بخشودگی گناهان (قرض در راه خدا)

هر امتى را بر حسب وضعى که در زندگى خود دارد و بنابر نیازهاى دینى اش عهد و پیمانى است و بنی اسرائیل را هم با خداوند پیمانهایى بود ولى آن را به سر نیاوردند. یکى از بارزترین این پیمانها که بنی اسرائیل در تمام طول تاریخ خود آن را نادیده انگاشتند اطاعت از فرمان رسولان بود که به جاى اطاعت از فرمان رسولان به مخالفت با رسولان برخاستند و چون از آنان سخنى مى شنیدند که مخالف هواى نفسشان بود یا آنان را دروغگو مى خواندند، یا مى کشتند. پیروى از رسولان و یارى و تقویت ایشان یکى از مهمترین مواد این پیمان نامه بود و علاوه بر آن اقامه نماز بود و دادن زکات و انفاق مال در راه خدا. این نحوه عمل بنی اسرائیل بود.
اما خداوند تعالى آنان را وعده داده بود که در دنیا با آنان باشد، در جنگها پیروزشان گرداند و نعمت صلح و آرامش و رفاه به ایشان ارزانى دارد و گناهانشان را بزداید و در آخرت به بهشت داخلشان کند، هر گاه همه پیمانهایى را که بسته اند، اجرا نمایند. می فرماید که: «و لقد أخذ الله میثاق بنی إسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیبا؛ ما از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم که به دستورات ما عمل کنند و به دنبال این پیمان دوازده رهبر و سرپرست براى آنها برگزیدیم، تا هر یک سرپرستى یکى از طوائف دوازده گانه بنى اسرائیل را بر عهده گیرد.» (مائده/ 12)
سپس وعده خدا را به بنى اسرائیل چنین تشریح می کند که خداوند به آنها گفت: «و قال الله إنی معکم؛ من با شما خواهم بود و از شما حمایت مى کنم.» اما به چند شرط:
اول- به شرط اینکه نماز را برپا دارید؛ «لئن أقمتم الصلاة» اولین برنامه لازم در میان خداوند متعال که همیشه حاضر و ناظر است، و میان بندگان او، برقرار شدن ارتباط است، تا تفاهم باطنى و پیوند روحى محقق گردد. و از این لحاظ در آغاز قرآن مجید مى فرماید: «الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون؛ آنان كه به غيب ايمان مى‏ آورند و نماز را برپا مى‏ دارند و از آنچه به ايشان روزى داده ‏ايم انفاق مى ‏كنند.» (بقره/ 3) یعنى پس از ایمان بغیب که مقام الوهیت و مبداء عوالم وجود است: در مرتبه دوم لازم مى شود قدم عملى و خارجى برداشته و براى تثبیت ارتباط، از ظاهر و باطن با خداوند رو برو شده و با خضوع و خشوع تمام و با اظهار بندگى و اطاعت در مقابل جلال و عظمت او، مشغول مناجات و دعاء و درخواست رحمت شد.
دوم- و زکات خود را بپردازید؛ "و آتیتم الزکاة". «إیتاء» به معنى آوردن بنحو سهل و طبیعى است. «زکوة» اسم مصدر است چون صلاة، از تزکیه که بمعنى پاک کردنست از زوائد و خلاف، و شامل تصفیه و تطهیر در عقائد و اخلاقیات و أعمال و أموال است. و در اینجا پس از ذکر صلاة: مناسب تصفیه أموال و رسیدگى کردن بضعفاء و دستگیرى از فقراء است، تا وظیفه مربوط به بندگان نیازمند خداوند متعال انجام بگیرد. زیرا صلاة در ارتباط فیما بین خود و خدا بود، و این عمل در رابطه فیمابین خود و مخلوق است، تا نظام اجتماع برقرار شده، و ضمنا محیط زندگى انسان سالم گردد. و همینطوری که خصوصیات صلاة از دلالت عقل و شرع فهمیده مى شود، خصوصیات زکوة نیز از جهت مقدار واجب و مستحب بحکم عقل و وظائف شرعى فهمیده خواهد شد.
سوم- به پیامبران من ایمان بیاورید؛ "آمنتم برسلی". ایمان گرایش پیدا کردن و خود را وابسته و در امن قرار دادنست، و در اینجا ایمان در ارتباط رسولان خداوند متعال ذکر شده است، و منظور اینکه پس از حصول ارتباط با خالق و مخلوق: با فرستادگان خداوند متعال نیز ارتباط پیدا کرده، و باین وسیله امن خاطر بیشتر حاصل شده، و هم از أحکام و دستورهاى الهى بهتر آگاهى پیدا مى کند.
چهارم- و آنها را یارى کنید؛ "و عزرتموهم". تعزیر بمعنى قوت دادن و یارى کردنست، و باید توجه شود که رسول از خود موضوعیت و خصوصیتى نداشته، و او نماینده و نشان دهنده خداوند متعال بوده، و تعظیم و پیروى کردن از او و قوت و یارى دادن به او در حقیقت اطاعت و تجلیل از خدا است. چنانکه بى اعتنایى باو و بسخنان و دستورهاى او: بى اعتنایى و اهانت بخداوند متعال خواهد بود. پس تعزیر و تکریم رسولان خداوند: نتیجه سه امر گذشته (اقامه، صلاة، ایتاء زکوة، ایمان برسل) خواهد بود.

