جاودانه های دوزخ (سعادت و شقاوت)

سعادت و شقاوت

در عالم قیامت که همه افراد بشر از اولین و آخرین در آن صحنه حضور می یابند دو صنف هستند و در دو صف مخالف یکدیگر قرار خواهند گرفت، یک صف اشقیاء و بینوایان و در صف دیگر سعادتمندان. و نظر به این که عالم قیامت آخرین عوالم و نشئاتی است که بشر پشت سر نهاده و آنچه در کمون نهفته داشته به ظهور رسانیده پروردگار از آنها خبر می دهد که جماعتی در اثر اینکه طریقه ناسپاسی و مخالفت پیموده، اشقیاء و جماعتی دیگر در اثر اینکه طریقه انقیاد پیموده، سعادتمند خواهند بود: «یوم یأت لا تکلم نفس إلا بإذنه فمنهم شقی و سعید؛ روزی فرا رسد که هیچ کس جز به اذن او سخن نگوید، پس بعضی از مردم تیره بخت و برخی نیکبختند.» (هود/ 105) شقاوت به معنای فقدان فضیلت و ناگواری و تیره بختی است و سعادت امر وجودی نهایت کمال و فضیلت انسانی است و بر حسب دقت سعادت عبارت از تحکیم رابطه بشر نسبت به پروردگار است همچنانکه در اثر آفرینش رابطه انقیاد ذاتی نسبت به پروردگار داشته و دارد. چنانچه بر حسب عقیده و عمل جوارحی نیز در مقام انقیاد و اطاعت برآید رابطه تکوینی خود را تثبیت و تصدیق نموده و به سپاس نعمت قیام می نماید آنگاه به سعادت نائل شده و شایسته رحمت و فضل پروردگار خواهد بود و چنانچه نعمت آفرینش پروردگار را انکار و کفران کند، طریقه مخالفت و بعد پیموده ناگزیر از رحمت پروردگار بی بهره شده و حقیقت شقاوت همین است.
به عبارت دیگر آیه (فمنهم شقی و سعید) بر حسب سیاق دلالت بر حصر دارد، از نظر اینکه سلسله بشر را که در صحنه رستاخیز گرد آمده اند در اثر امتیاز ذاتی آنها که از طریق عقیده و خلق و عمل کسب نموده اند دو صنف نموده یعنی اعتقاد به توحید و یا شرک و کفران نعمت. بدین طریق سلسله بشر در دو صف قرار می گیرند، زیرا حجاب و پرده ذاتی است در میان آویخته شده که سبب امتیاز ذاتی اهل محشر می شود و عبارت از حجاب حقیقی است میان ایمان و تقوی، با عناد و کفران که مردم محشر را از یکدیگر جدا می نماید و در دو سوی پرده و فاصله ذاتی قرار می دهد یعنی از طرفی درخشندگی سعادت و قرب رحمت و طرف دیگر تیرگی شقاوت و محرومیت از رحمت که سراسر مردم را در دو صف مخالف یکدیگر قرار می دهند. صف یمین آن صحنه سعداء با چهره های درخشان و سیرتهای همچون خورشید تابان و صف یسار آن صحنه اشقیاء و تیره بختان با چهره های تیره و سیرتهای ظلمانی و چه حجاب و فاصله ذاتی ثابت تر و استوارتر از صورت و رخسار تابان و سیرت درخشان ایمان و سیرت پلید ظلمانی و محرومیت کفر است که هرگز خلط و اشتباه پذیر نخواهد بود.

