لباس ها و زینت های مؤمنان در بهشت

مؤمنان در بهشت، با دستبندهایى از طلا و مروارید آرایش مى شوند، و لباس هایى از حریر و دیباى نازک و ضخیم خواهند داشت و به بالش هایى که بر روى تخت هاست تکیه خواهند داد، نیکو پاداشى و نیکو منزلى است: «إن الله یدخل الذین ءامنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الأنهر یحلون فیها من أساور من ذهب و لؤلؤا و لباسهم فیها حریر؛ همانا خدا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند به بهشت هایى داخل مى کند که نهرها از پاى درختانش جارى است. در آن جا با دستبندهاى زرین و مروارید آراسته شوند و لباسشان در آن جا حریر است.» (حج/ 23) به این ترتیب در بهشت، زیباترین لباسهایى را که در دنیا از آن محروم بودند در تن مى کنند و دستبندهاى جواهر نشان در دست دارند، اگر در این جهان از پوشیدن این گونه لباسها و زینتها ممنوع بودند به خاطر آن بود که مایه غرور و غفلت مى شد و سبب محرومیت گروه دیگر مى گشت، ولى در آنجا که این مسائل مطرح نیست این ممنوعیتها برداشته مى شود و جبران مى گردد. البته با توجه به اینکه الفباى زندگى در آن جهان با اینجا متفاوت است این الفاظ مفاهیمى برتر و بالاتر از آنچه ما در این جهان مى اندیشیم خواهد داشت.
ترسیم چنین تابلوى زیبایى از نعمت هاى بهشتى که بیانگر فراغت و آسایش و برخوردارى بهشتیان و زندگى بى دغدغه و آرام مؤمنان در بهشت است، آثار تربیتى فراوانى دارد و همه را به سوى ایمان و عمل صالح سوق مى دهد. ولى باید توجه داشت که اینها براى تشویق عموم مردم است و اولیاء الله به چیزى فراتر از اینها مى اندیشند و آن وصول به خدا و خوشنودى خداست که به تعبیر قرآن، رستگارى بزرگ و فوز عظیم است: «وعد الله المؤمنین و المؤمنات جنات تجری من تحتها الأنهار، خالدین فیها و مساکن طیبة فی جنات عدن و رضوان من الله أکبر ذلک هو الفوز العظیم؛ خداوند به مؤمنین و مؤمنات بهشت هایى را وعده داده که از زیر آن نهرها جارى است، جاودانه در آنند و خانه هاى پاک در بهشت هاى ابدى، و خشنودى الهى برتر است. این همان رستگارى بزرگ است.» (توبه/ 72)
اوصاف بهشت از خور استعداد بشر بیرون است «فیها ما تشتهیه الأنفس و تلذ الأعین و ما خطر على قلب بشر» اخبار در اوصاف نعم بهشتى بسیار است حتى دارد، بدنهاى زنهاى بهشتى از زیر هفتاد لباس پیدا است حتى مخ ساق، و کمترین اهل بهشت آن قدر نعمت دارد که اگر تمام جن و انس را ضیافت کند چیزى از آنها کم نمى شود.
کشاف نوشته: چنانکه امروز اهل معرفت در معرفت متفاوتند و مؤمنان در زیادت و نقصان ایمان، فردا در سراى بقاء هر کس بر حسب حال خویش و برازنده معرفت خویش نواخت و کرامت بیند، عابدان را لباس حریر و دستینه هاى زر و مروارید با حور و قصور و عارفان را لباس تفرید در بحر عیان غرقه ى نور، قومى را بزیور بهشت بیارایند، باز قومیند که بهشت را به نور جمال ایشان بیارایند. «و اذا الدر زاد حسن وجوه کان للدر حسن وجهک زینا؛ چون گوهر به زیبائى چهره ها مى افزاید زیبائى چهره ى تو آرایش گوهر است.»
و بالاخره در آیه ی بعد چهارمین و پنجمین موهبتى که خدا به آنها ارزانى مى دارد و صرفا جنبه روحانى دارد این است که آنها «و هدوا إلى الطیب من القول؛ به سخنان پاکیزه هدایت مى شوند.» (حج/ 24) سخنانى روحپرور، و جمله ها و الفاظى نشاط آفرین و کلماتى پر از صفا و معنویت که روح را در مدارج کمال سیر مى دهد و جان و دل انسان را مى نوازد و پرورش مى دهد. و همچنین «و هدوا إلى صراط الحمید؛ به سوى راه خداوند حمید و شایسته ستایش هدایت مى گردند.» (حج/ 24) راه شناسایى خدا و نزدیک شدن معنوى و روحانى به قرب جوار او، راه عشق و عرفان. آرى خداوند مؤمنان را با هدایت کردن به سوى این معانى به آخرین درجه لذات روحانى سوق مى دهد.
آیه ی قبل در سوره ی فاطر نیز تکرار می شود که: «جنات عدن یدخلونها یحلون فیها من أساور من ذهب و لؤلؤا و لباسهم فیها حریر؛ [پاداششان] بهشت هاى جاودانه اى [است] که در آنها درآیند، در آنجا با دستبندهایى از طلا و مروارید آرایش مى شوند، و لباسشان در آنجا حریر است.» (فاطر/ 33) آنها در این دنیا به زرق و برقها بى اعتنایى کردند، و خود را اسیر زر و زیور نساختند، و در حالى که محرومان لباس کرباس هم در تن نداشتند در بند لباسهاى فاخر نبودند، خداوند به جبران اینها در جهان دیگر بهترین لباسهاى و زیورها را بر آنها مى پوشاند. آنها در این جهان ظاهر خویش را به خیرات آراستند خدا نیز در جهان دیگر که جهان تجسم اعمال است ظاهرشان را به انواع زیورها مى آراید. الفاظ ما که براى زندگى محدود این جهان وضع شده هرگز نمى تواند بیانگر مفاهیم عالم بزرگ قیامت باشد، براى بیان آن نعمتها الفباى دیگر و فرهنگ و قاموس دیگرى لازم است، ولى به هر حال براى اینکه شبحى از آن نعمتهاى بزرگ براى ما زندانیان این جهان نشان داده شود باید از توانایى ناچیز همین الفاظ در تبیین آن نعمتها کمک گیریم.
