برانگیختن مردگان

چون سفینه اى در کشاکش امواج بشکند، هرچه امواج خروشان تر شوند سفینه بیشتر در هم شکند و قلب آدمى چون بمیرد هر دلیل و برهان که بیاورى دلمرده را فایدت نبخشد. مى بینى که کافران هر بار خواستار آیات و معجزات بیشترى هستند. مسئله این نیست که خداى تعالى باز هم و باز هم آیات و معجزاتى فرستد، مسئله این است که فهم ایشان از کار باز مانده و درک حقایق نمى کنند. یک نظر از سر عبرت به زندگى و آنچه در عرصه آن وجود دارند، حتى یک حشره یا یک پرنده (فرق نمى کند) دلیل عظمت آفریننده است. زیرا هرچه هست بر اساس یک نظام اجتماعى معین حرکت مى کند و به خداى تعالى مى رسد ولى آیا این نشانه هاى عظمت براى اینان که توان تعبیر از دست داده اند کافى است؟ اینان کران و لالانند. در ظلمات نادانى مى زیند، خداوند نعمت علم و هدایت را از آنان باز گرفته است، زیرا خود آن را پس زده اند. در صحراى ضلالت سرگردانند. اما صالحان، خداوند آنان را به صراط مستقیم راه نموده است و این راه براى رسیدن به اهداف والایشان کوتاهترین راه است.

