ضرورت بحث از معاد

کنجکاوی انسانها درباره یک موضوع همیشه به خاطر کسب آگاهی از یک حقیقت و برطرف کردن پرده های جهل نسبت به آن موضوع است اما اهمیت آگاهی داشتن نسبت به موضوعات مختلف همیشه یکسان نیست چرا که گاهی کسب آگاهی از یک حقیقت صرفا یک نوع فضیلت محسوب می شود هرچند با زندگی انسان ارتباطی مستقیم نداشته و علم و جهل نسبت به آن در حیات مردم مؤثر نباشد.
مثلا آگاهی از اینکه عمیقترین چاههای نفت جهان در کجاست یک نوع اطلاع از حقیقتی است که برای انسان کمالی شمرده می شود و چنین آگاهی بسان آگاهی از بلندترین قله های جهان و با اطلاع از فاصله «اورانوس» و «نپتون» از خورشید است که با زندگی انسان تماسی ندارد.
اما در بعضی موارد موضوعی که انسان را به کنجکاوی واداشته و شخص در صدد کسب آگاهی نسبت به آن برآمده ارتباطی مستقیم و محکم با زندگی انسان داشته داشته و نقشی پر اهمیت در آن بازی می کند و صرفا یک کمال نیست که ندانستن آن ضرری به انسان نمی زند. مثلا اینکه شخص بداند چه اقداماتی باید انجام دهد تا خانه اش طعمه حریق نشود یا اینکه شخص برای آمادگی در مقابل زلزله چه تمهیداتی باید بیاندیشد و امثال اینها که کنجکاوی شخص نسبت به آنها به خاطر نقش مهمی است که در زندگی انسان بازی می کند.
گاهی اهمیت این مسأله به حدی است که جزء مهمترین مسائل زندگی انسان می شود و علم و آگاهی و جهل نسبت به آن می تواند با سعادت و شقاوت انسان گره بخورد. بحث درباره معاد از جمله مسائلی است که با وجود و زندگی انسان کاملا تماس دارد و بشر پیوسته می خواهد از صحت و استواری آن آگاه گردد.
انسان هماره خواهان پاسخ به سه پرسش زیر است:
1- از کجا آمده ام؟ (سرآغاز هستی)
2- برای چه آمده ام؟ (هدف زندگانی)
3- به کجا خواهم رفت؟ (سرانجام حیات)
و به عبارت دیگر حس کنجکاوی او را وادار می کند که راز هستی و معمای خلقت را درک کند و پیوسته می خواهد سرآغاز و سرانجام هستی را بداند و هدف از خلقت را بدست آورد.
دانشمندان در مقام پاسخ به این سؤال ها به دو گروه تقسیم شده اند و در نتیجه دو مکتب مختلف به وجود آمده که به هر دو اشاره می کنیم:

مکتب مادیها
این دسته از متفکران دائره هستی را به جهان ماده و انرژی منحصر ساخته اند و برای بشر مبدأی جز ماده و حیاتی جز حیات چندساله دنیا قائل نبوده و برای خلقت مجموع جهان و آفرینش خود انسان هدف و غایتی معتقد نیستند.
اگر از آنان سؤال شود که آغاز هستی کجاست؟ در پاسخ می گویند: اساس هستی را اتم های بیشمار جهان ماده تشکیل می دهد، همین اتم هاست که با نظم مخصوصی به هم پیوسته شده و سرانجام به یک رشته از موجودات درک و شعور بخشیده اند.
اگر از آنان بپرسید سرانجام زندگی چیست؟ و پایان زندگی انسان به کجا ختم می شود؟ پاسخ می شنوید: مرگ پایان زندگی است و مرگ انسانها نابودی کامل آنهاست.
و اگر از آنها بپرسید که آیا برای اصل خلقت به طور عموم خصوصا و آفرینش انسان هدف و غایتی وجود دارد؟ در پاسخ می گویند: چون ماده و انرژی قدیمی و ازلی است و پیوستگی و ترکیب اتم ها زیر نظر یک فرد دانا و توانا انجام نگرفته طبعا برای آفرینش تا چه رسد به انسان هیچ نوع هدف و غرضی در کار نیست و مرگ پایان زندگی اوست و پس از آن حیات مجددی در کار نیست.
در قرآن به افکار و منطق این گروه اشاره شده و این نشان از آن دارد که تفکرات مادی گرایانه از خصوصیات عصر جدید نیست، قرآن کریم می فرماید: «و قالوا ان هی الا حیاتنا الدنیا و ما نحن بمبعوثین؛ می گویند زندگی همین زندگی دنیاست و ما هرگز به زندگی مجدد باز نخواهیم گشت.» (انعام/ 29)

مکتب خداپرستان
این مکتب به پرسشهای سه گانه، بر خلاف منطق مادیها پاسخ می گویند.
متفکران خداپرست برای وجود انسان و برای ماده و انرژی، سرآغازی معتقد است و می گوید این جهان از وجود خدای دانا و توانا، محیط و نامتناهی سرچشمه گرفته است.
همچنانکه می گوید: جهان و انسان، برای هدف و غرضی آفریده شده اند و درباره سرانجام انسان می گوید: مرگ دریچه ای است برای زندگی مجدد و معبر و گذرگاهی است برای حیات نوین. اینها پاسخ هایی است که مکتب الهی به این پرسش ها می دهند.
بشر در طول زندگی هزاران ساله خود در مقام اقناع خویش، به یکی از دو مکتب یاد شده پناه برده و خود را راضی کرده است اما بدیهی است که بی توجهی در انتخاب یکی از این دو راه، کار عاقلانه ای نیست چرا که پیروان هر گروه مدعیند که سعادت و خوشبختی تنها در پیروی از تفکرات همان گروه است و عقل در چنین مواردی حکم می کند که باید دقت کامل نمود تا راه صحیح را انتخاب کرد چرا که در صورتی که راه صحیح را انتخاب نکند قطعا به هدف خود از زندگی که همانا سعادت و خوشبختی است دست نخواهد یافت.


منابع :

  1. جعفر سبحانی- الهیات و معارف اسلامی- صفحه 337-335

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/19463