یکی از آیات صیرورت انسان، آیه شریفه ای است که خداوند در آن، افزون بر صورت آرایی سیرت سازی بشر را نیز به خود اسناد می دهد و می فرماید: «خلق السموات و الأرض بالحق و صورکم فأحسن صورکم و إلیه المصیر؛ آسمانها و زمين را به حق آفريد و شما را صورتگرى كرد و صورتهايتان را نيكوآراست و فرجام به سوى اوست.» (تغابن/ 3) از آنجا که سیرت بشر همان صورت حقیقی او و صیرورت وی نیز إلی الله است، پس همه چیز، هم از اوست و هم به سوی او و چون صورت و سیرت انسان را خدا آفریده و صیرورت او را نیز به سوی خود قرار داده است، چنین موجودی بهترین آیت الهی است و در زیباترین شکل، جلوه کرده است و بر همین اساس، خداوند درباره انسان، می فرماید: «لقد خلقنا الأنسان فی أحسن تقویم؛ به راستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم.» (تین/ 4)
موردی دیگر از آیات صیرورت بشر، آن جاست که خدای سبحان، ابتدا از خلیل حق و همراهانش به عنوان اسوه ی حسنه ای برای ما یاد می کند و می فرماید: «قد کانت لکم أسوة حسنة فی إبراهیم و الذین معه؛ قطعا براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست.» (ممتحنه/ 4) و سپس از زبان او شیوه دعا کردن را به ما می آموزد که به درگاه خدای سبحان، عرضه بداریم: «ربنا علیک توکلنا و إلیک أنبنا و إلیک المصیر؛ اى پروردگار ما بر تو اعتماد كرديم و به سوى تو بازگشتيم و فرجام به سوى توست.» (ممتحنه/ 4) پروردگارا! بر تو توکل کردیم و به درگاه تو بازآمدیم و صیرورت ما نیز به سوی توست.
این، همان آموزش الهی است که اگر خود را به منظور شرح و تفسیر متن متین هستی خویش به خدا عرضه نداریم، شیطان به شرح ما خواهد پرداخت و از مرصاد و کمین گاه نیرنگ و إغوا به تفسیر و تحریف ما همت خواهد گماشت تا سرانجام والی ما گردد و آنگاه که تحت ولایت او رفتیم، ما را در عین گمراهی، به سوی عذاب دوزخ، هدایت خواهد کرد: «کتب علیه أنه من تولاه فأنه یضله و یهدیه إلی عذاب السعیر؛ بر [شيطان] مقرر شده است كه هر كس او را به دوستى گيرد قطعا او وى را گمراه مى سازد و به عذاب آتشش مى كشاند.» (حج/ 4) این رهبری و هدایت شیطانی به سوی عذاب سعیر و افروخته نیز گونه ای از رهبری ملکوتی است که انسان را از درون، حرکت می دهد و به سوی شدن و تحولی ناروا به پیش می برد؛ چون همان گونه که خاک با رهبری صحیح تا عطر و گلاب امتداد می یابد، با هدایت و رهبری باطل نیز تا نهایت آلودگی و فساد به پیش می رود و بشر نیز یا در سریره ی خود طیب است که با صیرورت ملکوتی، آهنگ فرشته شدن دارد و یا در سریره ی خود خبیث است که با صیرورت ملکوتی بی درنگ به سوی شیطان شدن در تحول است و برای هر صیرورتی، راه مشخص و راهنمای معین است که آن راهبر یا از مظاهر مهر خداست و یا از مجالی قهر او.
همه ی هستی از جمله انسان به سوی خدای سبحان در صیرورت است، که: «ألا إلی الله تصیر الأمور؛ هشدار كه [همه] كارها به خدا بازمى گردد.» (شوری/ 53) اما برخی به سوی "اسم عظیم" خدا در حرکتند. مثلا به دنبال علم یا کرامت یا حلم یا قدرت یا گشاده دستی یا رزق و... هستند. اینان در واقع عبدالعلیمند و عبدالکریم و عبدالحلیم و عبدالقدیر و عبدالباسط و عبدالرازق و.... یعنی آنها بندگان اسمی از اسمای عظیم الهی اند که در بخش نهایی به الله برمی گردد و البته این بندگان، دارای مرتبه ای از کمال هستند.
فراتر از این مرتبه، کسانی هستند که صیرورتشان به سوی "اسم اعظم" است. آنان عبدالله اند و عبدالرحمن که از بزرگ ترین و زیباترین اسم های خدای سبحان، همین "الله" و "رحمن" است: «قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن أیا ما تدعوا فله الأسماء الحسنی؛ بگو خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد هر كدام را بخوانيد براى او نامهاى نيكوتر است.» (اسراء/ 110) آنان که به سمت این دو اسم اعظم در صیرورتند، از اسم های عظیم گذشته اند و به سوی لقاء الله یا لقاء الرحمن حرکت می کنند، همچون جویباری که از دریاچه و دریا، چشم پوشیده است و به سوی اقیانوس می شتابد.