در حدیث از امام باقر (ع) از پیامبر خدا (ص) آمده است: «چون مؤمن به منازل خود در بهشت درآید، بر سرش افسر دارایى و بزرگوارى نهند، و زیورهاى زر و سیم بر او بپوشاند، و یاقوت و در به رشته کشیده را در سر بند زیر افسر آویزند، و هفتاد جامه حریر به رنگهاى گوناگون بافته از رشته هاى زر و سیم و دانه هاى مروارید و یاقوت سرخ بر او پوشانند، و این گفته اوست (عزوجل) که: "یحلون فیها من أساور من ذهب و لؤلؤا و لباسهم فیها حریر" در آن جا به دستبندهاى زر و مرواریدشان مى آرایند، و در آن جا جامه هایشان از حریر است.»
از ابى بصیر روایت کرده گفت: روزى از حضرت صادق (ع) تقاضا نمودم که خاطر مرا به ذکر نعمت هاى خداوند شاد فرماید، فرمود: اى ابى بصیر کمترین نعمت هاى بهشت بوى خوش آن است که آن را از فاصله یک هزار سال دنیا استشمام می کنى و پست ترین منازل بهشت منزلى است که وسعت آن براى ورود تمام جن و انس کفایت می کند بدون آنکه خوردنى و آشامیدنى آن کم شود و چون مؤمنى وارد بهشت شود سه باغ به او می دهند به این ترتیب که ابتدا داخل باغى می شود که در آن نهرها جارى و درخت هاى میوه دار فراوان بوده و حوریان بسیارى براى خدمتش مهیا می باشند از دیدن آن همه نعمت خدا را شکر نموده و سپاس گذارى می کند خطاب می رسد سر خود را بلند کن باغ دوم را تماشا کن چون سر خود را به سوى بالا می کند باغى وسیع تر و زیباتر از باغ اول مى بیند و چیزهائى در نظرش جلوه گر می شود که در آن باغ ندیده بود. عرض می کند پروردگار این باغ را به من عطا فرما. خطاب می رسد چون از من طلب کردى دعایت را پذیرفتم. وارد آن باغ می شود و حمد و شکر خدا را به جا می آورد خطاب می رسد براى او درى به سوى بهشت خلد باز کنید و گویند سرت را بلند کن چون نظر می کند باغى چند برابر باغ دوم مشاهده می کند و می گوید پروردگارا حمد می کنم تو را حمدى که قابل شمارش نباشد زیرا بر من منت گذاشته و از آتش دوزخم رهائى بخشیده و به چنین بهشتى داخل نمودى.
أبی بصیر گفت: حضورش عرض کردم: تمنى دارم بیشتر توصیف بفرمائید. فرمود: بهشت نهرى است در کنار آن نهر درختانى است که چون مؤمنى عبور نماید از دیدن آن درخت ها در شگفت شود و چون یکى از آن ها را بکند فورا به جاى آن درخت دیگرى بروید. گفتم: فدایت شوم زیادتر بیان فرمائید. فرمود: در بهشت به هر مؤمنى هشتصد دختر باکره و چهار هزار بانوى ثیبه و دو نفر حورالعین تزویج می کنند. عرض کردم: هشتصد دختر باکره؟! فرمود: بلى هشتصد دختر باکره که هر گاه بکارت یکى از آنها زایل شود مجددا به صورت اول در می آید. پرسیدم: حورالعین از چه عنصرى خلق شده اند؟ فرمود از تربت بهشتى به قدرى لطیف و شفاف هستند که ساقهاى پاى آنها از زیر هفتاد حله مرئى بوده و دیده شود جگرهاى آنها مانند آئینه است. گفتم: آیا با مردم و ساکنین بهشت سخن می گویند؟ فرمود: بلى چنان سخن گفته و دلربائى کنند که مانند آن شنیده نشده باشد و می گویند ما همیشه هستیم و نمى میریم و ما غمزه کنندگانى هستیم که هرگز عبوس نمی شویم و ما فرمانبردارانى هستیم که ابدا حسد نمی بریم و ما پیوسته باعث خوشنودى و مسرت می شویم و هیچ وقت غضب نمى نمائیم و چنانچه در جو هوا باشیم نور ما چشمهاى شما را خیره می کند.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 14 صفحه 57

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏18 صفحه 269

  3. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 304

  4. سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد 9 صفحه 285

  5. يعقوب جعفرى- کوثر- جلد 6 صفحه 406

  6. ابراهيم موثق عاملی- تفسیر عاملی- جلد 6 صفحه 204

  7. سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد 4 صفحه 390

  8. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 11 صفحه 61

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/116941