دیدگاه شلایرماخر درباره هرمنوتیک

شلایرماخر را پدر علم هرمنوتیک جدید لقب داده اند. یواخیم واخ گفته است: نظریه پردازان هرمنوتیکى اواخر قرن نوزدهم در رشته ها و جهت هاى فکرى بسیار متفاوت به تفکر هرمنوتیکى شلایرماخر مدیون بودند. تا بدان حد که مهم ترین نظریه پردازان هرمنوتیکى در آلمان قرن نوزدهم، نشان تفکر او را بر تفکر خود داشتند. کار شلایرماخر در زمینه علم هرمنوتیک سازنده نقطه عطفى در تاریخ علم است، زیرا علم هرمنوتیک دیگر موضوعى اختصاصا رشته اى متعلق به علم کلام و ادبیات یا علم حقوق انگاشته نمى شود. علم هرمنوتیک فن فهم هر گفته اى در زبان است. شلایرماخر هرمنوتیک را در جهت تازه اى هدایت کرد و آن حرکت به سوى علم شدن بود. ویلهلم دیلتاى در فرضش مبنى بر این که وظیفه علم هرمنوتیک کشف کردن قوانین و اصول فهم است به این راه ادامه داد. از شلایرماخر به عنوان کپرنیک هرمنوتیک یاد شده است چنان که پیش از او کانت را به عنوان کپرنیک فلسفه معرفى نموده بودند. و این به آن جهت است که شلایرماخر به جاى آن که به بحث درباره قواعد و روش هاى خاص تفسیر و فهم متون بپردازد فهم و قواعد و روش هاى مربوط به آن را مورد بحث و تحقیق قرار داد. با توجه به نکات یاد شده این داورى درباره شلایرماخر واقع بینانه است که گفته شود: جریان هاى پیشین در باب هرمنوتیک در وى جمع گردیده و از طریق وى با شیوه هاى گوناگون در اندیشمندان پس از وى ادامه یافت. بدین ترتیب، هم اصحاب جریان هاى هرمنوتیک مبتنى بر فقه الله و تاریخ قرن نوزدهم و هم اصحاب هرمنوتیک فلسفى قرن بیستم، مرهون تفکر و تلاش هاى او مى باشند.

فهم از نظر شلایرماخر
از نظر شلایرماخر، فهم در مقام فن عبارت است از: دوباره تجربه کردن اعمال ذهنى مولف متن. عمل فهم عکس تصنیف است؛ زیرا فهم از بیان پایان یافته و ثابت آغاز مى شود و به آن حیات ذهنى باز مى گردد که آن بیان از آن برخاسته است. گوینده یا مولف جمله اى مى سازد و شنونده در ساختارهاى آن جمله و آن تفکر رسوخ مى کند. اصلى که این بازسازى بر آن استوار است، اصل دور هرمنوتیکى است. فهم اساسا عملى ارجاعى است، ما چیزى را با مقایسه کردن آن با چیزى که از قبل مى دانیم مى فهمیم. آنچه مى فهمیم خود در وحدت هایى نظام مند یا دورهایى بر ساخته از اجزا شکل مى گیرد. معناى کل جمله وابسته است به معناى تک تک کلمات، با تعمیم دادن این نکته مى توانیم بگوییم که تک مفهوم معنایش را از متن یا افقى مى گیرد که در آن مى نشیند، با این وصف متن و افق نیز بر ساخته از همان عناصرى است که به آن معنى مى دهد. بنابراین، کل و جزء با هم کنشى هریک به دیگرى معنا مى بخشد؛ پس فهم دورى است و چون در این دور است که معنا معلوم مى شود، آن را «دور هرمنوتیکى» مى نامیم. اشکالى که در این جا مطرح مى شود این است که مفهوم دور هرمنوتیک متضمن تناقض منطقى است و لازمه آن این است که هرگز هیچ چیز را نخواهیم فهمید. بنابراین، مفهوم دور هرمنوتیکى بى اعتبار است و نمى توان آن را به عنوان یک اصل در تفسیر فهم به کار برد. در پاسخ این اشکال گفته شده است: منطق نمى تواند کارکردهاى فهم را به طور کامل روشن کند تا اندازه اى نوعى «طفره» در دور هرمنوتیک رخ مى دهد، و ما کل و اجزا را با هم مى فهمیم.