نظر مفسرین در تفسیر شقاوت و سعادت

فخر رازی در تفسیر آیه گفته است، از آیه (فمنهم شقی و سعید) استفاده می شود که صفت روانی سعادت و همچنین رذیله شقاوت هر فردی از بشر در اثر اراده پروردگار لازم و ثابت و تغییر ناپذیر است، زیرا پروردگار بر حسب آیه الان حکم فرموده درباره بعضی به این که شقی هستند و درباره جماعت دیگر به این که سعید هستند و حکم پروردگار تخلف و یا تغییر پذیر نخواهد بود و نتیجه آن است که سعید، سعادت او ثابت و هرگز شقی نخواهد شد. همچنین شقاوت روانی هر فرد شقی ثابت و هرگز سعید نخواهد شد. و روایتی نیز در این باره نقل نموده آن است که رسول اکرم (ص) آیه را قرائت فرمود. راوی عمر سؤال نمود پس اطاعت و اداء وظایف برای چیست. آیا برای امری است که مقدر شده و یا برای امری است که در نظر گرفته نشده، رسول اکرم (ص) فرمود ولی هر فردی از بشر برای آنچه آفریده شده آماده خواهد بود و به آسانی بدان مقصد نائل می شود. فخر رازی نیز گفته است، بر حسب آیات کریمه شقاوت هر فرد شقی در اثر عصیان و تخلف از اداء وظایف دینی است، همچنین سعادت هر فردی نیز در اثر ایمان و عمل بوظایف الهی است، ولی از نظر اینکه بر حسب آیه حکم پروردگار ایمان و اطاعت و همچنین کفر و عصیان هر فردی مورد حکم و قضاء پروردگار بوده، بر این اساس سعادت و شقاوت روانی و همچنین ایمان و کفر و اطاعت و عصیان هر فردی نیز از بشر لازم و ثابت و تغییر ناپذیر است.
علامه طباطبایی می گویند: سعادت و شقاوت مقابل همند، چه، سعادت هر چیزی عبارت است از رسیدنش به خیر وجودش، تا به وسیله آن، کمال خود را دریافته، و در نتیجه متلذذ شود، و سعادت در انسان که موجودی است مرکب از روح و بدن عبارت است از رسیدن به خیرات جسمانی و روحانیش، و متنعم شدن به آن. و شقاوتش عبارت است از نداشتن و محرومیت از آن. پس سعادت و شقاوت به حسب اصطلاح علمی از قبیل عدم و ملکه است، و فرق میان سعادت و خیر این است که سعادت مخصوص نوع و یا شخص است، ولی خیر عام است. و ظاهر جمله مورد بحث این است که مردم در قیامت منحصر به این دو طایفه نیستند چون فرموده: "بعضی از ایشان سعیدند، و بعضی شقی" و همین معنا با آیات دیگری که مردم را به مؤمن و کافر و مستضعف تقسیم می کند مناسب است، چیزی که هست چون سیاق کلام سیاق بیان اصناف از نظر عمل و استحقاق نبوده لذا وضع مستضعفین یعنی اطفال و دیوانگان و کسانی را که حجت بر آنان تمام نشده بیان نکرده است.

