فضایل مالک بن اشتر

مالک اشتر چه کسی بوده است که شایسته مقام زمامداری یک جامعه بزرگ مانند مصر و برازنده سپردن مدیریت انسان ها با «آنچنانکه هستند» به سوی «آنچنانکه باید باشند» در حیات معقول؟ از طرف امیرالمؤمنین (ع) هم پیمان حق و عدالت محض، بوده است.
درباره شخصیت این مرد بزرگ که بی شک از تربیت شدگان امیرالمؤمنین (ع) بوده است مطالبی گفته شده است که عظمت دینی و اخلاقی و عرفانی این مرد را اثبات می کند:
1- نخستین فضیلتی که درباره این انسان بزرگ قابل توجه است، اینست که تا حدود بسیار زیاد امیرالمؤمنین (ع) را شناخته و مطابق معرفتی که درباره آن بزرگوار به دست آورده بود، و به کوشش و تکاپو در همان مسیر الهی که آن بزرگوار حرکت کرده است، پرداخته و فداکاری ها نموده است.
2- نقل شده که روزی «مالک» از محلی عبور می کرد، مردی که در حق مالک جاهل بود، و شخصا او را نمی شناخت به او ناسزا گفت، مالک با داشتن قدرت انتقام از آن مرد، به راه خود رفت و وارد مسجدی شد، بعضی اشخاص که آن جریان را دیده بودند، به ناسزا گوینده رو کردند و گفتند: «آیا آن مرد را که ناسزا گفتی شناختی؟» گفت: «نه» گفتند: «او مالک اشتر بود.» آن مرد با سرعت به دنبال پیدا کردن مالک و عذرخواهی ازاو شنافت، وقتی که مقداری مسافت را پیمود از مردم پرسید: «مالک اشتر را دیدید که کجا رفت؟» گفتند: «وارد این مسجد شده است.» آن مرد وارد مسجد شد و با مالک رویاروی گشت و خواست عذرخواهی کند، مالک گفت: «به مسجد آمده بودم تو را دعا کنم.»
3-«شیخ ابوجعفر محمد بن الحسن طوسی» می گوید: «مالک اشتر قدس الله روحه و رضی الله عنه مردی است جلیل القدر و دارای مقامی بزرگ، و ارتباط اختصاصی او با امیرالمؤمنین (ع) آشکارتر از آن است که به کسی پوشیده بماند.»
4- و پس از ادای همین جملات می گوید: «و امیرالمؤمنین بر مرگ مالک تأسف خورد و فرمود: نسبت مالک به من نسبت من به رسول الله (ص) بود.» می دانیم که اگر همه ملک دنیا و زمامداری همه مردم جوامع در اختیار امیرالمؤمنین (ع) بود و آن را از دست می داد، هیچ تأسفی نمی خورد و هیچ گونه احساس ناراحتی نمی کرد، لذا اینکه آن حضرت به از دست رفتن مالک متاسف می شود، معلوم می گردد، علاقه و محبت آن حضرت به مالک فوق علاقه ها و محبت های معمولی بوده است، مخصوصا با در نظر داشتن جمله اخیر که نسبت مالک را با خویشتن، مانند نسبت خویشتن با رسول خدا معرفی فرموده است و منابع کاملا معتبر اسلامی و تاریخی توضیح داده است که رابطه آن حضرت با رسول خدا نزدیکترین و عالی ترین رابطه ای بوده است و مادر این مورد به یک آیه قرآن مجید و یک حدیث معتبر قناعت می کنیم.