پس از این دو مرحله، نوبت به مرتبه ای می رسد که انسان از "تعین اسمی " در می گذرد و به سوی "هویت ضمیری " که فراتر از "إلی الله" و "إلی الرحمن" است، صیرورت می یابد. قرآن کریم در این بخش، چهار دسته از آیات را مطرح می کند:
دسته ی اول، آیاتی است که در آنها از صیرورت به سوی "ضمیر غایب"، یاد شده است. مانند: «الیه المصیر؛ فرجام به سوى اوست.» (مائده/ 18؛ غافر/ 3؛ شوری/ 15؛ تغابن/ 3) اگرچه این ضمیر به همان الله برمی گردد، اما چون الله به عنوان اسم ظاهر و تعینی از تعینات الهی است، صیرورتی فراتر از آن هم یافت می شود که به چهره ی ضمیر غیبت، درمی آید.
دسته دوم از چهره غیبت نیز فراتر می رود و به صورت خطاب، جلوه می کند که انسان سالک صائر، پروردگار خویش را مستقیما مورد خطاب قرار می دهد و به آن ذات منیع عرض می کند: «ربنا علیک توکلنا و إلیک أنبنا و إلیک المصیر» (ممتحنه/ 4) و نیز: «سمعنا و أطعنا غفرانک ربنا و إلیک المصیر؛ شنيديم و گردن نهاديم، پروردگارا، آمرزش تو را (خواستاريم) و فرجام به سوى تو است.» (بقره/ 285) در این مرحله، صیرورت، نه به سمت اسم است و نه به طرف ضمیر غایب. یعنی سخن از "به سوی الله" و "به سوی او" نیست. بلکه خطاب "به سوی تو" است. گوشه ای از این مرتبه ی خطاب در نوای سحرگاهی عارفان آمده است که: "اللهم إنی أسئلک من جمالک بأجمله و کل جمالک جمیل". یعنی خداوندا!، با این که همه جلوه های جمال تو زیباست، اما زیباترین آن را از تو می خواهم. اگر عشق سوزان انسان، با معرفت همراه شود، در امتداد بیقراری خود به جستجوی محبوب زیبایی برمی خیزد که نه خزانی برای اوست و نه پایانی. چنان که در انتهای یکی از بخشهای خمسه نظامی آمده است که لیلی در بستر مرگ، برای مجنون پیام می فرستد که به دنبال آن جمیل و زیبایی باش که هیچگونه افسردگی و پژمردگی و پایانی در پی نداشته باشد.
دسته سوم از آیه های صیرورت، آیاتی است که در آنها سخنگویی انسان به کناری نهاده می شود و خداوند، خود، تکلم در این باره را بر عهده می گیرد ولیکن از صیرورت "به سوی ما" (با ضمیر متکلم مع الغیر)، یاد می کند: «إنا نحن نحی و نمیت و إلینا المصیر؛ ماييم كه خود زندگى مى بخشيم و به مرگ مى رسانيم و برگشت به سوى ماست.» (ق/ 43) وقتی به صورت جمع، از کلمه ی "ما" استفاده می کند، یعنی من با همه ی اسما و صفات خود، غایت صیرورت شمایم.
دسته ی چهارم که فراتر از تمام مراتب پیشین است، تکلم وحده ی حق (تبارک و تعالی) است که می فرماید: صیرورت شما "به سوی من" است و با این تعبیر، تنها از خود، سخن می گوید که: «أن اشکر لی ولوالدیک إلی المصیر؛ شكرگزار من و پدر و مادرت باش كه بازگشت [همه] به سوى من است.» (لقمان/ 14) این تعبیر، غیر از آیه فوق، تنها در یک آیه ی دیگر آمده است که از عذاب الهی یاد می کند و می فرماید: «و کإین من قریة أملیت لها وهی ظالمة ثم أخذتها و إلی المصیر؛ و چه بسا شهرى كه مهلتش دادم در حالى كه ستمكار بود سپس [گريبان] آن را گرفتم و فرجام به سوى من است.» (حج/ 48) یعنی چه بسیار ستمکارانی را که ابتدا مهلت دادم و سپس با دست انتقام خویش، آنان را گرفتم و هر صیرورتی به سوی من است. البته با توجه به آیات پایانی سوره ی فجر، معلوم می شود که صیرورت به سوی ضمیر متکلم وحده، نهایت صیرورت انسانی است. چه در بخش عذاب که: «فیومئذ لایعذب عذابه أحد* و لایوثق و ثاقه أحد؛ پس در آن روز هيچ كس چون عذاب كردن او عذاب نكند. و هيچ كس چون دربندكشيدن او دربند نكشد.» (فجر/ 25- 26) و چه در بخش پاداش و لقاء الله که: «یا ایتها النفس المطمئنة؛ اى نفس مطمئنه.» (فجر/ 27) «و ادخلی جنتی؛ و در بهشت من داخل شو.» (فجر/ 30)