چرا تعبیر به قرض؟
پنجم- علاوه بر این، از انفاقهاى مستحب که یک نوع قرض الحسنه با خدا است خوددارى ننمائید؛ «و أقرضتم الله قرضا حسنا؛ وام نيكويى به خدا بدهيد.» (مائده/ 12) اقراض به معنى قرار دادن کسى است که صاحب چیزى که قطعه جدا شده است باشد، و به دو مفعول متعدى مى شود، و نظر در دین به شخص وام گیرنده (مستقرض) است، و در قرض به شخص وام دهنده است که مقدارى از مال خود را جدا کرده و به وام گیرنده مى دهد. و در وام دادن فرق نمى کند که آن چیز مال باشد یا جنس دیگر. و اما وام دادن به خداوند متعال نظر به مطلق خدمات و انفاقات در راه خداوند متعال است که طرف معامله در آنها خداوند متعال باشد، و تعبیر به ماده اقراض نه اعطاء یا انفاق: براى این است که چون طرف معامله خداوند شد، به طور مسلم این عمل مانند قرض بوده، خداوند آن را اصلا و فرعا (که در قرض مستحب است) پرداخت خواهد کرد. و این دستور پس از ایمان به خدا و رسول و تعظیم رسولان او، وارد شده است که تا شخص مؤمن پیوسته در راه خدا و براى خدا خدماتى انجام داده، و انفاقاتى داشته باشد، خواه نقدى باشد و یا از اجناس دیگر. و این عمل نتیجه ایمان و گرایش حقیقى و پیشرفت کامل مى باشد که پس از اصلاح خود، این وظیفه اجتماعى را انجام بدهد، آن هم به نیت خالص و در راه خداوند متعال. و حسن (نیکویى) اقراض عبارت است از نیکو و پسندیده بودن آن از جهت نیت که خالص و در راه خدا باشد، و هم از جهت جنس.
در چندین آیه از قرآن مجید (و از جمله آیه بالا) در مورد انفاق در راه خدا تعبیر به قرض و وام دادن به پروردگار آمده است: «من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له أضعافا کثیرة و الله یقبض و یبصط و إلیه ترجعون؛ کیست که به خدا وام نیکو دهد تا چندین برابرش افزون کند؟ خداست که تنگدستى دهد و توانگرى بخشد، و به سوى او بازگردانده مى شوید.» (بقره/ 245) و این نهایت لطف خداوند نسبت به بندگان را از یک سو و کمال اهمیت مساله انفاق را از سوى دیگر مى رساند، با اینکه مالک حقیقى سراسر هستى او است، و انسانها تنها به عنوان نمایندگى خداوند، در بخش کوچکى از آن، تصرف مى کنند چنان که در آیه 7 سوره حدید مى خوانیم: «آمنوا بالله و رسوله و أنفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه؛ ایمان به خدا و رسولش بیاورید و از آنچه خداوند شما را در آن نماینده خود ساخته، انفاق کنید.» ولى با این حال بر مى گردد و از بنده خود استقراض مى کند، آن هم استقراضى با چنین سود بسیار فراوان، "کرم بین و لطف خداوندگار"!
در نهج البلاغه آمده است که مى فرماید: «و استقرضکم و له خزائن السموات و الارض و هو الغنى الحمید و انما اراد ان یبلوکم ایکم احسن عملا؛ خداوند از شما درخواست قرض کرده در حالى که گنجهاى آسمان و زمین از آن او است و بى نیاز و ستوده، (آرى اینها نه از جهت نیاز او است) بلکه مى خواهد شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید.»
خداوند براى تشویق به انفاق و جلوگیرى از بخل و شح نفس در جائی دیگر مى فرماید: «إن تقرضوا الله قرضا حسنا یضاعفه لکم و یغفر لکم و الله شکور حلیم؛ اگر شما به خدا، قرض الحسنه دهید، آن را براى شما مضاعف مى سازد، و شما را مشمول آمرزش خویش مى گرداند، و خدا شکرگزار و بردبار است.» (تغابن/ 17)
