غزوه خندق (بنی قریظه)

اطلاع پیامبر (ص) از پیمان شکنی بنی قریظه:
رسول الله (ص) به همراه مسلمین در خندق بودند که شخصی نزد آن حضرت آمده و عرض کرد: «خبر رسیده است که یهودیان بنی قریظه پیمان خود را شکسته و قصد دارند بر علیه ما با قریش و مشرکین هم راه شوند»، پیامبر (ص) از شنیدن این خبر بسیار غمناک شده و برای بدست آوردن اطلاعات بیشتر و دقیق تر «سعد ابن معاذ»، «سعد ابن عباده»، «خوات ابن جبیر» و «عبدالله ابن رواحه» و بنا به نقلی «سعد ابن معاذ» و «سعد ابن عباده» و «اسید ابن حضیر» را به سوی بنی قریظه فرستاد. این گروه پس از تحقیق دانستند که بنی قریظه خیانت کرده و از پیمان خود با رسول الله (ص) عدول نموده است پس بازگشته و خبر پیمان شکنی ایشان را به اطلاع رسول اکرم (ص) رساندند. البته چون پیش از این رسول الله (ص) به ایشان فرموده بود که اگر خبر پیمان شکنی بنی قریظه حق بود آن را با زبان رمز به اطلاع حضرت برسانند تا روحیه ی مردم آسیب نبیند، فلذا با عبارتی کنایه آمیز خبر را رساندند:

نقلی دیگر در این باره:
در برخی نصوص آمده است: وقتی یهودیان بنی قریظه، پیمان خود با رسول الله (ص) را نقض کردند، عمر ابن خطاب از این ماجرا با خبر شده و نزد حضرت عرضه داشت: «به من خبر رسیده است که یهودیان بنی قریظه پیمان خود را شکسته اند» پیامبر (ص) از شنیدن این خبر بسیار غمناک شده و پرسید: «چه کسی را بفرستیم که تا برای ما خبر صحیح بیاورد؟» عمر گفت: «زبیر ابن عوام» پس او اولین کسی بود که رسول الله (ص) برای کسب اطلاع به سوی بنی قریظه فرستاد. زبیر رفت و پس از مراجعت نزد پیامبر (ص) آمده و عرض کرد: «ای رسول خدا (ص) من دیدم که مردم بنی قریظه حصارهای شهرشان را اصلاح و آماده کرده و راه های خود را بازسازی می کردند آنها چهارپایانشان را جمع کرده بودند و از قرائن موجود بدست می آمد که دارند آماده جنگ می شوند» پیامبر (ص) فرمود: «هر نبی ای حواریونی دارد و حواری من پسر عمویم زبیر است». و در نقلی دیگر است که عبدالله ابن زبیر ابن عوام می گوید: «در روز جنگ احزاب من و «عمر ابن ابی سلمه» در میان زنان و در «دژحسان» بودیم. یکبار که به بیرون نظر می کردم ناگاه پدرم زبیر ابن عوام را دیدم که بر روی اسب بوده و «دو» یا «سه» مرتبه به سوی بنی قریظه رفت و آمد. پس از جنگ و مراجعت به شهر، به پدر گفتم: «ای پدر! پیش از جنگ تو را دیدم که- بین بنی قریظه و سپاه اسلام رفت و آمد می کردی! ماجرا چه بود؟» گفت: «تو مرا می دیدی، پسرم!» گفتم: «آری» گفت: «پیش از جنگ، رسول خدا (ص) پرسید»: چه کسی به سوی بنی قریظه رفته و خبرشان را برایم می آورد؟ پس من پیش گام شده و رفتم؛ وقتی بازگشتم رسول خدا (ص) پدر و مادرش را فدایی من خوانده و فرمود: «فداک ابی و امی»: پدر و مادرم به فدایت.

نقد:
1- روایت از چند جهت مورد اشکال است:
الف- در تمام نقل ها نام «سعد ابن معاذ» و «سعد ابن عباده»، خواه به تنهایی و خواه با افراد دیگر، به عنوان کسانی که برای تحقیق به سوی بنی قریظه فرستاده شده اند آمده است پس این نقل با اکثر نقل ها در تضاد می باشد.
ب- در این نقل آمده است:.... من و عمر ابن ابی سلمه در میان زنان و در دژ حسان بودیم در صورتی که قول مشهور بلکه تحقیق آن است که در دژ بنی حارثه بوده اند.
ج- ابن زبیر که این روایت از او نقل شده است، در جنگ احزاب (خندق)، بسیار خردسال بوده و ممکن نیست چنین چیزی برایش اتفاق افتاده باشد (او در این جنگ دو و نیم ساله بوده است).
2- و اما نقلی که در آن آمده است: عمر ابن خطاب از این ماجرا (پیمان شکنی بنی قریظه) با خبر شده و نزد حضرت عرضه داشت: «به من خبر رسیده است که یهودیان بنی قریظه پیمان خود را شکسته اند».اشکالاتی به شرح زیر دارد: الف- در این نقل نیز ینام «سعد ابن معاذ» و «سعد ابن عباده» نیامده است و این برخلاف تمام نقل ها بوده فلذا موجب تضعیف این روایت است.
ب- سلسله این روایت (یعنی کسانی که این روایت از آنها نقل شده)، اشخاص مورد وثوقی نبوده و از این جهت روایت تضعیف می شود.

تفصیل ماجرای تحقیق از پیمان شکنی بنی قریظه:
وقتی رسول خدا (ص) خواست «سعد ابن معاذ» و «سعد ابن عباده» و «خوات ابن جبیر» و «عبدالله ابن رواحه» و یا دو سعد و «اسید ابن حضیر» را برای تحقیق به سوی بنی قریظه روانه کند، ایشان را حاضر کرده و فرمود: «به من خبر رسیده است که بنی قریظه پیمان خود را شکسته و تصمیم به جنگ با ما گرفته است. بروید و ببینید آیا این گزارشی که به من داده شده حق و صحیح است یا خیر اگر این مطلب باطل و دروغ بود، وقتی بازگشتید آن را آشکارا و در میان جمع مطرح کنید و اگر دانستید صحیح است به اشاره بگویید تا فقط خود من مطلع شوم و مایه تضعیف روحیه مسلمانان نشوید». و بدین ترتیب گروه تحقیق به راه افتاده و...


منابع :

  1. سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیره النبی الاعظم (ص)- جلد 10

  2. محمود مهدوی دامغانی- ترجمه مغازی واقدی

  3. ابن سيد الناس- عیون الاثر- جلد 2

  4. ابن حبان- السیره- جلد 1

  5. بیهقی- دلائل النبوه- جلد 4

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/118507