نزول سوره جمعه:
این سوره در حقیقت بر دو محور اصلى اساسى دور مى زند: نخست توجه به توحید و صفات خدا و هدف از بعثت پیامبر اسلام (ص) و مساله معاد، و دیگرى برنامه سازنده نماز جمعه و بعضى از خصوصیات این عبادت بزرگ. با نظر دیگر محتواى این سوره را در چند بخش مى توان خلاصه کرد: 1. تسبیح عمومى موجودات، 2. هدف بعثت پیامبر اسلام (ص) از نظر بعد تعلیم و تربیت 3. هشدار به مؤمنان که از اصول آئین حق منحرف نشوند آن گونه که یهود منحرف شدند 4. اشاره اى به قانون عمومى مرگ که دریچه اى است به سوى عالم بقاء 5. دستور مؤکد براى انجام فریضه نماز جمعه و تعطیل کسب و کار براى شرکت در آن.
مکی یا مدنی بودن آیات: این سوره در مدینه منوره نازل شده است و مدنی است.
موضوعات تاریخی:
در شأن نزول آیه ی نهم و دو آیه بعد (یا خصوص آخرین آیه این سوره)، روایات مختلفى نقل شده و همه آنها از این معنى خبر مى دهد که در یکى از سالها که مردم مدینه گرفتار خشکسالى و گرسنگى و افزایش نرخ اجناس شده بودند «دحیه کلبی» با کاروانى از شام فرا رسید و با خود مواد غذائى آورده بود، در حالى که روز جمعه بود و پیامبر (ص) مشغول خطبه نماز جمعه بود، طبق معمول براى اعلام ورود کاروان طبل زدند و حتى بعضى دیگر آلات موسیقى را نواختند، مردم با سرعت خود را به بازار رساندند، در این هنگام مسلمانانى که در مسجد براى نماز اجتماع کرده بودند خطبه را رها کرده و براى تأمین نیازهاى خود به سوى بازار شتافتند، تنها دوازده مرد و یک زن در مسجد باقى ماندند آیه نازل شد و آنها را سخت مذمت کرد.
از کتاب عوالى اللئالى حکایت شده که مقاتل بن سلیمان گفته: هنگامی که رسول خدا (ص) در روز جمعه خطبه مى خواند، دحیه کلبى با مال التجارة از شام آمد، و او هر وقت مى آمد در مدینه هیچ کس باقى نمى ماند، همه به سوى او مى آمدند، چون هر وقت مال التجارة مى آورد، تمامى آنچه مردم بدان نیازمند بودند مى آورد، از آرد و گندم و غیر آن، و نیز هر وقت مى آمد طبل مى زد تا مردم از آمدنش مطلع شوند و از او جنس بخرند آن روز که رسول خدا (ص) در خطبه نماز جمعه بود، دحیه کلبى وارد شهر مدینه شد، و در آن ایام هنوز اسلام نیاورده بود، مردم آن جناب را بالاى منبر تنها گذاشتند، و رفتند، و در مسجد به جز دوازده نفر کسى نماند. حضرت فرمود: اگر این دوازده نفر هم مى رفتند خداى تعالى از آسمان سنگ بر آنان مى بارید، اینجا بود که سوره جمعه بر آن حضرت نازل شد.
نخستین نماز جمعه در اسلام:
در بعضى از روایات اسلامى آمده است که مسلمانان مدینه، پیش از آن که پیامبر (ص) هجرت کند، با یکدیگر صحبت کردند و گفتند: یهود در یک روز هفته اجتماع مى کنند (روز شنبه) و نصارى نیز روزى براى اجتماع دارند (یکشنبه) خوب است ما هم روزى قرار دهیم و در آن روز جمع شویم و ذکر خدا گوئیم و شکر او را به جا آوریم، آنها روز قبل از شنبه را که در آن زمان «یوم العروبه» نامیده مى شد، براى این هدف برگزیدند، و به سراغ «اسعد بن زراره» (یکى از بزرگان مدینه) رفتند، او نماز را به صورت جماعت با آنها به جا آورد و به آنها اندرز داد و آن روز، «روز جمعه» نامیده شد، زیرا روز اجتماع مسلمین بود. و این نخستین جمعه اى بود که در اسلام تشکیل شد. اما اولین جمعه اى که رسول خدا (ص) با اصحابش تشکیل دادند، هنگامى بود که به مدینه هجرت کرد، وارد مدینه شد، و آن روز روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول هنگام ظهر بود، حضرت، چهار روز در «قبا» ماندند و مسجد قبا را بنیان نهادند، سپس روز جمعه به سوى مدینه حرکت کرد و به هنگام نماز جمعه به محله «بنى سالم» رسید، و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپاداشت، و این اولین جمعه اى بود که رسول خدا (ص) در اسلام به جا آورد، خطبه اى هم در این نماز جمعه خواند که اولین خطبه حضرت در مدینه بود.