آیه معروف مباهله در قرآن مجید چنین است: «فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم، ونسائنا و نسائکم وانفسنا وانفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علی الکاذبین؛ و اگر کسی درباره «حق» که از خدا بر تو نازل شده است (یا در داستان تولد حضرت عیسی (ع)) بعد از آنکه برای تو علم آمده است، احتجاج کند، در پاسخ آنان بگو: بیائید بخوانیم فرزاندان ما و فرزندان شما را و زنان شما و خودمان را و خود شما را سپس با خدا به نیایش بپردازیم و لعنت خدا بر دروغگویان قرار بدهیم.» (آل عمران/ 62)
همه مفسران و مورخان نوشته اند: «پیامبر اکرم (ص) «ابنائنا» را بر «امام حسن» و «امام حسین» (ع) و «نسائنا» را بر دختر خود «فاطمه زهرا» (س) و«انفسنا» را بر وجود مبارک خویشتن و امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) تطبیق نموده و برای مباهله برده است.» این آیه شریفه رابطه امیرالمؤمنین را با پیامبر رابطه خود، با خود بیان نموده است. اما حدیث در چند ماخذ مهم اهل سنت و در مأخذ اصلی شیعه نقل کرده اند که پیامبر اکرم (ص) درباره امیرالمؤمنین فرموده است: «یا علی انت اخی فی الدنیا و الاخره؛ ای علی، تو برادر منی، در دنیا و آخرت.»
5- «محمد بن علقمه» می گوید: «به همراهی گروهی برای عمل حج حرکت کردم، و «مالک بن الحارث الاشتر» و «عبدالله بن الفضل التمیمی» و «رفاعه بن شداد البحلی» در میان آن گروه بودند، زنی را در کنار جاده دیدم که می گوید: ای بندگان مسلمان خدا، این است «ابوذر» از اصحاب رسول الله (ص) در این غربت از دنیا رفته است و کسی نیست که مرا کمک کند تا او را کفن و دفن کنم.» محمد می گوید: «بعضی از ما بر روی دیگری نگریستیم و خدا را به این جریان که پیش آمده بود سپاس گفتیم، و همه ما جمله: «انا لله و انا الیه راجعون؛ ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى‏ گرديم.» (بقره/ 156) را به جهت بزرگی مصیبت خواندیم، سپس به همراه آن زن به طرف جنازه ابوذر رفتیم و مراسم را به جای آوردیم و در موضوع کفن با هم رقابت نمودیم و بالاخره مشترکا کفن را آماده نمودیم و سپس جنازه را غسل و کفن نمودیم. پس از آن مالک اشتر را برای امامت پیش انداختیم و نماز ابوذر را به امامت مالک خواندیم و آنگاه مالک در کنار قبر ابوذر ایستاد و چنین نیایش کرد: خداوندا! اینست ابوذر یا رسول الله (ص)، تو را در جمع عابدان عبادت کرد، و در راه تو با مشرکان جهاد نمود، هیچ تغییر و تبدیلی در دین توبه وجود نیاورد، او هر منکری دید نهی کرد، سپس آن زن گوشت پخته گوسفندی را که (بنا به نقل بعضی تواریخ آخرین ماده معیشت ابوذر از دنیا بود) آماده کرده بود، آورد و گفت: ابوذر وصیت کرده است که پس از فراغت از کار به تجهیز او، این غذا را نخورده حرکت نکنید. ما هم آن غذا را خوردیم و از آنجا حرکت کردیم.»
دراین روایت به اضافه نمودار شدن عظمت مالک به جهت امامت در نماز به ابوذر، محتوای دعائی که از طهارت قلبی دعا کننده کشف می کند دارای اهمیت است. تذکر به این مسئله در این داستان فوق العاده آموزنده است که ابوذر وصیت می کند که پس از انجام کار تجهیز او گوشت را نخورده از آنجا حرکت نکنند، معنایش اینست که کاری که برای احترام او انجام داده اند (نه اصل کار تجهیز که واجب کفائی است و در آن موقعیت برای آنان واجب عینی شده است و دریافت دستمزد برای آن حرام است) بدون دستمزد نباشد، آری بنیاد ارزش کار برای نخستین بار در اسلام طرح شده است. «و لا تبخسوا الناس اشیائهم؛ اموال مردم را كم مدهيد.» (اعراف/ 85)
6- شجاعت کم نظیری که تاریخ از مالک اشتر به یاد دارد، بدون تصور یک انسان فوق العاده در چهره او قابل درک نمی باشد جمع شدن این شجاعت کم نظیر در این نسان بزرگ با اخلاق بسیار عالی که از وی نقل شده است بدون پرورش مکتبی الهی که در علی بن ابیطالب دریافته بود، امکان پذیر نبود.
