کبیره بودن گناه از شدت نهى از آن فهمیده مى شود
گناهانى که از انسان سرمى زند بر دو قسم است: گناهان کبیره یا بزرگ و گناهان صغیره یا کوچک و این هر دو در روح انسان تأثیر نامطلوب مى گذارد و انسان را از خدا دور مى کند ولى یک تفاوت اساسى که میان گناهان کبیره و صغیره وجود دارد این است که اگر انسان از گناهان کبیره پرهیز کند، خداوند گناهان صغیره او را مى بخشد. ارتکاب گناهان کبیره ناشى از روح عناد و ستیز با خداست و این قابل گذشت نیست و کسى که چنین روحیه اى داشته باشد گناهان کوچک او نیز قابل عفو نخواهد بود چون آنها هم از روى عناد است ولى اگر کسى از گناهان کبیره پرهیز کند معلوم مى شود که ایمان به خدا دارد و ایمان او توأم با تقواست و لذا اگر چنین کسى با داشتن ایمان و تقوا تصادفا گناه کوچکى هم بکند خدا آن را مى بخشد و بر او مؤاخذه نمى کند چون این گناه از روى عناد نیست و البته گناه صغیره هم با تکرار و اصرار تبدیل به گناه کبیره مى شود. در قرآن خداوند از روى لطف و مرحمت اظهار مى دارد که اگر شما از گناهان بزرگ که از آن نهى شده اید، اجتناب کنید، ما بدیهاى شما را که همان گناهان کوچک و صغیره است پوشیده مى داریم و از آنها مى گذریم و شما را وارد جایگاهى پسندیده و شایسته که همان بهشت است مى سازیم: «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیاتکم و ندخلکم مدخلا کریما؛ اگر از گناهان بزرگى كه از آن[ها] نهى شده ايد دورى گزينيد بديهاى شما را از شما مى زداييم و شما را در جايگاهى ارجمند درمى آوريم.»(نساء/ 31) در مورد گناهان کبیره و صغیره و شناخت آنها بحثهایى وجود دارد که در پى مى آید. بزرگى معصیت از شدت نهى از آن، فهمیده مى شود، اگر در نهى اصرار شده باشد، و یا به شدت صادر شده باشد، مى فهمیم این گناه کبیره است. حرفهای بسیاری در تفسیر این آیه زده اند، اینک از آن سخنان چند وجه زیر را مى آوریم.
نقد و بررسى وجوهى که در تعریف گناه کبیره و صغیره گفته شده است
1- بعضى از مفسرین گفته اند گناه کبیره هر گناهى است که خداى تعالى مرتکب آن را به عقاب آخرت تهدید کرده، و در دنیا نیز حدى براى آن معین کرده باشد. این تعریف درست نیست، به شهادت این که گفتیم اصرار در گناه صغیره از بزرگترین گناهان کبیره است، زیرا رسول خدا (ص) در روایتى که شیعه و سنى آن را نقل کرده اند فرموده: «لا کبیرة مع الاستغفار، و لا صغیرة مع الاصرار؛ هیچ گناهى با استغفار کبیره نیست، و هیچ صغیره اى با تکرار صغیره نیست.» پس به حکم این روایت صغیره اى که در آن اصرار ورزیده شود گناه کبیره است، با این که (نه در قرآن تهدیدى به عذاب آخرت درباره آن شده)، و نه در دنیا حدى برایش معین گشته، و همچنین ولایت و سلطنت کفار و خوردن ربا، که هر دو از بزرگترین گناهان کبیره است، و در قرآن شدیدا از آنها نهى شده، ولى در قرآن حدى برایش معین نشده.
2- بعضى دیگر گفته اند گناه کبیره، عبارت است از هر گناهى که خداى تعالى در قرآن عزیزش وعده آتش به مرتکب آن داده باشد، و اى بسا بعضى دیگر بر این معنا "وعده وارد در سنت"، را نیز اضافه کرده باشند، این نیز صحیح نیست، براى اینکه طرف عکسش کلیت ندارد، یعنى چنان نیست که هر گناه که در قرآن و سنت وعده آتش به مرتکبش نیامده باشد گناه صغیره باشد.