نزول سوره منافقون:
این سوره وضع منافقین را توصیف مى کند، و شدت عداوت آنها با مسلمین را بیان می نماید و به رسول خدا (ص) دستور مى دهد، تا از خطر آنان بر حذر باشد و همچنین مؤمنین را نصیحت مى کند به اینکه از کارهایى که سرانجامش نفاق است بپرهیزند، تا به هلاکت نفاق دچار نگردند، و کارشان به آتش دوزخ منجر نشود. محور اصلى بحثهاى این سوره را مى توان در چهار بخش خلاصه کرد:
1. نشانه هاى منافقان که خود شامل چند قسمت است. 2. برحذر داشتن مؤمنان از توطئه هاى منافقان. 3. هشدار به مؤمنان که مواهب مادى دنیا آنها را از ذکر خداوند غافل نکند. 4. توصیه به انفاق در راه خدا، و بهره گیرى از اموال، پیش از آن که مرگ فرا رسد و آتش حسرت به جان انسان بیفتد.
مکی یا مدنی بودن آیات:
این سوره در مدینه منوره نازل شده است و مدنی است.
موضوعات تاریخی:
براى آیه ی چهارم و سه آیه بعد شأن نزول مفصلى نقل شده که خلاصه آن چنین است: بعد از غزوه بنى المصطلق (جنگى که در سال ششم هجرت در سرزمین «قدید» واقع شد) دو نفر از مسلمانان، یکى از طایفه انصار و دیگرى از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پیدا کردند، «عبدالله بن ابى» که از سرکرده هاى معروف منافقان بود به یارى مرد انصارى شتافت، و مشاجره لفظى شدیدى در میان آن دو در گرفت، عبدالله بن ابى، سخت، خشمگین شد، و در حالى که جمعى از قومش نزد او بودند گفت: «به خدا سوگند اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد» و منظورش از عزیزان، خود و اتباعش بود و از ذلیلان مهاجران، سپس رو به اطرافیانش کرد و گفت: این نتیجه کارى است که شما به سر خودتان آوردید، این گروه را در شهر خود جاى دادید و اموالتان را با آنها قسمت کردید: هرگاه باقیمانده غذاى خودتان را به مثل این مرد (اشاره به مرد مهاجر) نمى دادید برگردن شما سوار نمى شدند.
در اینجا «زید بن ارقم» که در آن وقت جوانى نوخاسته بود، رو به «عبدالله بن ابی» کرد و گفت به خدا سوگند ذلیل و قلیل توئى! و محمد (ص) در عزت الهى و محبت مسلمین است، «عبدالله» صدا زد: خاموش باش تو باید بازى کنى اى کودک! زید بن ارقم خدمت رسول خدا (ص) آمد و ماجرا را نقل کرد: پیامبر (ص) کسى را به سراغ «عبدالله» فرستاد فرمود: این چیست که براى من نقل کرده اند؟ عبدالله گفت: به خدائى که کتاب آسمانى بر تو نازل کرده من چیزى نگفتم! و «زید» دروغ مى گوید.
سپس پیامبر (ص) دستور داد تمام آن روز و تمام شب را لشکریان به راه ادامه دهند، سر انجام پیامبر (ص) وارد مدینه شد. زید بن ارقم مى گوید: من از شدت اندوه و شرم در خانه ماندم و بیرون نیامدم. در این هنگام سوره منافقین نازل شد، و زید را تصدیق، و عبدالله را تکذیب کرد پیامبر (ص) به زید فرمود: اى جوان! خداوند سخن تو را تصدیق کرد خداوند آیاتى از قرآن را در باره آنچه تو گفته بودى نازل کرد. هنگامى که این آیات نازل شد و دروغ عبدالله ظاهر گشت بعضى به او گفتند: خدمت پیامبر (ص) برو تا براى تو استغفار کند، عبدالله سرش را تکان داد و سخنان ناروائى گفت. در اینجا آیه (و اذا قیل لهم تعالوا) نازل گردید.