7- باز در همین روایات آمده است که امیرالمؤمنین (ع) پس از شنیدن شهادت مالک در نهایت تاسف این جمله سوزناک را فرموده است: «مالک و مامالک، و انی لنا مثل مالک؛ مالک، چه مالکی؟! دیگر کجاست برای ما مثل مالک با (شخصیت بزرگش).»
8- «فضل بن شاذان» می گوید: «مالک اشتر از بزرگان تابعین (آنان که خود پیامبر اکرم (ص) را ندیده و صحابه آن حضرت را دیده اند) و روساء و پارسایان تابعین بوده است. بنا به نقل روایات معتبر امیرالمؤمنین (ع) موقع شنیدن شهادت مالک با تاسف شدیدی که ابراز فرمود، آهی اندوهناک کشید وفرمود: خدا رحمت کند مالک را، و چه مالکی؟! فراق این مسافر دیار ابدیت برای من بسیار سخت است. اگر مالک صخره ای بود بسیار سخت بود. و اگر کوه بود، بسیار بزرگ و سر به فلک کشیده بوده، فراق ابدی او، پاره ای از وجودم را قطع کرد.»
این شخصیت با عظمت که نسبتش با امیرالمؤمنین (ع) نسبت امیرالمؤمنین با پیامبر اکرم (ص) بود، و شجاعت و سلحشوری و اخلاق فاضله و تقوی در حد اعلاء را در وجودش جمع کرده بود، قربانی بسیار اسف انگیز قدرت پرستان خودکامه و خودمحور گشت و جامعه مصر بلکه جوامع فراوان از بشریت را از مدیریت سیاسی و حقوقی و اقتصادی و دینی و فرهنگی محروم ساخت. دریغا، معاویه و امثال او مانند «سزابورژیا» ها برای حفظ و ادامه قدرت در چند صباح، نه تنها شمشیرها بر گردن ناتوانان و بینوایان جوامع فرود آورده و آنان را از حیات طبیعی خود محروم ساختند، بلکه با مسموم کردن «مالک اشتر» ها و «سقراط» ها و هزاران مرد رشد یافته که می توانستند فروغ بخش زندگانی انسان ها و زندگی طبیعی محض آنان را به حیات معقول تبدیل نمایند، جوامع را مبدل به ظلمتکده ها کردند تا بتواند خفاش صفت در فضای تاریک به جست و خیز بپردازند!
معاویه همانطور که خود اعتراف کرده است دو دست امیرالمؤمنین (ع) را که برای قرار دادن انسان ها در مسیر حیات معقول به کار انداخته بود، به نام «عمار بن یاسر» و «مالک اشتر» قطع کرد، اولی را در صفین، دومی را در سرراهش به مصر، بدین ترتیب معلمان و مربیان واقعی بشری برای ورود در جاده کمال یکی پس از دیگری و گاهی صدها فرد در یک زمان و در یک جامعه از پای در می آیند، برای چه؟ فقط برای آنکه آن شهوترانان شکم پرست چند روز بیشتر از دیگران مابین خوابگاه ریزش مدفوعشان تردد نمایند! و چند صباح بیشتر به روی «خود طبیعی» ناآگاه و اسیر شهوات و شکمشان که در تورم رو به افزایش است، خم شوند، و با دریافت چنین «خود طبیعی» لذتها ببرند و بخندند!!


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 118- 122

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/210487