حق مداری و معنای حق

انسان پیش از آنکه محقق باشد، باید متحقق گردد. گرچه تحقق عملی بعد از تحقیق علمی است، لیکن حق مداری، نخستین پایه تحقیق علمی درباره حق است. نکته مهم آن است که این حق جویی و حق شناسی حد و مرزی ندارد. انسان هرچه پیشتر رود، نعمت های خداوند را بیشتر می شناسد و در می یابد که تا چه اندازه متنعم است. هرچه یک فرد متنعم تر باشد، حقوق بیشتری بر عهده دارد. اگر هم حقی را ادا کند، بدهکارتر می شود؛ زیرا توفیق وی در ادای حق نیز نعمتی از خداست. به همین دلیل، مرتبه «دنی فتدلی» آخرین مرحله سیر و سلوک انسان نیست و «اقرا و ارق» پایانی ندارد. معنای جاودانگی بهشت نیز همین است که قلمرو مشاهدات انسان را مرزی نیست. اگرچه در بهشت تکامل عملی جایی ندارد، ولی راه تکامل علمی باز است. انسان در بهشت خیلی از حقایق را می یابد و به تناسب رشد مشاهداتش، استعداد غیر مادی بیشتری برای شهود پیدا می کند: «ولا تزیده کثره العطاء الا جودا و کرما؛ و آن که افزونی بخشش، تنها مایه افزایش جود و کرم اوست.»
از این جا راز آن سخن نهج البلاغه شکوفا می شود که فرمود: «فرشتگان و مانند آنها توان ادای حق پروردگار را ندارند». راسخان در علم می گویند: «ما عبدناک حق عبادتک». زیرا هر اندازه که شهود حق بیشتر گردد و عقل نظری حقایق افزون تری را بیابد، عقل عملی بدهکارتر می شود و وظیفه اش برای به جا آوردن اخلاص، محبت، ارادت، تولی، و مانند اینها افزون تر می گردد.

حق چیست؟
«حق» واژه ای عربی است که معادل آن در زبان فارسی «هستی پایدار» است. یعنی هر چیز که از اثبات و پایداری بهره مند باشد، حق است. به همین دلیل، قرآن پروردگار را حق می نامد: «ذلک بان الله هو الحق و ان ما یدعون من دونه هو الباطل؛ این از آن روزست که خداوند حق است و آنچه جز او می خوانند باطل است.»
در جایی دیگر هم از خداوند با همین تعبیر یاد شده است. یعنی خدا موجودی است ثابت که هیچ زوالی در حریم او راه ندارد و هرچه که به او نسبت دارد حق است. همانند جهان آفرینش، پیامبران و احکام؛ زیرا همگی سهمی از ثبات و پایداری دارند. البته حق، خود، درجاتی دارد، زیرا ثبات دارای مراتب گوناگون است و همه حق ها در یک رتبه از ثبات جای ندارند.
درباره معنای اصطلاحی حق که در «علم حقوق» مطرح است باید گفت که تعریف اصطلاحی آن از راه حد گذاری و تحدید ماهوی ممکن نیست، بلکه نیازمند تنبیه است. این از آن روست که حق -به معنای مصطلح- از مفاهیم است، آن هم از مفاهیم اعتباری در اجتماع و نه در منطق. اگر حق، ماهیت بود و دارای حد و رسم، آنگاه تحدید یا ترسیم پذیر بود. بنابراین، تعریف آن با عباراتی مانند «مقررات اجتماعی» کمک چندانی به ما نمی کند، زیرا مفهوم مقررات اجتماعی روشن تر از مفهوم حق نیست تا مبین آن باشد. به این ترتیب، چاره ای نداریم جز اینکه از مجموع چند واژه و تعبیر تنبیهی برای تعریف حق کمک بگیریم. در اینگونه تعریفات نیز همانند تحدیدهای ماهوی مشتمل بر «علل اربع»، لازم است که علت های چهارگانه امر اعتباری مورد تعریف را ذکر نمائیم. بر این پایه، می توان حقوق را در اصطلاح چنین تعریف کرد: «حقوق عبارت است از مجموعه قوانین و مقررات اجتماعی که از سوی خدای انسان و جهان، برای برقراری نظم و قسط و عدل در جامعه بشری تدوین می شود تا سعادت جامعه را تأمین سازد».


منابع :

  1. عبد الله جوادی آملی- فلسفه حقوق بشر- صفحه 73-75

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/210580