چکیده دیدگاه شلایرماخر درباره هرمنوتیک
عصاره و چکیده دیدگاه شلایرماخر درباره هرمنوتیک را مى توان به این ترتیب بر شمرد: موضوع علم هرمنوتیک فهم آدمى است که به متن نوشتارى یا گفتارى تعلق مى گیرد. و فن آن دست یافتن به فهم درست و اجتناب از بدفهمى است بدین جهت هرمنوتیک عبارت است از فن فهمیدن درست یک متن. تا قبل از شلایرماخر هرمنوتیک به صورت فن عام تاویل متون عرضه نشده بود، بلکه به صورت خاص فهم متون دینى یا حقوقى یا ادبى مطرح شده بود. بنابراین، شلایرماخر نقطه عطفى در تاریخ هرمنوتیک پدید آورد، که نقطه آغاز علم هرمنوتیک جدید مى باشد. از این رو، از وى به عنوان پدر علم هرمنوتیک جدید یاد مى شود. شلایرماخر در این مطلب که فهم را عنصر اساسى هرمنوتیک دانسته است، تحت تاثیر کانت است، چرا که کانت پیش از وى فهم را موضوع بحث هاى فلسفى خود قرار داده بود و هدف از تبیین قواعد کلى شناخت شناسانه فهم و معرفت بشر قلمداد نمود. بدین جهت کانت را کپرنیک فلسفه و شلایرماخر را کپرنیک هرمنوتیک دانسته اند. شلایرماخر در این مساله که براى شناخت درست یک متن به قواعد نحوى بسنده نکرده و نفوذ شخصیت و ذهنیت مولف را نیز لازم دانسته است، تحت تاثیر نهضت رمانتیک در عصر روشنگرى بوده است، زیرا آنان بر نقش تحلیل و احساس در جهان تاکید مى ورزیدند، و با عقاید عقل گرایانه و خشک پیروان روشنگرى مخالف بودند. شلایرماخر نیز اثر و متن را جزیى از شخصیت مولف و سازنده آن مى دانست و بر آن بود که احساس و تخیل وى در اثر موثر بوده است، و براى شناخت آن باید به درون شخصیت و ذهنیت او رسوخ کرد.

شلایر ماخر بنیانگذار علم هرمنوتیک نوین
به هر حال شلایر ماخر را بنیانگذار علم هرمنوتیک نوین دانسته اند. دیلتاى تعبیر دقیقى درباره او دارد که مى گوید: شلایر ماخر «کانت هرمنوتیک» است. شلایرماخر نقطه شروع علم هرمنوتیک مورد نظر خود را با این پرسش کلى آغاز مى کند که: چگونه هر گفته اى اعم از ملفوظ و مکتوب واقعا فهمیده مى شود؟ موقعیت فهم، موقعیت نسبتى همسخنانه است. در هر نسبتى از این گونه، گوینده اى هست که جمله اى را براى بیان معناى مورد نظرش مى سازد شنونده اى هم وجود دارد. شنونده مجموعه اى از کلمات صرف را مى شنود و ناگهان با عملى اسرارآمیز مى تواند معناى آنها را به طور حدسى کشف کند. این عمل اسرارآمیز و حتى حدسى، عمل هرمنوتیکى است و جایگاه حقیقى علم هرمنوتیک همین جاست. پس علم هرمنوتیک، فن شنیدن است. از نظر شلایرماخر فهم عبارت است از دوباره تجربه کردن اعمال ذهنى مؤلف متن. عمل فهم، عکس تصنیف است؛ زیرا فهم از بیان پایان یافته و ثابت آغاز مى شود و به آن حیات ذهنى باز مى گردد که آن بیان از آن برخاسته است. گوینده یا مؤلف جمله اى مى سازد و شنونده در ساختارهاى آن جمله و آن تفکر رسوخ مى کند: یعنى زبان، واسطه رسوخ در ذهنیت و نیت مؤلف مى شود. بنابراین، تفسیر عبارت است از دوسویه در هم کنش است: نحوى و روان شناختى. جنبه نحوى با زبان سرو کار دارد و جنبه روان شناختى با تفکر گوینده.