چه تعبیر عجیبى که بارها در قرآن مجید در مورد "انفاق فى سبیل الله" تکرار شده، خدایى که آفریننده اصل و فرع وجود ما، و بخشنده تمام نعمتها، و مالک اصلى همه ملکها است، از ما وام مى طلبد! و در برابر آن وعده "اجر مضاعف" و آمرزش مى دهد، و نیز از ما تشکر مى کند، لطف و محبت بالاتر از این تصور نمى شود، و بزرگوارى و رحمت فراتر از این ممکن نیست، ما چه هستیم و چه داریم که به او وام دهیم؟ و تازه چرا اینهمه پاداش عظیم بگیریم؟! اینها همه نشانه اهمیت مساله انفاق از یک سو و لطف بى پایان خدا درباره بندگان از سوى دیگر نیست؟ همانطور که گفتیم "قرض" در اصل به معنى قطع کردن و بریدن است، و چون با واژه "حسن" همراه شود، اشاره به جدا کردن مال از خویشتن و دادن آن در راه خیر است. "یضاعفه" از ماده ی "ضعف" (بر وزن شعر)، تنها به معنى دو برابر نیست، بلکه چندین برابر را نیز شامل مى شود که در مورد "انفاق" تا هفتصد برابر، و بیش از آن، در قرآن آمده است! (بقره/ 261) ضمنا جمله "یغفر لکم" دلیل بر این است که انفاق، یکى از عوامل آمرزش گناه است. تعبیر به "شکور" که یکى از اوصاف خدا است، دلیل بر این است که خداوند از بندگانش به وسیله پاداشهاى عظیم تشکر مى کند، و "حلیم" بودن او اشاره به مساله آمرزش گناهان، و عدم تعجیل در عقوبت بندگان است.
اگر به این پیمان عمل کنید، من سیئات و گناهان گذشته شما را مى بخشم. و شما را در باغهاى بهشت که از زیر درختان آن نهرها جارى است داخل می کنم؛ «لأکفرن عنکم سیئاتکم و لأدخلنکم جنات تجری من تحتها الأنهار» «تکفیر»، از کفر است که به معنى بى اعتنایى و رد کردن است، و تکفیر به معنى متعدى و قرار دادن چیزیست که رد کننده و پوشاننده باشد، و در اینجا قرار دادن سیئات است که پوشاننده و رد کننده باشد از وجود آنان به طوری که آثارى از آن سیئات در وجود آنان باقى نمانده، و محو گردد. و «سیئات»: جمع سیئه که به معنى چیز بد و نامطلوبست، خواه در اعتقادات باشد و یا در اخلاق و یا در اعمال. و اما حصول این نتیجه براى این است که حقیقت این پنج ماده که ذکر شد، برگشت مى کند به مفهوم توبه که رجوع کردن از عالم ظاهر است به سوى خداوند متعال، و چون حقیقت توبه براى بنده پیدا شد البته مشمول الطاف و مهربانیهاى خاص او قرار خواهد گرفت، و توجه او در مرتبه اول محو سیئات و از بین رفتن موانع و حجابها و تیرگیها است، و در مرتبه دوم وارد شدن به محیط روحانى نور، و بهشتى است که چشمه هاى فیوضات و معارف و تجلیات حق در سایه آن بهشت روان خواهد بود. و البته «تکفیر سیئات» زمینه را براى توجهات الهى فراهم خواهد کرد، و فراهم شدن زمینه هم با تحقق توبه حقیقى حاصل مى شود.
ولى آنها که راه کفر و انکار و عصیان را پیش گیرند مسلما از طریق مستقیم گمراه شده اند؛ «فمن کفر بعد ذلک منکم فقد ضل سواء السبیل؛ هر كس از شما بعد از اين كفر ورزد در حقيقت از راه راست گمراه شده است.» (مائده/ 12) مى فرماید: پس از أخذ میثاق قولى و حالى، و برانگیختن رسل و نقباء، و نشان دادن منازل راه حق و هدایت اگر کسى همه این امور و حقایق را رد کرده، و از راه مستقیم روشن منحرف و مخالف گشت، بطور مسلم از راه معتدل که صد در صد حق است بیرون رفته، و در گمراهى خواهد بود. آرى انحراف و گمراهى که بضرر و خسارت یقینى او تمام مى شود.

