صیحه های رستاخیز

دوری عذاب

از توجیهات روانى و نفسانى که کافران بدان متشبث مى شوند همان دور شمردن جزا از لحاظ زمانى است، و در آیات قرآن رد این شبهه را با کلماتى رسا و نافذ مى یابیم. جزا بازیچه نیست که مورد تحقیر قرار مى گیرد، بیگمان همان ساعت قیامت است که بر آسمانها و زمین سنگینى مى کند، پس در انتظار چه هستند؟ و چه چیز را به مسخره مى گیرند؟ بیگانگان پیوسته در مقام تکذیب عالم قیامت گویند چه وقت اجراء خواهد شد و چنانچه رسول (ص) در دعوى خود صادق بود به آنچه ما را به آن تهدید مى نماید به موقع اجراء مى گذارد و ما را عقوبت فرا مى گرفت. مى فرماید: «و یقولون متى هذا الوعد إن کنتم صادقین؛ آنها مى گویند: اگر راست مى گوئید این وعده اى را که شما مى دهید کى خواهد آمد؟!» (یس/ 48)
اینکه شما نمى توانید تاریخى براى قیام قیامت تعیین کنید دلیل بر این است که در گفتار خود صادق نیستید! به راستى، نفس بشرى به سرشت خود، جز حقایقى مشهود را که در پیش روى دارد نمى بیند، و از آینده دور، گرچه از حقایق شناخته شده یقینى باشد، بر اثر فشار شهوتهاى آنى، و وسوسه هاى شیطان که نفس را از نگریستن به نهان باز مى دارد و به مشهودات و از آینده به حال مشغول مى سازد، تأثیر نمى پذیرد. ناگزیر باید عالم نهان و غیب تصویر شود، و منظره هایى از آینده ابراز و اظهار شود تا نفس بدان بپردازد، و شاید روش قرآن در تصویر مناظر رستاخیز و جزا با برانگیختن نیروى گمان و خیال بدین منظور صورت پذیرفته، پس تنها اسلوبى در بیان نیست، بلکه روشى است علمى در اصلاح نفس، و ایجاد توازن میان نیروى شهوت و حقایق نهان، و به راستى مؤمنان کسانى هستند که بر آینده اشراف دارند و با نیروى گمان به عالم غیب و نهان مى نگرند و با خودآگاهى از موجبات نهفته بیم و امید تأثیر مى پذیرند.
آیه بعد به این سؤال توأم با سخریه یک پاسخ محکم و جدى داده مى گوید: قیام قیامت و پایان این جهان براى خدا مساله پیچیده، و کار مشکلى نیست: «ما ینظرون إلا صیحة واحدة تأخذهم و هم یخصمون؛ آنها جز این انتظار نمى کشند که یک صیحه عظیم آسمانى فرا رسد و آنان را ناگهانى فرو گیرد در حالى که مشغول جنگ و جدال در مورد دنیاى خویش هستند.» (یس/ 49) همین یک فریاد عظیم آسمانى کافى است که همه را در یک لحظه کوتاه، هر کدام در همان مکان و همان حالتى که هستند قبض روح کند، و زندگى پر غوغاى مادى آنها که معرکه دعواها و میدان جنگ دائمى آنان است جاى خود را به دنیایى خاموش و خالى از هر سر و صدا بدهد.