هنگامى که آمادگى پذیرش از میان مى رود
خداوند به همه بندگانش فهم داده، همه را گوش داده ولى تنها بعضى از آنها هستند که با گوش خود مى شنوند، یعنى از گوش خود سود مى برند. زیرا مى خواهند که سود برند و در هنگامى که آدمى نداى پروردگارش را مى شنود که او را به خیر مى خواند به نداى او پاسخ مى دهد و به هر چه فرمانش داده عمل مى کند. ولى هنگامى که دل مى میرد و اراده سست مى گردد و آلت شنوایى از کار مى افتد در چنین حالى دیگر امیدى به هدایت او نیست. مگر زمانى که خداوند بخواهد آن هم با خرق قوانین حاکم بر طبیعت.
اکنون این سؤال پیش مى آید که خداوند این کار را در همین دنیا خواهد کرد؟ نه، هدایت مردم به این صورت در آخرت است. آن گاه که همگان را گرد آورد تا به حسابشان برسد و در چنان حالتى هدایت را سودى نیست. قرآن خطاب به پیامبر (ص) مى گوید: «إنما یستجیب الذین یسمعون؛ آنها که گوش شنوا دارند دعوت تو را اجابت مى کنند و مى پذیرند.» (انعام/ 36) فقط گروهى از مردم دعوت تو را مى پذیرند و از برنامه قرآن پیروى می نمایند که داراى نیروى شنوائى و حیات روانى باشند. و آنان که در اثر غفلت سرگرم خودستائى می شوند و نیروى انقیاد خود را به کار نمى برند در صف بیخردان قرار گرفته از سعادت و مقام انسانیت بهره اى نخواهند داشت. «و الموتى یبعثهم الله ثم إلیه یرجعون؛ و اما آنها که عملا در صف مردگانند ایمان نمى آورند، تا زمانى که خداوند آنها را در روز قیامت برانگیزاند و به سوى او بازگشت کنند.» (انعام/ 36) آن روز است که با مشاهده صحنه هاى رستاخیز ایمان مى آورند، ولى ایمانشان هم سودى ندارد، زیرا همه کس با مشاهده آن صحنه عظیم ایمان مى آورد، نوعى ایمان اضطرارى.
بشر در اثر استعداد فطرى و نیروى خرد که در نهاد او است زود یا دیر به اختیار و یا اضطرار آنچه در کمون او از خداشناسى است. به ظهور خواهد رسید. و نیروى خدا داده او خواه ناخواه رشد مى نماید و طریق سعادت و یا شقاوت را به اختیار خواهد پیمود و اختلاف افراد بشر بر محور این نکته دور می زند: چنانچه به نیروى خرد به دعوت پیامبر اسلام گوش فرا دهد و از برنامه قرآن پیروى کند و فطرت خداشناسى خود را به اختیار به ظهور آورد به بهره اى از سعادت که غرض از آفرینش است نائل خواهد شد. و آنان که به غفلت به سر برند و سرگرم خودستائى شوند و فطرت خدا داده را در خود خاموش کنند آنگاه که زندگى آنان پایان یابد و در آستانه مرگ قرار گیرند ناگهان دیده آنها به عالم شهود گشوده می شود.
به سیرت تیره و ننگین خود آگاه گشته و نیروى فطرت آنان به حد رشد و ظهور می رسد. و به طور شهود خواهند فهمید زمام تدبیر در حیطه قدرت پروردگار است و اسباب و عوامل از تأثیر باز مانده اند ظهور شقاوت و اجرای عقوبت روانى آنان از آن لحظه آغاز مى شود. بشر در هر لحظه در سیر و حرکت ارادى خود، خواه ناخواه به سوى پروردگار متوجه است و به ساحت قدس او باز می گردد. چه آنان که حس شنوائى و نیروى خرد را به کار بندند و نور فطرت را رشد دهند و به دعوت پیامبر اسلام و نداى قرآن گوش فرا داده به مقامى از انسانیت و سعادت نائل گردند. و چه آنان که دوره زندگى خود را به غفلت به سر برند و نیروى فطرت را در خود خاموش کنند. هنگامى که به عالم شهود دیده دل گشایند. سیرت تیره خود را مشاهده نمایند. آنگاه رجوع حقیقى به سوى آفریدگار را مشاهده خواهند نمود. اهل ایمان و تقوى با سیرت درخشان مورد خشنودى پروردگار قرار گرفته که بهترین نعمت است و در پرتو آن همیشه مسرور بوده و به نعمتهاى جاودان متنعم خواهند بود. بیگانگان نیز سیرت تیره آنان آشکار شده غضب پروردگار آنها را فرا خواهد گرفت. این نیز ظهورى از رجوع به آفریدگار است، زیرا نیکان مسطوره اى از صفات کمال پروردگارند، هم چنانکه اشقیاء ظهورى از صفت جلال و نمونه اى از غضب پروردگار خواهند بود.
