عوامل حبط اعمال؛ کفر به جهاد و دستورات خدا

کفر به شعبه هائی منقسم مى شود؛ کفر به خدا، کفر به رسول و کفر به بعضى از چیزهائی که رسول آورده است، همچون جهاد در راه خدا. این نوع کفر به تزلزل قدم و ایستار و از بین رفتن تلاش و کوشش منتهى مى شود. قرآن کسانى را که ایمان آورده اند، و آماده روان کردن فرمانهاى رسالت شده اند، و از ارزشهاى حقى که از پروردگارشان نازل شده آگاهى یافته اند، به آن تشویق مى کند که براى یارى کردن به دینش به جهاد در راه خدا بپردازند، و در مقابل مژده فتح و ثبات به ایشان مى دهد. مى فرماید: «یا أیها الذین آمنوا إن تنصروا الله ینصرکم و یثبت أقدامکم؛ اى کسانى که ایمان آورده اید اگر خدا را یارى کنید شما را یارى مى کند، و گامهایتان را استوار مى دارد» (محمد/ 7). قرآن کسانى را که ایمان آورده اند، و آماده روان کردن فرمانهاى رسالت شده اند، و از ارزشهاى حقى که از پروردگارشان نازل شده آگاهى یافته اند، به آن تشویق مى کند که براى یارى کردن به دینش به جهاد در راه خدا بپردازند، و در مقابل مژده فتح و ثبات به ایشان مى دهد. و از آن نظر چنین است که ایمان تنها عمل کردن به اسلام در حدود قضایاى شخصى نیست، بلکه تحمل مسئولیت جهاد در راه بالا بردن کلام خدا در زمین نیز هست.
منظور از نصرت دادن به خدا، جهاد در راه خدا و تنها به منظور تایید دین او و اعلاى کلمه حق است، نه اینکه جهاد کنند تا در زمین سرورى نمایند، و یا غنیمت به چنگ آرند، و یا شجاعت و هنر خود را نشان دهند. مراد از اینکه فرمود: خدا هم شما را یارى مى کند، این است که اسباب غلبه بر دشمن را برایتان فراهم مى سازد، مثلا ترسى از شما در دل کفار مى اندازد، و امور را علیه کفار و به نفع شما جارى مى کند و دلهاى شما را محکم و شجاع مى سازد. بنابراین، عطف «یثبت أقدامکم» بر نصرت، عطف خاص بر عام مى شود. و اگر تثبیت را اختصاص به اقدام داد و در بین انواع نصرت، فقط ثبات قدم را که کنایه اى است از تشجیع و تقویت دلها ذکر کرد براى این است که تقویت دلها روشن ترین مصادیق نصرت است.
و از آنجا که گاهى نیروى متراکم دشمن و انبوه جمعیت و انواع تجهیزات او، فکر مجاهدان راه حق را به خود مشغول مى دارد در آیه بعد مى افزاید: «و الذین کفروا فتعسا لهم و أضل أعمالهم؛ و کسانى که کافر شدند مرگ و سقوط بر آنها و اعمالشان نابود باد» (محمد/ 8). تعس (بر وزن نحس) به معنى لغزیدن و برو در افتادن است و اینکه بعضى آن را به هلاکت و انحطاط تفسیر کرده اند در واقع لازمه آن است. و در هر حال مقابله میان این دو بسیار پرمعنى است، درباره مؤمنان راستین مى فرماید: گامهایشان را استوار مى دارد، اما درباره کافران مى گوید: لغزش و سقوط بر آنها باد، آنهم به صورت نفرین که گیراتر و گویاتر باشد. آرى هنگامى که افراد بى ایمان لغزش مى کنند کسى نیست زیر بازوى آنها را بگیرد، و به آسانى در پرتگاهها سقوط خواهند کرد، اما فرشتگان رحمت الهى به یارى مؤمنان مى شتابند، و آنها را در لغزشگاهها و پرتگاهها حفظ مى کنند، چنان که در جاى دیگر مى خوانیم: «إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة؛ در حقيقت كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ايستادگى كردند فرشتگان بر آنان فرود مى ‏آيند» (فصلت/ 30). اعمال مؤمنان پربرکت است، اما اعمال کافران بى برکت و به سرعت محو و گم مى شود.
آیه بعد علت سقوط آنها و نابودى اعمالشان را چنین بیان مى کند: «ذلک بأنهم کرهوا ما أنزل الله فأحبط أعمالهم؛ این به خاطر آن است که از آنچه خدا نازل کرده است کراهت داشتند، لذا خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرده است» (محمد/ 9). خداوند قبل از هر چیز آئین توحید را نازل فرمود اما آنها به آن پشت کرده رو به شرک آوردند، خداوند دستور به حق و عدالت و پاکى و تقوا داد اما آنها همه را پشت سر افکندند، و به ظلم و فساد روى آوردند، آنها حتى وقتى نام خداى یگانه را مى بردند ابراز تنفر مى کردند: «و إذا ذکر الله وحده اشمأزت قلوب الذین لا یؤمنون بالآخرة؛ و چون خدا به تنهايى ياد شود دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند منزجر میگردد» (زمر/ 45). آرى هنگامى که آنها از این امور نفرت داشتند طبعا گامى در این مسیر برنمى داشتند و تمام تلاشها و کوششهایشان در مسیر باطل بود، و طبیعى است که چنین اعمالى حبط و نابود گردد.