سعادت و شقاوت در قرآن

آری، سیاق کلام سیاق بیان این جهت است که روز قیامت روزی است که مردم از اولین تا آخرین، یک جا جمع می شوند و همه مشهودند و احدی از آن تخلف نمی کند، و کار مردم در آن روز منتهی به یکی از دو چیز می شود: یا بهشت و یا آتش جهنم. و گو اینکه مستضعفین نسبت به کسانی که به خاطر عملشان مستحق بهشت شده اند و کسانی که به خاطر کردارشان مستحق آتش گشته اند صنف سومی هستند، ولیکن این معنا مسلم و بدیهی است که ایشان هم سرانجامی دارند، و چنان نیست که به وضعشان رسیدگی نشود و دائما به حالت بلا تکلیفی و انتظار بمانند، بلکه بالأخره به یکی از دو طایفه بهشتیان و دوزخیان ملحق می شوند، هم چنان که فرموده: «و آخرون مرجون لأمر الله إما یعذبهم و إما یتوب علیهم و الله علیم حکیم؛ و دیگرانی هستند که محول به فرمان خدا شده اند یا عذابشان کند یا ببخشد و خدا دانای حکیم است.» (توبه/ 106) و لازمه این سیاق این است که اهل محشر را منحصر در دو فریق کند: سعداء و اشقیاء، و بفرماید: احدی از ایشان نیست مگر اینکه یا سعید است و یا شقی.
پس آیه مورد بحث نظیر آن آیه دیگری است که می فرماید: «و تنذر یوم الجمع لا ریب فیه فریق فی الجنة و فریق فی السعیر و لو شاء الله لجعلهم أمة واحدة و لکن یدخل من یشاء فی رحمته و الظالمون ما لهم من ولی و لا نصیر؛ و از روز اجتماع که شکی در آن نیست بترسانی که گروهی در بهشتند و گروهی در جهنم و اگر خدا می خواست همه ایشان را یک امت قرار می داد ولی هر که را خواهد در رحمت خویش می برد و ستمگران دوست و یاوری ندارند.» (شوری/ 7) چه جمله "فریق فی الجنة و فریق فی السعیر" نظیر جمله مورد بحث هر چند به تنهایی دلالتی بر حصر ندارد، ولیکن با کمک سیاق حصر را افاده می کند.
حال باید دید آیه شریفه چه دلالتی دارد. آنچه از آیه استفاده می شود تنها این معنا است که هر که در عرصه قیامت باشد یا شقی است و متصف به شقاوت، و یا سعید است و دارای سعادت، و اما اینکه این دو صفت به چه چیز برای موضوع ثابت می شود، و آیا دو صفت ذاتی هستند برای موصوفشان و یا اینکه ثبوتشان به اراده ازلیه است و به هیچ وجه قابل تخلف نیست، و یا اینکه به اکتساب و عمل حاصل می شود، آیه شریفه از آن ساکت است و بر هیچ یک از آنها دلالتی ندارد، چیزی که هست قرار داشتن آن در سیاق دعوت به ایمان و عمل صالح و تحریک به اینکه در میان اطاعت و معصیت، اطاعت را اختیار کنید، دلالت می کند بر اینکه ایمان و عمل صالح در حصول سعادت مؤثر است و راه رسیدن به آن آسان است هم چنان که در جای دیگر فرموده: «ثم السبیل یسره؛ پس آن گاه راه را آسان کرد.» (عبس/ 20)
نقد و رد سخن فخر رازی که گفته است سعادت و شقاوت آدمی به حکم خدا و لازم لاینفک او است، این را بدین جهت گفتیم تا وجه فساد استفاده ای که بعضی از مفسرین از جمله مورد بحث کرده اند روشن شود. وی (فخر رازی) از آیه چنین استفاده کرده که: سعادت و شقاوت از حکم خداست، و لازم لاینفک آدمی است. و در تفسیر خود در ذیل این آیه گفته است: بدانکه خدای تعالی در این آیه حکم کرده است درباره بعضی از اهل قیامت به سعادت و درباره بعضی دیگر به شقاوت. و کسی که خداوند در باره اش حکمی بکند و بداند که او محکوم به آن حکم است ممکن نیست غیر آن بشود، مثلا اگر حکم کرده به اینکه فلانی سعید است، و علم به سعادت او داشته باشد محال است که او شقی شود، زیرا اگر شقی شود لازم می آید که خدا دروغ گفته باشد و علمش جهل گردد، و این محال است. پس به همین دلیل ثابت می شود که هیچ سعیدی شقی نمی شود و هیچ شقیی سعید نمی گردد.
