آیا عصمت موهبتی افتخار است یا نه؟

با توجه به اینکه دانشمندان علم کلام و ظواهر آیات قرآن، موهوبی بودن «عصمت» را تأیید می نمایند در این جا سؤالی مطرح می گردد:
اگر عصمت از مواهب الهی است که در اختیار ولی الهی قرار می گیرد، در این صورت معصوم بودن افتخاری نخواهد بود.
این پرسش پیوسته در میان علاقمندان به مسائل کلامی مطرح است و شایسته است به گونه ای به توضیح آن بپردازیم:
عصمت موهوبی از آن نظر افتخار است که این لطف در همه شرایط به افراد داده نمی شود، بلکه باید یک رشته زمینه هایی در خود افراد به وجود آید تا لطف الهی شامل حال آنان گردد.
بخشی از این زمینه ها خارج از اختیار، بخشی دیگر کاملا در قلمرو اختیار فرد معصوم می باشد. مثلا بخشی از کمالات روحی که زمینه ساز نزول لطف الهی به نام عصمت است از طریق وراثت به افراد می رسد و امروز «زیست شناسی» به روشنی ثابت کرده که بخشی از صفات اعم از خوب و بد از راه وراثت از نسلی به نسلی منتقل می گردد و برای همین جهت می بینیم خاندان هایی که پیامبران در آن متولد می شوند، عموما خاندان های پاک و اصیل بودند که با گذشت زمان، کمالات و فضایل روحی برجسته ای در آنها متراکم شده، سپس به حکم قانون وراثت نسل به نسل در این خاندان ها جریان داشته است.
این تنها «وراثت» نیست که عامل انتقال کمالات روحی می باشد، بلکه قسمتی از فضایل از راه تربیت به افراد منتقل می گردد، از این جهت کمالات و فضایلی که در خاندان های پیامبران وجود داشت از راه تربیت به پیامبران منتقل می شد و در نتیجه این دو عامل (وراثت و تربیت) مایه کسب کمالات روحی می گردید و از این جهت در خاندان های آنان افرادی کاملا با ایمان و امانت دار، باهوش و شجاع و با کمال بار می آمد.
این دو عامل خارج از اختیار، پدید آورنده یک رشته کمالات روحی بوده و در عین حال زمینه ساز افاضه «عصمت» از جانب خلاق بزرگ می باشند، ولی باید توجه داشت، تنها این دو عامل، زمینه ساز افاضه «عصمت» از جانب خدا نیست، بلکه در این مورد یک رشته عوامل اختیاری در افاضه عصمت مؤثر می باشند و در این میان می توان از دو عامل کاملا اختیاری نام برد.
1- مجاهدت های فردی و اجتماعی پیامبرانی مانند «ابراهیم» و «یوسف» و «موسی» (بخشی از مبارزات این سه پیامبر بزرگ قبل از بعثت در قرآن مجید آمده است، همچنان که در تاریخ زندگی پیامبر اسلام پیش از بعثت، نقطه های بس روشن و شفافی وجود دارد که زمینه ساز این نوع افاضات می باشد.) و پیامبر گرامی پیش از بعثت، زمینه را برای افاضه «عصمت» تشدید نموده و لیاقت و شایستگی آنان را برای افاضه لطف آماده کرده است، جهاد آنان با نفس و چشم پوشی از حرام و همچنان جهاد آنان با کجی ها و بدی های جامعه، به روشنی ثابت می کند که هرگاه لطفی به نام «عصمت» در اختیار آنان قرار گیرد، از آن در تهذیب فرد و جامعه بهره خواهند گرفت.
درست است که ما از وجود چنین سوابقی در تمام پیامبران اطلاع نداریم ولی در عین حال یک چنین شایستگی ها می تواند در افاضه لطف الهی در خصوص این گروه مؤثر باشد.
2- آگاهی خدا از فعالیت های ثمربخش آنان در دوران رسالت و اینکه این گروه پس از ارتقای به مقام نبوت با استقامت و پشتکار عجیبی دست به اصلاح زده و در راه جهاد فردی و اجتماعی سخت کوشش خواهند نمود.
این عوامل که برخی اختیاری و برخی دیگر خارج از اختیار می باشند سبب می شود که فیض الهی به بندگان خاص خود افاضه گردد و این فیض الهى موهبت ویژه ‏اى است که به پیغمبران داده شد نه به دیگران، ولى باید توجه داشت که خداوند این امتیاز را به خاطر مسئولیت سنگین رهبرى به آنها داده بنابراین امتیازى است که بهره آن عاید همگان مى‏ شود و این عین عدالت است، درست مانند امتیاز خاصى است که خداوند به پرده‏ هاى ظریف و بسیار حساس چشم داده که تمام بدن از آن بهره مى‏ گیرد.