3- بعضى دیگر گفته اند: کبیره، هر گناهى است که از بى اعتنایى صاحبش به امر دین ناشى شده باشد، این نظریه امام الحرمین است و فخر رازى نیز آن را پسندیده، ولى این نیز بى اشکال نیست براى این که تعریفى که این دو نفر براى کبیره کرده اند تعریف گناه کبیره نیست بلکه تعریف و عنوان یکى از گناهان کبیره است، و آن عبارت است از طغیان و اعتداء، و بسیارى از گناهان کبیره هست، که به این عنوان ارتکاب نمى شود، و با اینهمه گناه، کبیره است، مانند خوردن مال یتیم، و زناى با محرم، و قتل نفس (آن هم قتل مؤمن به ناحق).
4- بعضى دیگر گفته اند: کبیره عبارت است از هر گناهى که مستقلا و به عنوان این که خودش گناه است حرام شده باشد، (نه به خاطر عوارضش). این قول تقریبا مقابل قول سوم است، ولى به هر حال درست نیست، زیرا طغیان و بى اعتنایى به دستورات الهى و گناهانى نظیر اینها از بزرگترین کبایرند، در حالى که عناوینى عارضى هستند، و به خاطر عروضشان بر یک معصیت کوچک آن را کبیره و هلاک آور مى سازد.
5- بعضى دیگر گفته اند: گناه کبیره آن گناهى است که آیات یک سوره از اولش تا تمامى سى آیه درباره آن سخن گفته باشد. مثل اینکه منظور این شخص این است که آیه شریفه مورد بحث به گناهانى اشاره دارد، که در آیات سابق خاطر نشان شده مانند قطع رحم و خوردن مال یتیم، و زنا، و امثال آن. اشکال این وجه این است که با اطلاق آیه مورد بحث منافات دارد.
6- بعضى دیگر گفته اند هر عملى که خداى تعالى از آن نهى کرده ارتکابش گناه کبیره است. این قول را به ابن عباس نسبت داده اند، و شاید منظورش این بوده که مخالفت خداى تعالى امرى عظیم است، این وجه نیز صحیح نیست، زیرا توجه فرمودید که گفتیم گناهان از نظر مقایسه بین یکدیگر به دو قسم کبیره و صغیره منقسم مى شود، نه نظر به این که مخالفت خداى تعالى است، سخن ابن عباس اساسش قیاس عمل انسان و مخالفت او که یکى از مخلوقات خداى تعالى است به خداى تعالى مى باشد، که رب همه مخلوقات است، البته ممکن است بعضى ها این قول را بپسندند به توهم اینکه اضافه در جمله: "کبائر ما تنهون عنه..." اضافه بیانى است، در حالى که این توهم فاسد است، زیرا اگر اضافه بیانى باشد برگشت معنا به این مى شود که بگوییم: (اگر از همه معاصى اجتناب کنید ما سیئات شما را تکفیر مى کنیم)، و این غلط است، براى اینکه بعد از اجتناب از همه معاصى دیگر سیئه اى باقى نمى ماند، و اگر منظور از بیانى بودن اضافه این باشد که گناهانى که مؤمنین قبل از نزول آیه داشته اند تکفیر مى شود، آن وقت آیه شریفه مختص مى شود به کسانى که هنگام نزول آیه حاضر بوده اند، و آیه شریفه شامل حال گذشتگان و آیندگان نشود، و این خلاف عمومیتى است که از ظاهر آیه استفاده مى شود، و اگر هم چنان عمومیت آیه محفوظ بماند برگشت معنا به این مى شود که شما مؤمنین اگر تصمیم بگیرید از همه معاصى اجتناب کنید، و علاوه بر تصمیم اجتناب هم بکنید، ما سیئات سابق شما را تکفیر مى کنیم. و این معنایى است که مصداقش بسیار نادر است، و یا اصلا مصداقى ندارد، و کلام خدا را نمى توان به چنین معنایى حمل کرد. آرى نوع انسان خالى از سیئه نیست، مگر افراد انگشت شمارى که از ناحیه خداى تعالى داراى عصمت باشند.
7- بعضى گفته اند: گناه صغیره عبارت است از گناهى که عذابش کمتر از ثواب صاحبش باشد، و گناه کبیره آن گناهى است که عذاب آن بزرگتر از ثواب او باشد. این نظریه به فرقه معتزله نسبت داده شده، و نظریه نادرستى است، براى اینکه معنایى است که این آیه شریفه و هیچ آیه اى از قرآن کریم بر آن دلالت ندارد، بله چیزى که به دلیل قرآنى ثابت شده وجود حبط در بعضى از گناهان است، آن هم فى الجمله نه مشخص، و نه در همه گناهان، حال چه این که با این نظریه معتزله وفق بدهد و چه ندهد، و اما این که حبط چیست؟ و چه حدودى دارد؟ صاحبان این نظریه، این را نیز گفته اند، که بر خداى تعالى واجب است سیئات و گناهان صغیره کسانى که از کبایر اجتناب ورزیده اند تکفیر و محو کند، چون مؤاخذه بر آنها درست نیست. این سخنشان نیز مردود است، براى اینکه آیه شریفه هیچ دلالتى بر آن ندارد.