آن گاه گفته است: از عمر هم روایت شده که گفته وقتی آیه "فمنهم شقی و سعید" نازل شد من به رسول خدا (ص) عرض کردم اگر چنین است پس ما برای رسیدن به چه چیزی عمل می کنیم؟ برای رسیدن به چیزی که کارش گذشته، یا برای چیزی که هنوز حتمی نگردیده؟ فرمود: ای عمر برای رسیدن به سرنوشتی عمل می کنیم که حتمی شده و قلم قضا بر آن رفته، و قدر مقدرش کرده، ولیکن برای هر کسی میسر است که برسد به آنچه که برای آن خلق شده. آن گاه اضافه کرده که معتزله می گویند: از حسن روایت شده که گفته است معنای جمله مورد بحث این است که یک دسته شقیند به عملشان و یک دسته سعیدند به عملشان. ولیکن ما نمی توانیم به خاطر اینگونه روایات از دلیل قاطع خود دست برداریم علاوه بر اینکه شقی بودن شقی به خاطر عملش و سعید بودن سعید به خاطر عملش با مذهب ما منافاتی ندارد، زیرا می گوییم عمل زشت شقی و عمل نیک سعید هم به قضاء و قدر خداست، پس دلیل ما به اعتبار خود باقی است.
چه مغالطه ای عجیبی کرده، زیرا به طرز ماهرانه ای زمان حکم را زمان نتیجه و اثر آن قرار داده و آن گاه آیه را دلیل قطعی بر مسلک خود گرفته. توضیح اینکه: اگر خدای تعالی الآن حکم می کند به اینکه فلان موضوع در آینده دارای فلان صفت خواهد شد مستلزم این نیست که موضوع مذکور در زمان حکم هم متصف به آن صفت باشد، مثلا اگر ما در شب حکم کردیم به اینکه فضا پس از ده ساعت دیگر روشن می شود، معنایش این نیست که همین الآن هم هوا روشن باشد و اگر الآن هوا روشن نیست حکم ما را که حکم حقی است تکذیب نمی کند. و نیز اگر گفتیم کودک به زودی یعنی پس از هشتاد سال پیر و از بین رفتنی می شود مستلزم این نیست که در زمان حکم هم پیر و از بین رفتنی باشد.
پس اینکه در آیه شریفه فرموده: "فمنهم شقی و سعید"، و خبر داده به اینکه جماعتی از مردم در روز قیامت شقی و جماعتی دیگر سعیدند، حکمی است که الآن کرده، ولی برای ظرف قیامت و این هم مسلم است و ما نیز قبول داریم که حکم خدا در ظرف خودش تخلف ندارد وگرنه لازم می آید که خدا خبرش دروغ و علمش جهل شود، ولیکن معنایش این نیست که شقی و سعید در قیامت الآن هم شقی و یا سعید باشد، هم چنان که معنایش این نیست که خدا الآن حکم کرده باشد به اینکه سعید و شقی دائما سعید و شقی هستند، و این خیلی روشن است. و ای کاش می دانستیم چه چیزی او را بازداشته از اینکه در سایر موارد که خداوند خبر از صفات مردم در روز قیامت می دهد اینگونه حکم نمی کند. و چرا نمی گوید که اشقیاء در قیامت دائما کافر و دائما در جهنمند، حتی در دنیا و قبل از قیامت، و سعداء در قیامت دائما مؤمن و در بهشتند، حتی قبل از قیامت؟ اگر گفتار او در آیه مورد بحث صحیح باشد باید در اینگونه آیات نیز این معنا را ملتزم شود.
و اما روایتی که به عنوان دلیل بر گفتارش از رسول خدا (ص) نقل کرده که: "ولیکن برای هر کس میسر است که برسد به آنچه که برای آن خلق شده" هیچگونه دلالتی بر مدعای او ندارد. و اما اینکه در آخر گفته: "علاوه بر اینکه شقی بودن شقی به خاطر عملش ..." مقصودش این است که وقتی عمل مقدر شد (با اینکه هیچ قضای رانده شده و مقدری از قضا و قدر تخلف نمی پذیرد) در حقیقت آن عمل ضروری الثبوت می شود، و فاعلش در انجام آن مجبور می گردد، و دیگر نسبت به فاعل، اختیاری و متساوی الفعل و الترک نیست، و فاعل هیچگونه تاثیری در آن عمل و آن عمل هم هیچگونه تاثیری در سعادت و شقاوت فاعلش ندارد، و میان فاعل و فعلش و میان فعل او و اثرش که همان سعادت و شقاوت بعدی باشد صرف همسایگی و پهلوی هم بودن است، و اتفاقی است که عادت خدای سبحان بر آن جریان یافته، یعنی بر این جریان یافته که این فاعل را قبل از این فعل و این فعل را قبل از آن خاصیت و اثر موجود کند، بدون اینکه کوچکترین رابطه حقیقی میان آن دو موجه باشد. مقصود فخر رازی این است.