از این گذشته به همان نسبت که پیامبران امتیاز دارند و مشمول مواهب الهى هستند مسئولیتشان نیز سنگین است و یک ترک اولاى آنها معادل یک گناه بزرگ افراد عادى است و این مشخص کننده خط عدالت است. نتیجه اینکه: اراده خداوند برای تهذیب پیامبران اراده تکوینى است در سر حد یک مقتضى (نه علت تامه) و در عین حال نه موجب جبر است و نه سلب مزیت و افتخار. فلذا «عصمت» یکی از افتخارات پیامبران محسوب می شود که بخشی از زمینه های آن را خود آنان فراهم ساخته اند.
در پایان از یادآوری نکته ای ناگزیریم و آن اینکه:
نخستین مرحله عصمت که از دوران کودکی به اولیای الهی افاضه می شود در گرو برخی از این شرایط (مجاهدت های آنان پیش از نبوت) نیست بلکه برخی از این شرایط در افاضه مرحله بالاتر از عصمت به صورت زمینه مؤثر می باشد.
و از جمله هایی که در زیارت دخت گرامی پیامبر فاطمه اطهر (س) وارد شده است می توان به اهمیت عامل چهارم (آگاهی خدا از فعالیت های ثمربخش آنان در طول زندگی) بیش از عوامل دیگر پی برد آنجا که می فرماید: «یا ممتحنه امتحنک الله خلقک قبل ان یخلقک و کنت لما امتحنک به صابرة؛ ای امتحان و آزمون شده! آنجا که خدا تو را پیش از آفرینش در این جهان آزمود و تو را در میدان امتحان و ابتلا، صابر و بردبار یافت».
و در دعای ندبه می خوانیم: «اولیائک الدین استخلصتهم لنفسک..... بعد ان شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیا الدنیه.... فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفاء به».
« اولیایی که آنان را برای خود برگزیدی پس از آنکه زهد و پیراستگی را در زندگی این دنیای پست برای آنان شرط نمودی آنان نیز شرط تو را پذیرفته و تو نیز از وفای آنان آگاه شدی».
سید مرتضی در پاسخ این سوال چه می گوید؟
سید مرتضی مسئله قابل ستایش بودن «عصمت» را مطرح کرده و یادآور می شود که اگر چه عصمت لطفی الهی و شامل گروهی از بندگان خاص می باشد ولی در عین حال قابل ستایش است، زیرا بندگان خدا در برابر «عصمت» بر دو گروهند گروهی که بر فرض افاضه عصمت، با کمال و حریت و آزادی، از آن در راه ترک گناه بهره می گیرند، در حالی که گروه دیگر، بر فرض افاضه عصمت بر آنها، هرگز از آن در طریق اطاعت بهره نمی گیرند، از این جهت تنها به آن گروه که در صورت افاضه، از آن در ترک گناه، کمک می گیرند افاضه می گردد و این یکی از افتخارات آنان محسوب می گردد (امالی سید مرتضی، ج 2، ص 347- 348 با توضیحی از آیت الله سبحانی).
یک چنین تقسیم در صورتی صحیح است که برای افاضه «عصمت» شرط و قید قبلی قائل نشویم، در این صورت دارندگان عصمت بر دو نوع متصور خواهند شد، ولی اگر برای افاضه این کمال، شرایط پیشین و زمینه های مساعد را لازم بدانیم طبعا در این صورت دارندگان آن، یک گروه بیش نبوده و تنها به آن گروه افاضه می شود که از ان در طریق اطاعت خدا و دوری از گناه کمک بگیرند و امکان ندارد که به گروه فاقد شرایط مساعد، چنین لطفی افاضه گردد.
مرحوم مرتضی در ذیل سخن خود نظری دارد که تاکنون از کسی دیده و شنیده نشده است و آن اینکه: هر گاه خدا بداند که فردی به فرض افاضه عصمت از ان در راه اطاعت خدا و ترک گناه کمک می گیرد باید لطف خود را در حق او انحام دهد هرچند، پیامبر و یا امام نباشد (امالی سید مرتضی ج2، ص 347- 348)
بنابراین، شماره معصوم منحصر به پیامبران و امامان نخواهد بود، بلکه ممکن است فردی دارای لطف عصمت شود، هر چند از این گروه نباشد و این نظریه با آنچه معروف است سازگار نیست.


منابع :

  1. جعفر سبحانی- منشور جاوید جلد5- صفحه 24

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه جلد‏17- صفحه 305

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/18329