صیحه ناگهانی

در روایات اسلامى از پیغمبر گرامى اسلام (ص) آمده است که این صیحه آسمانى آن چنان غافلگیرانه است که دو نفر در حالى که پارچه اى را گشوده اند و مشغول معامله اند پیش از آنکه آن را برچینند و بپیچند جهان پایان مى یابد! و کسانى هستند که در آن لحظه لقمه غذا از ظرف برداشته اما پیش از آنکه به دهان آنها برسد صیحه آسمانى فرا مى رسد و جهان پایان مى یابد، کسانى هستند که مشغول تعمیر و گل مالى حوضند تا چهار پایان را سیراب کنند پیش از آنکه چهار پایان سیراب شوند قیامت برپا مى شود؛ «تقوم الساعة و الرجلان قد نشرا ثوبهما یتبایعانه فما یطویانه حتى تقوم!، و الرجل یرفع اکلته الى فیه فما تصل الى فیه حتى تقوم!، و الرجل یلیط حوضه لیسقى ماشیته فما یسقیها حتى تقوم!»
جمله "ما ینظرون" در اینجا به معنى" انتظار نمى کشند" آمده است، زیرا ماده "نظر" چنان که "راغب" در "مفردات" مى گوید به معنى گردش فکر یا اندیشه است براى مشاهده یا ادراک چیزى، و گاه به معنى تامل و جستجوگرى، و نیز به معنى معرفت حاصل از جستجوگرى آمده است. "صیحه" در اصل به معنى شکافتن چوب یا لباس و برخاستن صدا از آن است، سپس در هر صداى بلند، و فریاد مانند، به کار رفته، گاه به معنى طول قامت نیز آمده، مثلا گفته مى شود: «بارض فلان شجر قد صاح!؛ در فلان زمین درختى است که فریاد مى کشد.» یعنى آن چنان طولانى شده که گویى فریاد مى زند و مردم را به سوى خود مى خواند. "یخصمون" از ماده خصومت به معنى نزاع و جنگ است. اما در چه چیز آنها جدال مى کنند؟ در آیه ذکر نشده است، ولى پیداست که منظور جدال در امر دنیا، و امور زندگى مادى است، ولى بعضى آن را به معنى جدال در امر "معاد" گرفته اند، در حالى که معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد، هر چند اراده معنى جامعى که شامل هر دو شود و هر گونه جدال و مخاصمه را در بر گیرد نیز بعید نیست. قابل توجه اینکه ضمیرهاى متعدد موجود در آیه همه، به مشرکان مکه بر مى گردد که در امر معاد تردید داشتند، و از روى استهزا مى گفتند: قیامت کى برپا خواهد شد؟ ولى مسلم است منظور شخص آنها نیست، بلکه نوع آنهاست (نوع انسانهاى غافل و بیخبر از امر معاد) زیرا آنها مردند و این صیحه آسمانى را هرگز ندیدند (دقت کنید).
به هر حال قرآن با این تعبیر کوتاه و قاطع به آنها هشدار مى دهد که اولا قیامت به طور ناگهانى و غافلگیرانه برپا مى شود، و ثانیا موضوع پیچیده اى نیست که آنها در امکانش به بحث و مخاصمه برخیزند، با یک صیحه، همه چیز پایان مى گیرد و دنیا به آخر مى رسد. لذا در آیه بعد مى گوید: این مساله به قدرى سریع و برق آسا و غافلگیرانه است که «فلا یستطیعون توصیة و لا إلى أهلهم یرجعون؛ حتى توانایى بر وصیت و سفارش نخواهند داشت، و حتى فرصت مراجعت به سوى خانواده و منزلهاى خود را پیدا نمى کنند.» (یس/ 50) معمولا هنگامى که حادثه اى به انسان دست مى دهد و انسان احساس مى کند پایان عمرش نزدیک شده، سعى مى کند هر جا هست خود را به منزل و ماواى خویش برساند، و در میان همسر و فرزندانش قرار گیرد، سپس کارهاى نیمه تمام و سرنوشت بازماندگان خود را از طریق وصیت بر عهده این و آن بگذارد و سفارش آنها را به دیگران بکند. اما مگر صیحه پایان دنیا به کسى مجال مى دهد؟ و یا به فرض اینکه مجالى باشد مگر کسى زنده مى ماند که توصیه هاى انسان را بشنود؟ و یا فى المثل زن و فرزند بر بالین همسر و پدر بنشینند و سر او را در آغوش گیرند تا به آرامش جان دهند؟ هیچیک از این امور، امکان پذیر نیست. و اینکه مى بینیم "توصیه" به صورت نکره آمده اشاره به این است که حتى مجال یک توصیه و سفارش کوچک را نیز پیدا نمى کنند. در حدیث از پیامبر (ص) آمده است: «قیامت در حالى برپا مى شود که دو تن پارچه اى را براى فروش گسترده و هنوز درهم نپیچیده باشند که قیامت برپا شود، و مردى لقمه اى برگرفته و هنوز به کامش نرسیده باشد که قیامت برپا شود! و مردى مشغول گل اندودى حوض خود باشد که رمه اش را آب دهد و هنوز آبشان نداده باشد که قیامت برپا شود.»