کیفر بدبختان و شقاوتمندان

کیفر بدبختان این است که در آتش می سوزند نه می میرند و نه زنده می مانند بلکه مدام دچار رنجهای گوناگونند. گاهی به جهت ضعف آهی خفیف (زفیر) و گاه به سبب درد سخت آهی بلند (شهیق) می کشند. «فأما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق؛ اما کسانی که تیره بخت شدند، برایشان در آتش ضجه و ناله است.» در مجمع البیان گفته "زفیر"، به معنی ابتدای عرعر خران و "شهیق" به معنای آخر آن است. و در کشاف گفته: زفیر به معنای کشیدن نفس و شهیق به معنای برگرداندن آن است. و راغب در مفردات گفته: زفیر به معنای نفس کشیدن پی در پی است، به نحوی که قفسه سینه بالا بیاید، و شهیق هم به معنای طول زفیر است، و هم به معنای برگرداندن نفس است، هم چنان که زفیر به معنای فرو بردن نفس نیز هست، و در قرآن در آیه "لهم فیها زفیر و شهیق" و در آیه "سمعوا لها تغیظا و زفیرا" و آیه "سمعوا لها شهیقا" آمده، و اصل آن از "جبل شاهق" است که به معنای کوه طولانی و بلند است. و گویا ظاهر از سیاق "فمنهم شقی و سعید" این باشد که بعدش بفرماید: «فاما الذی شقی ففی النار له فیها زفیر و شهیق؛ کسی که شقی شد در آتش است و برای او در آن زفیر و شهیق است.» ولیکن اینطور نفرموده است، و بر خلاف اقتضای سیاق، جمله مذکور را با سیاق جمع آورده و این به خاطر رعایت سیاق قبل است که قیامت را وصف می کند، و وصف آن اقتضای کثرت و جماعت را دارد و لذا فرموده است: «ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود؛ آن [روز] روزى است كه [جملگى در آن] حاضر مى ‏شوند.» (هود/ 103) خواهید گفت: اگر چنین نکته ای در کار باشد خوب بود بفرماید: "فمنهم اشقیاء و سعداء". در جواب گوییم: این نیز به خاطر رعایت سیاق قبلش بوده که فرموده است: "لا تکلم نفس" و نفس را مفرد نکره آورده است تا عمومیت و استغراق را برساند، و بعد از آنکه با جمله: "لا تکلم نفس إلا بإذنه فمنهم شقی و سعید" غرض حاصل شد، به سیاق سابق که سیاق جمع و کثرت بوده برگشته و فرموده: "فأما الذین شقوا" تا آخر سه آیه.
اهل شقاوت بسیار هستند و درجات عذاب آنها هم مختلف است طبیعی و مشرک به جمیع اقسام شرک و کافر و منافق و معاند و مخالف و فرق شیعه غیر اثنی عشری و منکر ضروری دین و ضروری مذهب و مبدع و ضال و مضل و هر چه نزدیک تر باشد عذابش سخت است، مشرک از طبیعی، کافر از مشرک، منافق از کافر، معاند از منافق، مخالف از معاند، سایر فرق شیعه از از مخالف، منکر ضروری دین از فرق شیعه، منکر ضروری مذهب از منکر ضروری دین، مبدع از منکر ضروری، ضال از مبدع، مضل از ضال و سرش با اینکه در ابتداء نظر عکس می آید چون نزدیک تر به حق است لکن چون حجت بر او تمام تر است عقوبتش شدیدتر است.
ففی النار جایگاه آنها آتش دوزخ است که از غضب الهی افروخته شده که هیزمش ابدان آنها است و سنگ کبریت «وقودها الناس و الحجارة؛ هیزم آن، مردم و سنگ ها هستند.» (بقره/ 24 و تحریم/ 6) «إنکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم؛ در حقیقت شما و آنچه غیر از خدا می پرستید، هیزم دوزخید.» (انبیاء/ 98) «أما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا؛ ولی منحرفان، هیزم جهنم خواهند بود.» (جن/ 15)


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 470

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏11 صفحه 21

  3. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏12 صفحه 127

  4. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏9 صفحه 233

  5. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏8 صفحه 502

  6. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏7 صفحه 126

  7. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏5 صفحه 109

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/116497