شاید نیاز به شرح نداشته باشد که منظور از "موتى" (مردگان) در آیه بالا مردگان جسمانى نیست، بلکه مردگان معنوى است، زیرا دو نوع حیات و مرگ داریم: حیات و مرگ مادى، حیات و مرگ معنوى، همچنین شنوایى و بینایى نیز دو گونه است: مادى و معنوى به همین دلیل بسیار مى شود در مورد کسانى که چشم و گوش دارند و یا زنده و سالمند اما حقائق را درک نمى کنند مى گوئیم: آنها کور و کرند و یا اصلا مرده اند، زیرا واکنشى را که باید یک انسان شنوا و بینا، یا یک انسان زنده، در برابر حقائق از خود نشان دهد نمى دهند، در قرآن مجید این گونه تعبیرات فراوان دیده مى شود، و شیرینى و جاذبه خاصى دارد، بلکه قرآن به حیات مادى و بیولوژیکى که نشانه آن تنها "خور و خواب و نفس کشیدن" است چندان اهمیت نمى دهد، همواره روى حیات و زندگى معنوى و انسانى که آمیخته با تکلیف و مسئولیت و احساس و درد و بیدارى و آگاهى است تکیه مى کند.
ذکر این نکته نیز لازم است که نابینایى و ناشنوایى و مرگ معنوى از خودشان سرچشمه مى گیرد، آنها هستند که بر اثر ادامه گناه، و اصرار و لجاجت در آن، به این مرحله مى رسند، زیرا همانطور که اگر انسانى مدتها چشم خود را ببندد تدریجا بینایى و دید خود را از دست خواهد داد و شاید روزى به کلى نابینا شود، اشخاصى که چشم جان خود را در برابر حقائق ببندند تدریجا قدرت دید معنوى خود را از دست خواهند داد!. حال باید گفت که اینان به منزله مرده اند، شعور ندارند و داراى گوش شنوا نیستند تا دعوت دعوت کننده اى را که پیغمبر خدا است شنیده معناى دعوت دینى را بفهمند، این هیکل ها که از مردم به چشم تو مى خورد، دو جور است: یکى زنده و شنوا که البته چنین کسانى دعوت تو را اجابت مى کنند، و یکى مردگانى ناشنوا که به ظاهر در صورت زندگانند، و این طایفه شنوائیشان موقوف بر این است که خداوند پس از مرگ مبعوثشان کند، و به زودى خواهد کرد، آن وقت است که مى شنوند آنچه را که در دنیا قدرت شنیدنش را نداشتند.
خداى تعالى همین معنا را از خود آنان حکایت نموده مى فرماید: «و لو ترى إذ المجرمون ناکسوا رؤسهم عند ربهم ربنا أبصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا إنا موقنون؛ و اگر ببینى گنه کاران را در آن هنگام که در برابر پروردگار خود از شرمسارى سر به زیر افکنده، و مى گویند: پروردگارا اینک دیدیم و شنیدیم (فهمیدیم که دستورات انبیا همه بر حق بوده) بار الها پس ما را برگردان تا عمل صالح کنیم، ما دیگر در حقانیت دعوت انبیا تردیدى نداریم.» (سجده/ 12)
در حقیقت سیاق آیه مورد بحث سیاق کنایه است، و مراد از کسانى که مى شنوند، مؤمنین و مراد از "مردگان"، اعراض کنندگان از پذیرش دعوت الهى است، چه مشرکین و چه دیگران، و این کنایه تنها در این آیه به کار برده نشده، بلکه در کلام خداى تعالى مکرر مؤمنین به حیات و شنوایى و کفار به مردگى و کرى وصف شده اند، از آن جمله مى فرماید: «أ و من کان میتا فأحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها؛ آیا کسى که مرده بود و ما زنده اش کردیم و براى او نورى قرار دادیم که با آن نور در بین مردم زندگى مى کند مثل کسى است که در مثل، در ظلمتهاى شدید و متراکم قرار گرفته و از آن بیرون شدنى نیست.» (انعام/ 123) و نیز مى فرماید: «إنک لا تسمع الموتى و لا تسمع الصم الدعاء إذا ولوا مدبرین، و ما أنت بهادی العمی عن ضلالتهم إن تسمع إلا من یؤمن بآیاتنا فهم مسلمون؛ به درستى که تو نمى توانى مردگان را بشنوانى، و دعوت دینى را به گوش کران در موقعى که از تو و از دعوتت شتابان مى گریزند برسانى، آرى، تو هدایت کننده کوردلان نیستى، و نمى توانى آنان را از بیراهه به راه بیاورى، تو دعوت دین را جز به کسانى که به آیات ما ایمان آورده اند نمى توانى بشنوانى، تنها آنان منقاد و تسلیمند.» (نمل/ 81) همچنین آیات بسیارى دیگر.
بیشتر مفسرین هم اینگونه اوصاف را حمل بر تشبیه و کنایه کرده اند، ولیکن ما در بعضى از مباحث گذشته خود مکررا بیان کردیم که براى اینگونه اوصاف، معنایى از حقیقت نیز هست. این آیه دلالت مى کند بر اینکه به زودى در عالم آخرت خداى تعالى حقیقت را به کفار و مشرکین فهمانیده و دعوت خود را به گوششان فرو خواهد کرد، همانطورى که در دنیا به مؤمنین فهمانیده و شنوانید. بنابراین، انسان چه مؤمن و چه کافر، ناگزیر است از فهمیدن حق در دنیا یا در آخرت.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏7 صفحه 95

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏5 صفحه 216

  3. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 5 صفحه 293

  4. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏3 صفحه 53

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/119054