حیات بعد از مرگ

سپس به مرحله دیگر که مرحله حیات بعد از مرگ است اشاره کرده، مى گوید: «و نفخ فی الصور فإذا هم من الأجداث إلى ربهم ینسلون؛ بار دیگر در صور دمیده مى شود، ناگهان همه آنها از قبرها بیرون آمده، شتابان به سوى دادگاه پروردگارشان رهسپار مى شوند.» (یس/ 51) خاکها و استخوانهاى پوسیده به فرمان پروردگار لباس حیات در تن مى پوشند، و از قبر سر بر مى آورند، و براى محاکمه و حساب در آن دادگاه عجیب حاضر مى گردند، همانگونه که با یک "صیحه" همگى مردند با یک نفخه (دمیدن در صور) جان مى گیرند و زنده مى شوند، نه مرگ آنها براى خدا مشکلى دارد، و نه احیاى آنها، درست همانند شیپورى که براى جمع شدن و آماده باش لشکر زده مى شود، و در یک لحظه، همه از خواب برمى خیزند، و از خیمه ها بیرون مى دوند، و در صف حاضر مى شوند، زنده کردن مردگان نیز براى خدا همین گونه ساده و سریع است! "اجداث" جمع "جدث" (بر وزن قفس) به معنى قبر است، این تعبیر به خوبى نشان مى دهد که معاد علاوه بر جنبه روحانى جنبه جسمانى نیز دارد، و از همان مواد قبلى جسم جدید ساخته و پرداخته مى شود.
تعبیر به "نفخ" (دمیده شد) به صورت فعل ماضى به خاطر آن است که عرب معمولا مسائل مسلم آینده را به صورت فعل ماضى بیان مى کند، اشاره به اینکه هیچگونه شک و تردیدى در آن راه ندارد گویى قبلا رخ داده است. "ینسلون" از ماده "نسل" (بر وزن فصل) به معنى راه رفتن سریع است راغب در مفردات مى گوید این کلمه در اصل به معنى جدا شدن از چیزى است، و اینکه به فرزندان انسان "نسل" گفته مى شود به خاطر آن است که از پدر و مادر جدا شده اند، (بنابراین هنگامى که انسان با سرعت دور مى شود و جدا مى گردد این تعبیر در آن به کار مى رود). تعبیر به "ربهم" (پروردگارشان) گویا اشاره به این است که ربوبیت و مالکیت و تربیت خداوند ایجاب مى کند که حساب و کتاب و معادى در کار باشد. به هر حال از آیات قرآن به خوبى استفاده مى شود که پایان این جهان و آغاز جهان دیگر هر دو با یک جنبش انقلابى و ناگهانى صورت مى گیرد، و از هر کدام از آنها به "نفخه صور" (دمیدن در شیپور) تعبیر شده است.
سپس مى افزاید: «قالوا یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا؛ در این هنگام منکران رستاخیز و معاد مى گویند: اى واى بر ما! چه کسى ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟!» (یس/ 52) «هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون؛ این همان چیزى است که خداوند رحمن وعده داده است، و فرستادگان او راست گفتند!» (یس/ 52) آرى صحنه آن چنان گویا و دهشت انگیز است که انسان همه مسائل باطل و خرافى را به دست فراموشى مى سپرد، و جز اعتراف صریح به واقعیتها راهى نمى یابد، قبرها را به خوابگاهى تشبیه مى کند، و رستاخیز را به بیدار شدن از خواب، همانگونه که در حدیث معروف نیز وارد شده است: «کما تنامون تموتون و کما تستیقظون تبعثون؛ همانگونه که مى خوابید مى میرید و همانگونه که از خواب برمى خیزید زنده مى شوید.»