8- بعضى دیگر گفته اند: بزرگى و کوچکى گناه دو امر اعتبارى هستند، که بر هر معصیتى عارض مى شوند، یعنى هر معصیتى را هم مى توان کبیره دانست به یک اعتبار، و هم صغیره دانست به اعتبارى دیگر، گناهى که انسان مرتکب مى شود حال هر چه مى خواهد باشد از این نظر که بى اعتنایى به امر پروردگار و یا العیاذ بالله استهزا است و یا بى مبالاتى است کبیره است، ولى همین گناه به این اعتبار که در هنگامى سر زده که آدمى در کوران عواطف درونى یعنى شدت خشم و یا غلبه ترس و یا فوران شهوت قرار گرفته بوده گناه صغیره است، و خدا آن را مى آمرزد، البته به شرطى که از گناهان کبیره اجتناب شود. و چون جامعه همه این عناوین نامبرده یعنى بى اعتنایى به امر پروردگار و استهزا و بى مبالاتى، یک چیز است، و آن عبارت است از عناد و یا تجاوز بر خداى تعالى، مى توان مطلب را خلاصه نموده، و گفت که هر یک از گناهانى که در دین خدا از آن نهى شده اگر از عناد با خدا و طغیان بر او انجام پذیرد آن گناه کبیره است، و گرنه صغیره است، و خداى تعالى آن را مى بخشد، البته به شرطى که از عناد و طغیان اجتناب شود.
بعضى از مفسرین (در توجیه همین وجه) گفته اند: هر کار زشت و هر حرامى که خداى تعالى در نهى از آن بشر را مخاطب قرار داده، هم کبیره و بلکه کبایر فرض دارد، و هم صغیره و یا صغایر، و بزرگترین کبیره در هر گناه این است که آن گناه را از باب بى اعتنایى به امر و نهى خداى تعالى و بى احترامى به تکالیف او مرتکب شوند، که اصرار بر گناه یکى از مصادیق همین بى اعتنایى است، چون کسى که دست بردار از یک گناه نیست مبالاتى به امر و نهى خداى تعالى ندارد، و براى آن احترامى قائل نیست، پس معناى اینکه خداى تعالى فرمود: «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم» این است که اگر شما از هر گناهى که از آن نهى شده اید اجتناب کنید، ما سیئاتتان را تکفیر مى کنیم، یعنى از صغیره همان گناه اغماض نموده، شما را به خاطر آن باز خواست نمى کنیم.
لیکن این وجه نیز باطل است، براى این که از آن بر آمد که وقتى گناهى از گناهان در حال ارتکاب با طغیان بر خداى سبحان توأم باشد، آن گناه کبیره مى شود، و لازمه این سخن آن نیست که پس هیچ عمل زشتى به خودى خود و بدون عنوان طغیان، کبیره نیست، به شهادت اینکه زناى با محارم نسبت به زناى با زن اجنبى، و نیز کشتن یک انسان بى گناه نسبت به زدن یک انسان، کبیره اند، چه اینکه توأم با طغیان بر خدا باشد و چه نباشد، بله در هر جا که این عناوین مهلکه نیز در کار باشد البته زشتى گناه بیشتر مى شود، و آن معصیت کبیره تر مى گردد، چون معلوم است که زنا از کسى که دچار طغیان شهوت و غلبه جهالت گشته با زناى کسى که آن را مباح دانسته و اعتنایى به حکم خدا ندارد برابر نیست. علاوه بر این که این معنا که (اگر از هر گناهى کبیره اش را اجتناب کنید، ما صغیره اش را از شما مى بخشیم، و تکفیر مى کنیم)، معناى رکیکى است که نمى توان آن را بر آیه: «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم» تحمیل کرد، چون سیاقى که دارد براى کسى که کمترین انسى با اسالیب کلام دارد پوشیده نیست که چنین معنایى را تحمل نمى کند.