گرچه هر یک از این مراحل، کمال است و صیرورت به سوی خدا، اما هر مرتبه ای نسبت به مرتبه ی قبلی، کمال برتر است تا به آن برترین مرحله که نهایت ظرفیت انسانی را فراهم می آورد و برای شهود مبدأ و منتهای هستی و اول و آخر و ظاهر و باطن آفرینش، انسان را به قله ی شهود می کشاند. از همین روست که خداوند، ما را در قول و فعل، به "أحسن" می خواند. از حیث عملی، می فرماید: «و اتبعوا أحسن ما أنزل إلیکم من ربکم؛ و پيش از آنكه به طور ناگهانى و در حالى كه حدس نمى زنيد شما را عذاب دررسد.» (زمر/ 55) یعنی هر آنچه از سوی پروردگارتان به سوی شما فرستاده شده است، زیباست. اما زیباترین آنها را پیروی کنید. مثلا هم عدل، زیباست و هم احسان؛ چون خداوند ما را به هر دو فرمان داده است که: «إن الله یأمر بالعدل و الإحسان؛ همانا خداوند به عدل و احسان امر فرمود.» (نحل/ 90)
از جمله موارد عدل، مقابله به مثل است نسبت به تجاوزگر که قرآن کریم بدان اشاره کرده و می فرماید: «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم؛ پس هر كس بر شما تعدى كرد همان گونه كه بر شما تعدى كرده بر او تعدى كنيد.» (بقره/ 194) پس اگر کسی به ما بدی کرد، به همان اندازه حق انتقام برای ما محفوظ است و زیبا؛ چون: «و جزاؤا سیئة سیئة مثلها؛ و جزاى بدى مانند آن بدى است.» (شوری/ 40) اما فراتر از این عدل و زیبایی، احسان است؛ زیرا خداوند این احسان را هم به پیامبرش فرمان می دهد، هم از اوصاف مؤمنان گذشته می شمارد و هم از ویژگی های عاقلان صاحب اندیشه می خواند. به پیامبر خود فرمان می دهد که: «ادفع بالتی هی أحسن السیئة؛ بدى را به شيوه اى نيكو دفع كن.» (مؤمنون/ 96) یعنی بدی را با چیزی نیکوتر از آن پاسخ گو. البته خطاب رسول اکرم در این گونه موارد، شامل همه انسان ها می شود؛ زیرا چنین حکمی از خصائص پیامبر (ص) نیست و چون آن حضرت، قائد جوامع بشری است، مورد خطاب قرار گرفته است تا به همگان ابلاغ فرماید.
مؤمنان از امت های گذشته را نیز با عظمت یاد کرده و از شمار صفات الهی آنان، دفع بدی با نیکویی، می خواند، که: «و یدرؤن بالحسنة السیئة؛ بدى را با نيكى دفع مى نمايند.» (قصص/ 54) و همین سلوک الهی را از اوصاف عاقلان می داند، که: «إنما یتذکر أولوا الألباب* الذین یوفون بعهد الله؛ تنها خردمندانند كه عبرت مى گيرند. همانان كه به پيمان خدا وفادارند.» (رعد/ 19- 20) «و یدرؤن بالحسنة السیئة؛ بدى را با نيكى مى زدايند.» (رعد/ 22) جلوه ای از این صفت خدایی، عفو و اصلاح است. یعنی گرچه مقابله ی با بدی به مثل همان بدی، عدل است و زیبا، اما عفو و احسان و اصلاح، زیباتر از عدل است و دارای پاداشی دیگر، که: «فمن عفا و أصلح فأجره علی الله؛ پس هر كه درگذرد و نيكوكارى كند پاداش او بر [عهده] خداست.» (شوری/ 40) همچنین پیگیری و عقاب بدکاران و پاسخ به بدی دیگران، امری است زیبا. اما صبر، زیباتر است و برای صابران، بهتر: «و إن عاقبتم فعاقبوا بمثل ماعوقبتم به و لئن صبرتم لهو خیر للصابرین؛ اگر عقوبت كرديد همان گونه كه مورد عقوبت قرار گرفته ايد [متجاوز را] به عقوبت رسانيد و اگر صبر كنيد البته آن براى شكيبايان بهتر است.» (نحل/ 126) پس خداوند از حیث عمل، ما را به بهترین ها فرامی خواند.
در بحث های علمی نیز گرچه قول و سخن صاحبان مکاتب گوناگون، فراوان است، اما خداوند، پیروی از بهترین آنها را از بندگان خویش، خواسته و به آنان که بهترین ها را بر می گزینند، بشارت داده است: «فبشر عباد* الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه؛ پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرامى دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند.» (زمر/ 17- 18) پس در قول، أحسن الأقوال و در عمل احسن الاعمال را باید انتخاب کرد؛ چه در این صورت نتیجه، هر چه باشد، زیباست. مانند نبرد در راه خدا که یا پیروزی و فتح را در پی دارد یا شهادت و دیدار یار و هر کدام از این دو که اتفاق افتد، یکی از زیباترین ها و به تعبیر قرآن، «إحدی الحسنیین؛ يكى از اين دو نيكى را انتظار مى بريد.» (توبه/ 52) است. در این صورت است که انسان، سیر الهی خویش را در پیش گرفته و صیرورت به سوی دوست را دنبال می کند و از سویدای او این ترنم مستانه به گوش می آید که:
یا خیمـه زند وصال او بر سر مـن *** یا بـر سر آن هوس رود این سر من