در اینجا نخست وحشت مى کنند و فریاد مى کشند که اى واى بر ما چه کسى ما را از این خواب بیدار کرد؟ و از خوابگاهمان برانگیخت؟! اما به زودى متوجه مى شوند و به یادشان مى آید که پیامبران راستین از سوى خدا در دنیا وعده امروز را به آنها داده اند، به خودشان پاسخ مى گویند: این وعده خداوند رحمن است، خداوندى که رحمت عامش همگان را فرا گرفته و پیامبرانش راست گفتند، و از این روز ما را آگاه ساختند، اما افسوس که ما همه را به باد سخریه و استهزا گرفتیم. بنابراین جمله "هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون" دنباله کلام همان منکران رستاخیز است، ولى بعضى آن را سخن فرشتگان و یا مؤمنان دانسته اند که بر خلاف ظاهر آیه است، و هیچ ضرورتى براى آن نیست، چه اینکه اعتراف منکران در آن روز به حقایق مطلبى نیست که تنها در این آیه آمده باشد، چنان که در سوره انبیاء آیه 97 آمده است «و اقترب الوعد الحق فإذا هی شاخصة أبصار الذین کفروا یا ویلنا قد کنا فی غفلة من هذا بل کنا ظالمین؛ وعده حق (قیامت) نزدیک مى شود در آن هنگام چشمهاى کافران از شدت وحشت از حرکت باز مى ماند، مى گویند: اى واى بر ما که از این امر در غفلت بودیم، بلکه ما ستمگر بودیم.»
به هر حال تعبیر به "مرقد" که به معنى "خوابگاه" و "خواب" مى آید، بیانگر این واقعیت است که آنها در عالم برزخ در حالتى شبیه به حالت خواب فرو مى روند و "برزخ" نسبت به اکثریت مردم که در حالتى متوسط از ایمان و کفر قرار دارند بى شباهت به حالت خواب نیست، در حالى که مؤمنان پیشرو، و کافران فوق العاده بدکار در آنجا کاملا هوشیارند و متنعم به نعمتها و یا گرفتار انواع عذابند. بعضى نیز احتمال داده اند که هول و وحشت قیامت به اندازه اى است که عذاب برزخى در مقابل آن همانند خواب آرامى بیش نیست.
سپس براى توضیح چگونگى سرعت وقوع این نفخ صور مى فرماید: «إن کانت إلا صیحة واحدة فإذا هم جمیع لدینا محضرون؛ آن صیحه واحدى بیش نیست، فریادى عظیم برمى خیزد و همگى نزد ما حاضر مى شوند.» (یس/ 53) بنابراین براى احیاى مردگان و برخاستن آنها از قبرها و حضورشان در دادگاه عدل پروردگار زمان زیادى وقت لازم نیست، همانگونه که براى مرگ انسانها زمان طولانى لازم نبود، صیحه اول فریاد مرگ است، و صیحه دوم فریاد زندگى و حیات و حضور در دادگاه عدل پروردگار! تعبیر به "صیحة" (یک فریاد) و تاکید آن با "واحدة" و سپس تعبیر به "اذا" که در این گونه موارد وقوع ناگهانى چیزى را خبر مى دهد، و تعبیر به "هم جمیع لدینا محضرون" به صورت جمله اسمیه همگى دلیل بر وقوع سریع این مقطع از رستاخیز است. لحن قاطع این آیات و آهنگ نافذ آنها چنان در قلب انسانها اثر مى گذارد که گویى این فریاد را با گوش جان مى شنوند که اى انسانهاى به خواب رفته! اى خاکهاى پراکنده! و اى استخوانهاى پوسیده! به پا خیزید، به پا خیزید و براى حساب و جزا آماده شوید، و چه زیباست آیات قرآن و چه گویا انذارات آن؟

