اهمیت معناى اخلاقى یا عرفانى کتاب مقدس است. رویکردهاى اومانیستى به مسیحیت هرگز نمى تواند به طور کامل، گریزگاهى از این عقیده بیابد که بشارت انجیلى در اصل، راهى براى زیستن معرفى مى کند که کتاب مقدس، نماهاى اخلاقى آن را ترسیم کرده است. وظیفه مفسر آن است که نقاب از چهره این نماها برگیرد و چنان زمینه اى فراهم سازد که کتاب مقدس بتواند همچون ابزارى اخلاقى عمل کرده، مؤمنان را در گذرگاه هاى اخلاقى زندگى راهنمایى کند. لوتر بدین سو متمایل است که کتاب مقدس از اساس به اعلام وعده هاى خیرخواهانه خداوند به مؤمنان توجه دارد; در حالى که سه همکار او که بیشتر گرایش هاى اومانیستى داشتند و کتاب مقدس را تعیین کننده «شریعتى نو» مى دانستند، تا حد زیادى شکل و قالبى اخلاقى براى کتاب مقدس در نوشته هاى خود قائل بودند.
به همین ترتیب، در حالى که اراسموس و بوسر معناى تاویلى کتاب مقدس را عبارت از تعیین آنچه مؤمنان باید انجام دهند مى دانستند، لوتر به هنگام کشف الهیاتى خود همین معناى کتاب مقدس را تعیین کننده هر آنچه خداوند براى مؤمنان در مسیح انجام داده است، مى دانست. از این رو، در اوایل قرن شانزدهم گزینه هاى مختلفى براى تفسیر کتاب مقدس مطرح بود. با این حال، نهضت اصلاح دینى فقط جنبشى علمى و آکادمیک نبود که دانشگاه ها تنها پایگاه آن باشند، بلکه جنبشى مردمى بود که به شکلى روز افزون به افراد فرهیخته جامعه توجه داشت. تبیین چنین شیوه هاى علمى و آکادمیک در تفسیر و استفاده از آن براى عموم کار دشوارى بود. مى توان چنین استدلال کرد که نهضت اصلاح دینى با اعلام مؤکد این که همه حق دارند به تفسیر کتاب مقدس بپردازند و آموزه هاى و آیین هاى موجود در کلیسا را زیر سؤال ببرند، حرکت خود را آغاز کرد.
نهضت اصلاح گرایى اقتدارگرا در مجموع معتقد بود که کتاب مقدس دربردارنده کلام خداست. همه نسل ها با هدایت روح القدس مى توانند به این کلام دست یافته، آن را درک کنند; هر چند به طور انحصارى و در گذشته در مکان خاصى القا شده است. ویژگى نهضت اصلاح دینى در دوره نخست خود این بود که به گونه اى خوشبینانه تصور مى کرد که مى تواند سخن کتاب مقدس را در همه امور مهم گام به گام عملى سازد و آن را اساس مسیحیت اصلاح شده قرار دهد. نمونه مثالى این نظر، که آکنده از خوشبینى در تفسیر است، مربوط به ارسموس در کتاب راهنمای سرباز مسیحی است. از دیدگاه اراسموس، یک کارگر ساده هم می تواند کتاب مقدس را بخواند و آن را درک کند، بدون آنکه چندان به دشواری افتد. کتاب مقدس آشکار و گیراست و می تواند بیانیه همه گروه هاى اصلاحگر در مسیحیت باشد.
لوتر در رساله عظیم خود به نام خطاب به اشراف ملت آلمان که در سال 1520 منتشر شد، اظهار داشت که پیروان کلیساى کاتولیک با کشیدن دیوار سه جداره اى در اطراف خود، خطر اصلاح را از کلیسا دور کردند: «نخست، هنگامى که تحت فشار قدرت دنیوى قرار مى گرفتند، حکم صادر مى کردند و اعلام مى کردند که قدرت دنیوى هیچ سلطه و تفوقى بر آنها ندارد، بلکه به عکس، این قدرت روحانى است که بر قدرت دنیوى تفوق دارد. دوم، هنگامى که آنها با توجه به کتاب مقدس، مورد سرزنش قرار مى گرفتند، به اعتراض فریاد برمى داشتند که تنها پاپ مى تواند کتاب مقدس را تفسیر کند. سوم، هنگامى که به تشکیل شورا تهدید مى شدند سخن آنها این بود که هیچ کس جز پاپ نمى تواند براى برگزارى شوراى کلیسایى دعوت کند.»