روایت:
در وافى (باب أدنى الکفر و الشرک و الضلال) از کافى از امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «نزدیکترین مرحله اى که بنده در آنجا گمراهى پیدا مى کند، این است که نشناسد حجت خدا را که شاهد و مشرف بر بندگان او بوده، و خداوند متعال اطاعت و ولایت او را واجب کرده است. عرض کردم (سلیم بن قیس) یا امیرالمؤمنین توصیف کن آنان را براى من؟ فرمود: اشخاصى هستند که خداوند متعال آنها را به خود و به رسول خود قرین قرار داده و فرموده است: "یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم" گفتم: یا امیرالمؤمنین مرا خداوند فداى تو گرداند! بیشتر مرا توضیح بده؟ فرمود: اشخاصى هستند که رسول اکرم (ص) در خطبه آخرش فرمود: "انى قد ترکت فیکم أمرین لن تضلوا بعدى ما إن تمسکم بهما، کتاب الله و عترتى أهل بیتى، فان اللطیف الخبیر قد عهد إلى أنهما لن یتفرقا حتى یردا على الحوض."»

توضیح:
به طوری که در آیه کریمه اشاره شد، خداوند متعال در بنى اسرائیل، پس از بعث رسل خود، دوازده نقیب براى دوازده سبط معین فرمود تا آنها را ارشاد و راهنمایى کرده، و رسیدگى به امور آنها کنند، و این دوازده نقیب براى ابقاء و ادامه دین بنى اسرائیل بود، چنانکه بعثت رسولان براى آوردن اصل دین بود. و در دین مقدس اسلام نیز پس از رحلت پیغمبر اکرم (ص) دوازده نقیب (دوازده امام) که اوصیاء آن حضرت و بررسى کننده و مشرف بر امور دینى مسلمین بودند، معین شدند. چنانکه در آیه کریمه به عنوان "و اولى الأمر" از آنها معرفى شده، و اطاعت آنها را در ردیف اطاعت خدا و رسول او، واجب دانسته است.
این تعبیر مى رساند که از خصوصیات اولى الامر، این است که کمال وحدت و اتفاق از جهت اعتقادات و افکار و اعمال در میان آنها و رسول اکرم، لازم است موجود باشد، و اگر نه اطاعت از آنان در ردیف اطاعت از خدا و رسول او امکان پذیر نخواهد بود. و مخصوصا اینکه پیغمبر خدا در خطبه آخرین زندگى خود، به این امر وصیت فرموده، و به صراحت آنان را به عنوان عترت و اهل بیت، معرفى فرموده و قرین کتاب خدا قرار داده است. و از انحرافات بسیار بزرگ مسلمین اینکه این وصیت به این صراحت را، مخصوصا حدیث غدیر را، به کلى نادیده گرفته، و آن را عمل نکرده، و اهل بیت را کنار گذاشتند. و این مبحث در کتاب الحقایق فى تاریخ الاسلام، به طور تفصیل روشن شده است.
در اینجا سؤالى باقى مى ماند که چرا مساله "نماز و زکات" بر ایمان به موسى (ع) مقدم داشته شده است با اینکه ایمان به او قبل از عمل بوده است جمعى از مفسران پاسخ سؤال را چنین داده اند که منظور از "رسل" در آیه فوق پیامبرانى است که بعد از موسى آمده اند، نه خود موسى بنابراین، دستورى نسبت به آینده می باشد که مى تواند بعد از نماز و زکات قرار گیرد و این احتمال نیز هست که "رسل" اشاره به همان نقباى بنى اسرائیل باشد که پیمان وفادارى نسبت به آنها از بنى اسرائیل گرفته شده است.
در تفسیر مجمع البیان می خوانیم که بعضى از مفسران پیشین احتمال داده اند که نقباى بنى اسرائیل رسولان خدا بودند و این احتمال آنچه را در بالا گفتیم تایید مى کند.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏2 ص 224، جلد ‏4 ص 308، جلد ‏24 ص 211

  2. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏2 صفحه 284

  3. میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏6 صفحه 393

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/117348