تحلیل سخن کفار بعد از رستاخیز

کلمه "بعث" به معناى به پا داشتن است. و کلمه "مرقد" اسم محل "رقاد؛ خواب" است، و مراد از آن قبر است. و اگر کفار در قیامت مى گویند "ما وعد الرحمن" و از خدا به رحمان تعبیر مى کنند، براى این است که به نوعى از خدا بخواهند بر آنان رحم کند، چون همین ها بودند که در دنیا مى گفتند: «و ما الرحمن؛ رحمان چیست؟» (فرقان/ 60) و جمله "و صدق المرسلون" عطف است بر جمله "هذا ما وعد الرحمن"، چون جمله فعلیه گاهى عطف بر جمله اسمیه مى شود. و اینکه از در تعجب گفتند: "واى بر ما، چه کسى ما را از خوابگاهمان به پا داشت؟" اساسش همان انکار معاد است که در دنیا مى ورزیدند و در دل از روز جزا غفلت داشتند، و همواره مستغرق در هواها بودند، وقتى به طور ناگهانى سر از قبر درمى آورند و به سرعت به طرف محشر مى روند، به عالمى که جز عذاب شر، انتظار دیگرى در آن ندارند، ناگزیر دچار فزع اکبر و دهشتى مى گردند که حتى کوه ها تاب تحمل آن را ندارد، و به همین جهت طبق عادت و رسمى که در دنیا در هنگام برخورد به خطر داشتند، اولین عکس العملى که نشان مى دهند، گفتن واویلا است، آن گاه مى پرسند: چه کسى آنان را از مرقدشان برانگیخت؟ و این بدان جهت است که دهشت، آنان را از توجه به هر چیز دیگرى غافل مى سازد. بعد از گفتن واویلا، و بعد از پرسش از اینکه چه کسى آنان را از مرقدشان برانگیخته؟ به یادشان مى افتد که در دنیا فرستادگان خدا همواره وعده حق را درباره بودن روز بعث و جزا تذکرشان مى دادند، آن وقت شهادت مى دهند به حق بودن آن وعده ها و خود را پناهنده رحمت خدا مى کنند و مى گویند: "این همان بعث و جزایى بود که رحمان وعده مى داد". همین گفتارشان نیز از در نیرنگ و کیدى است که: در دنیا به آن خو گرفته بودند، هر وقت دشمن بر آنان غلبه کرد، شروع مى کردند به تملق و اظهار ذلت و اعتراف به ظلم و تقصیر. و در آخر با جمله "و صدق المرسلون" حقانیت رسولان را تصدیق مى کنند. از بیان گذشته چند نکته روشن مى شود:
اول اینکه: چرا در هنگام بعث، واویلا مى گویند.
دوم اینکه چرا اول مى پرسند: چه کسى آنان را از مرقدشان برانگیخته و سپس اقرار مى کنند به اینکه این همان وعده اى است که رحمان داده، و نیز اقرار مى کنند به حقانیت و صدق مدعاى مرسلین، با اینکه ظاهر آن سؤال این است که به همه این مطالب جاهلند.
سوم اینکه: جمله "من بعثنا من مرقدنا" و جمله "هذا ما وعد الرحمن..." هر دو از سخنان کفار است. ولى بعضى از مفسرین گفته اند: جمله "و صدق المرسلون" عطف است بر جمله "وعد الرحمن" که کلمه "ما" بر سر آن است و "ما" یا مصدریه است و یا موصوله. و (براى دفع این اشکال که چگونه کسى که نمى داند چه کسى او را زنده کرده خودش مى گوید رحمان زنده کرده) گفته اند: جمله "هذا ما وعد الرحمن..." جوابى است که: خدا و یا ملائکه و یا مؤمنین از سؤال کفار که گفتند: "چه کسى ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟" داده اند. و بر خواننده پوشیده نیست که این تفسیر خلاف ظاهر آیه است، مخصوصا در صورتى که کلمه "ما" را مصدریه بگیریم. و اگر جمله "هذا ما وعد الرحمن" جواب خداى سبحان و یا ملائکه از سؤال کفار باشد که پرسیدند: "من بعثنا من مرقدنا" باید در جواب آن که سؤال از فاعل است، فاعل معرفى شود، نه فعل فاعل، چون آنها پرسیدند: "چه کسى ما را از مرقدمان برانگیخت" باید بفرماید: "رحمان"، نه اینکه بفرماید: "این آن وعده اى است که رحمان مى داد". و توجیهى که بعضى در مقام رد این اشکال کرده اند که: "این تعبیر براى آن است که کفرشان را به رخشان بکشد و بر آن، ملامتشان کند، علاوه بر این اشاره به فاعل هم دارد" فایده اى ندارد.
چهارم اینکه: جمله "هذا ما وعد الرحمن" جمله اى است مرکب از مبتدا و خبر. و اینکه بعضى گفته اند: کلمه "هذا" صفت است براى مرقد، چون گاهى اسم اشاره تاویل به مشتق مى شود، و کلمه "ما" مبتدا و خبرش محذوف است و تقدیرش چنین است: چه کسى ما را از این خوابگاهمان برانگیخت، آنچه رحمان وعده داده حق است. دور از فهم است.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏17 صفحه 146

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏18 صفحه 406

  3. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏11 صفحه 140

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/119057