در حدیثى از امام باقر (ع) آمده است: «کرهوا ما انزل الله فى حق على؛ آنها آنچه را که خداوند در حق على (ع) نازل کرده بود کراهت داشتند». البته تعبیر «ما انزل الله» معنى گسترده اى دارد که یکى از مصداقهاى روشنش مساله ولایت امیر مؤمنان على (ع) است، نه اینکه منحصر در آن باشد. بنابراین حبط اعمال معاندین به سبب آنست که کراهت داشتند آنچه را خدا نازل فرموده در شأن حضرت على بن ابیطالب (ع)، زیرا تفریع ثواب بر توحید و اخلاص در عبادات، فرع محبت آن حضرت و اولاد معصومین او، چنانچه احادیث بسیار از خاصه و عامه در آن وارد شده است.
وانکسان که نگرویدند از وداد *** پس بلغزد گامهاشان در جهاد
یا که از القاى رعب اندر قتال *** پایشان لرزید و گمشد کار و حال
باشد این اضلال و تعس از کرهشان *** که بد از ما انزل الله در نشان
پس خدا باطل نمود آن کردها *** که از ایشان گشت صادر تا کجا
پس چون به ولایت خدا در سیاست و اقتصاد و دیگر امور اساسى تسلیم نشدند، نماز و صدقه دادنشان سودى براى ایشان نداشت، بدان سبب که در ضمن برنامه و چارچوب درستى قرار نگرفته بود، و مثل ایشان همچون کشتى است که در زمین شایسته آن زراعت نشود، یا تلاشى است که بدون راهنمایى و هدایت یا بر غیر روش خود صورت گرفته باشد. دهها سال تلاش را مى تواند ساعتى از تهور یا ترس یا پیروى از شهوت بر باد بدهد، همچون کار کسى است که بناى عظیمى را بر روى زمین شنى بنا کند! آیا به این نکته توجه پیدا کرده اى که چگونه فرد هوسباز طغیانگر خواهان سلطه و کبریاى در زمین، ملت خویش را که از ترس و آز تسلیم شده است، به جنگى کوبنده مى کشد که سرزمینها را ویران مى کند و میلیونها مردم را به کشتن مى دهد، و نتیجه تلاشهاى دهها سال را در چند روز نابود مى کند؟ آیا نشنیده اى که در آلمان در روزگار دیکتاتورى و طغیان هیتلر چه گذشت، و چگونه مردم آن با تسلیم شدن به این طاغى همه اعمال خود را نابود کردند و کوششهاشان بر باد هوا شد، و چه بسیار مثلهاى تاریخى که این معادله را براى ما متجلى مى سازد.
خطر اقتصاد فاسد کمتر از سیاست فاسد نیست، چه ممکن است دستاوردهاى میلیونها نفر را بر باد دهد، و نگذارد که آنان از دستاوردهاى خود استفاده کنند. آیا این از حکمت نیست که اقتصاد خویش را اصلاح کنند تا کارهاشان بر باد نرود و تلاشهاشان بى حاصل نماند؟ گفته اند: بدنى که گرفتار انگلها مى شود، خوردن چیزهاى مقوى سودى براى او ندارد، چه به جاى آن که بدن را نیرومند سازد، دشمن آن را که به صورت انگلها تجسم پیدا کرده است تقویت مى کند، و چنین است اقتصادى که گرفتار بهره کشان شده است که جز به مصلحت آنان حرکت نمى کند، و چون آنان دشمن اقتصاد سالم اند، دوره فعالیت آنان چیزى جز عقبماندگى به بار نمى آورد، و این یکى از معانى احباط است. در اخلاق -همچون در اقتصاد و سیاست- این گفته صادق است، چنان که مشاهده مى کنیم که بعضى از مردم در لحظه اى در تهور یا شتابزدگى و نادانى همه نام نیکى را که در مدت دهها سال به دست آورده بودند، از دست مى دهند، آیا این سقوط نیست؟ خلاصه آن که: عمل هنگامى سودمند است که اساسى سالم داشته باشد، اما عملى که بر شالوده اى فرو ریخته متکى باشد، نه تنها سودى نمى دهد، بلکه گاه براى عامل آن مایه خطر و زیان است.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه المیزان- ج‏ 18 صفحه 347

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج‏ 21 صفحه 427

  3. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- ج‏ 13 صفحه 213

  4. حسین بن احمد حسینی شاه عبدالعظمی- تفسیر اثنا عشری- ج‏ 12 صفحه 107

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/117307