دو محور اساسی نظریه هرمنوتیکى شلایر ماخر
بنابراین نظریه هرمنوتیکى شلایر ماخر حول دو محور مى چرخد:
1 - فهم دستورى انواع عبارات و صورتهاى زبانى فرهنگى که مؤلف در آن زندگى مى کند و تفکر او را مشروط ساخته است.
2 - فهم روان شناختى یا فنى ذهنیت خاص یا نبوغ خلاق مؤلف.
این دو محور منعکس کننده وامدار بودن شلایر ماخر به متفکران رومانتیک است. آنان بر آن بودند که هر حالت خاصى از بیان، هر چند منحصر به فرد، ضرورتا بازتاب روح فرهنگى وسیعتر است. یک تفسیر صحیح نه تنها نیازمند فهم بافت فرهنگى و تاریخى مؤلف است، بلکه به فهم ذهنیت خاص مؤلف نیز نیازمند است و این عمل از طریق عمل پیشگویى یعنى یک جهش شهودى صورت مى گیرد که از طریق آن مفسر مى تواند آگاهى مؤلف را از خاطر خود بگذراند یا آن را مجسم سازد. حتى مفسر در پرتو این آگاهى در یک بافت فرهنگى وسیعتر مى تواند به فهمى بهتر از خود مؤلف نسبت به خود نائل شود. او مى گوید: این سؤال که این متن چه معنا مى دهد؟ مى تواند به دو طریق مطرح شود:
1- مؤلف از این متن چه قصد کرده است؟
2- این متن براى مخاطب و شنونده چه معنایى مى دهد؟
در مورد سؤال اول ممکن است از متن، تفکرات و مقاصد آگاهانه مؤلف را درک کنیم و یا ممکن است به تفکرات و مقاصد نیمه آگاهانه یا شبه آگاهانه مؤلف نیز نظر داشته باشیم یا حتى ممکن است روح عصر و زمان او را درک کنیم. اما در مورد سؤال دوم مى توان گفت: مخاطبان بر دو دسته اند: یک دسته مخاطبان فرهیخته معاصراند و دسته دیگر مخاطبان فرهیخته غیرمعاصر شلایر ماخر در مورد مخاطبان معاصر مى گوید: در این مورد باید معناى لفظى، (verbal meaning) متن را بازسازى کنیم. البته با این اعتقاد که فکر و ابراز و ظهور آن یکى است و با توجه به این نکته که مؤلف و شنونده معاصر، در روح، (spirit) واحدى سهیمند. اما در مورد مخاطبان غیرمعاصر مى گوید: باید فکر مؤلف، را بازسازى کنیم. هر چند آن دو، به دو فرهنگ مختلف مربوطند ولى چون اذهان مؤلف و شنونده غیر معاصر، کاملا متفاوت نیستند، یک شباهت معنوى بین آنها وجود دارد. اگر شنونده غیر معاصر بتواند از زندگى و آثار مؤلف معرفت کافى کسب کند، مى تواند به نحو تخیلى جا پاى او بگذارد و فکر او را دوباره ایجاد کند. همان طور که رمان نویسها اغلب چنین مى کنند.


منابع :

  1. محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس

  2. سایت مرکز گفتگوی ادیان- مقاله شخصیت و اندیشه های شلایرماخر

  3. لین تونى- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/116140