به نظر مى رسد که لوتر خود را همانند یوشع مى دانست که رسالت او فرو ریختن دیوارهاى سه گانه اریحاى جدید بود. (نگاه کنید به یوشع 6: 20 ـ 1) لوتر با سه بار دمیدن در شیپور اصلاح، ابعاد کلى برنامه اصلاحى خود را تبیین کرد. اول آن که تفاوت میان قدرت هاى «معنوى» و «دنیوى» را بى اعتبار شمرد. دوم آن که هر مؤمن مسیحى حق دارد به تفسیر کتاب مقدس بپردازد. سوم آن که هر شخص مسیحى (به ویژه هر پادشاه آلمانى) حق دارد که براى برگزارى شوراى اصلاحى دعوت نماید. برنامه اصلاحى لوتر، در آغاز، بر این اصول سه گانه استوار بود که از این میان، اصل دوم داراى اهمیت ویژه اى است. «این ادعاى آنها که تنها پاپ مى تواند کتاب مقدس را تفسیر کند، افسانه اى تخیلى و توهین آمیز است.... طرفداران کلیساى کاتولیک روم باید بپذیرند که در میان ما نیز مسیحیان واقعى وجود دارند که برخوردار از ایمان، روح، درک، کلام و اندیشه واقعى مسیح هستند. با این بیان، چرا ما باید کلام و درک مسیحیان واقعى را کنار نهیم و پیرو پاپ باشیم! همو که نه ایمان دارد و نه برخوردار از (فیض) روح القدس است.» به نظر مى رسد که لوتر بر این نظر بود که مؤمنان عادى و پرهیزکار مسیحى مى توانند کتاب مقدس را به طور کامل بخوانند و به مفهوم کامل آنچه در میان اوراق و سطور آن آمده است، دست یابند.
دیدگاه تسوینگلى
تسوینگلى نیز در سال 1522، در رساله مهم خود به نام درباره وضوح و قطعیت کلام خدا از چنین موضعى دفاع کرد. از دیدگاه تسوینگلى، کتاب مقدس یکسره روشن و آشکار است. «کلام خدا به محض این که بر فهم کسى بدرخشد، آن را چنان واضح مى سازد که او به درک آن نایل آید.»
اختلاف میان اصلاحگران در موضوع عشاى ربانى
با این حال، در پایان دهه 1520، این خوش بینى تفسیرى تا حد زیادى فروکش کرد و علت آن تا حد زیادى بروز اختلافات جدى میان لوتر و تسوینگلى بر سر تفسیر یکى از عبارات کتاب مقدس (متى 26: 26) بود: «این است بدن من.» این موضوع در آیین عشای ربانی و از آن پس در الهیات (هم برای اصلاح گران و هم کاتولیک ها) اهمیت فراوانی داشت. از دیدگاه لوتر، این عبارت تایید سخن او بود. به عبارت دیگر، نان در مراسم عشای ربانی همان بدن مسیح است. اما از دیدگاه تسوینگلی اهمیت این عبارت، تا حدی در چیز دیگری بود. از دیدگاه او این جمله بدین معناست: «این به منزله بدن من است.» و به عبارت دیگر نان در عشاى ربانى نمادى از بدن مسیح است. اهمیت این اختلاف میان اصلاحگران در موضوع عشاى ربانى، چیزى بیش از تقسیم همیشگى نهضت اصلاح گرایى اقتدارگرا به دو جنبش بود. این اختلاف نشان داد که حصول توافق و اجماع حتى بر سر تفسیر عباراتى از کتاب مقدس که لوتر آن را صریح ترین عبارات مى دانست، تا چه اندازه دشوار است. خوش بینى هاى موجود در اواخر دهه 1510 و اوایل دهه 1520 در مورد تفسیر کتاب مقدس را مى توان به وضوح در این نظریه ملاحظه کرد که هر فرد عادى مسیحى مى تواند از عهده فهم کتاب مقدس برآید; اما در دهه 1530 چنین تصور مى شد که مسیحیان عادى به شرطى مى توانند به فهم خود از کتاب مقدس اعتماد کنند که مسلط به زبان هاى عبرى، یونانى و لاتین بوده و از نظریه هاى پیچیده زبان شناختى نیز آگاه باشند.