ابوسفیان و معاویه دشمنان اسلام و پیامبر (ص)

وقتی پیامبری از سوی خدا بیاید و دین اسلام را بیاورد و همه را به ایمان و مساوات و ترک منافع نا مشروع بخواند، فضیلت گرایان با آغوش باز، بلکه با فداکاری و جهاد و جانبازی، به استقبالش خواهند شتافت، و سود جویان و از اینجا مبارزه ابوسفیان و همدستانش با پیامبر اکرم (ص) پس از ظهور اسلام، آغاز گشت و همچنان ادامه یافت، تا پیامبر ناگزیر شد زادگاهش مکه را ترک گوید و به مدینه هجرت کند. با اینکه مدینه (شهر انصار)، پیامبر را در آغوش گرفت و به گستردن رسالت او برخاست، اشراف منحرف و ماده پرستان مکه، مانند ابوسفیان و فرزندش معاویه و حکم بن ابی العاص و دیگر دشمنان اسلام، هر لحظه برای نابود کردن اسلام می کوشیدند، و از هر گونه تحریک و تخریب و بسیج کردن نیرو به ضد پیامبر و مسلمانان، توطئه برای کشتن پیامبر و ایجاد جنگهای خونین با مسلمانان، باز نمی ایستادند. ابوسفیان بارها با پیامبر در افتاد. و چون ابوطالب، ازمردان با عظمت و صاحب نفوذ مکه بود و درآن روزگار، تنها پشتبان پیامبر بود، روزی ابوسفیان به او گفت: میان ما و او (یعنی محمد) مانع مباش! یعنی: از محمد حمایت نکن و او را تنها بگذار تا بتوانیم بر او دست یابیم. ابوسفیان در توطئه «دارالندوه» نیز شرکت داشت، «دارالندوه»، در تاریخ قدیم، جای مشورت عمومی برای کارهای شهر بود.. درهمین محل، قریش، قبل از هجرت، درباره پیامبر (ص) مشورت کردند و مصمم به قتل او شدند.
در جنگ احد در رأس دشمنان اسلام قرار داشت. جنگ احزاب را خود او به راه انداخت، و بیش از 70 تن از بهترین اصحاب و نزدیکان پیامبر و فرزندان عزیز اسلام، از جمله یار شجاع و سردار رشید اسلام، حمزه بن عبدالمطلب، عموی بزرگوار پیامبر را به کشتن داد. در واقعه «عقبه»، جزو دوازده تنی بود که برای پی کردن شتر پیامبر و کشتن پیامبر «ص»، کمین کرده بودند. اینگونه بود تا سرانجام، به سال 8 هجرت که اسلام گسترش بسیار یافته بود پیامبر پیروزمندانه به سوی مکه روان گشت، و با نیروی مسلمانان مجاهد و قدرت انصار، مکه را گرفت و آن معابد را از پلیدی بتان و بت پرستان بپیراست. در واقعه فتح مکه، عباس بن عبدالمطلب، ابوسفیان را که از زمان جاهلیت با هم دوست بودند نزد پیامبر آورد. ابوسفیان، به اصرار عباس و از ترس سابقه دشمنی هایش با اسلام و خونهایی که از مسلمین ریخته بود، مسلمان شد. وی پس از مسلمان شدن نیز در رأس منافقان (دو رویان و دشمنان داخلی که بظاهر اظهار مسلمانی می کردند و در باطن دشمن اسلام بودند)، قرار داشت. و بارها در صدد ایجاد فتنه و اختلاف داخلی در میان مسلمانان برآمد، از جمله پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و پدید آمدن جریان سقیفه بنی ساعده، نزد حضرت علی آمد، تا او را وا دارد که برای گرفتن حق خلافت خویش و کنار زدن ابوبکر، دست به کشتار زند. علی (ع)، ابوسفیان را ازخویش راند، و برای رعایت مصالح اسلام جوان، و برای اینکه در کنار جنازه پیامبر خون ریخته نشود، و او آغازگر جنگ داخلی در میان اهل قبیله نباشد، از دست زدن به اقدام های شدید در برابر آن گروه خودداری کرد.
ابوسفیان و معاویه و امثال اینان را، تاریخ نویسان اسلام، «مسلمه الفتح» می نامند، یعنی کسانی که پس از فتح مکه و پیروزی نهایی اسلام، و پس از گذشت 21 سال از بعثت پیامبر، مسلمان شدند. از این رو مسلمان از اینان که سالها با اسلام مبارزه کرده بودند و اکنون برای ظاهر سازی اظهار مسلمانی می کردند نفرت داشتند. ابوسفیان برای برطرف ساختن این نفرت، بویژه در نسلهای بی خبر بعد، حیله ای اندیشید و مکرری به کار برد: نزد پیامبر آمد و درخواست کرد تا پیامبر، معاویه را که از جمله کسانی بود که خط نوشتن می دانستند، در شمار کاتبان خویش بپذیرد. گرچه معاویه، به اصرار ابوسفیان در ماههای آخر عمر پیامبر، به اصطلاح در شمار کاتبان پیامبر در آمد، اما او نیز با پدر خویش همرأی و همراه و همکار بود، و یکی از لجوج ترین دشمنان اسلام و اهل بیت پیامبر اکرم (ص) به شمار می رفت، دشمنی فعال، با دشمنیی که متأسفانه تا پایان عمر و دم مرگ، از جان او بیرون نرفت. این بود که او را نیز عده ای از بزرگان صدر اسلام و علمای تابعین، اهل اعتقاد نمی دانستند. در مذمت معاویه روایات بسیاری رسیده است. در کتاب «الغدیر»، 80 روایت و سخن، از پیامبر اکرم (ص) و امام علی بن ابیطالب و دیگر بزرگان اسلام و صحابه و تابعین و علمای مذاهب اسلام، در ذم نفاق و دشمنی او با اسلام تا آخر عمر نقل شده است.


منابع :

  1. محمدرضا حکیمی- بعثت، غدیر، عاشورا- صفحه 54-51

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/119208