دلایل ناتوانی انسان در تعیین حقوق بشر

حقوق بشر نیازمند منبعی مشترک است. آیا انسان می تواند این منبع مشترک را بشناسد و بر اساس آن حقوق بشر را تعیین سازد.
برای رسیدن به وحدت، باید از بند طبیعت رها شد
نخستین گام عنایت به این اصل مسلم است که انسان ها، طبیعتا، با یکدیگر اتحاد و هماهنگی ندارند. آنچه اکنون سبب اشتراک میان انسان های جهان شمرده می شود، اسباب و ابزارهای مادی است و روشن است که ماده محور و مایه کثرت و اختلاف است و نه وحدت و اتحاد. حتی اگر بانیان حقوق بشر توفیق یابند که همه منابع مادی جهان را میان همگان به تساوی تقسیم کنند، باز میان آنها وحدت حاصل نمی شود. زیرا همین منابع، خود، سبب اختلاف و کثرتند. تا زماین که انسان، یعنی همین مجموعه گرفتار در بند کثرت، به وحدت نرسد، نمی تواند بهآن منبع مشترک برای حقوق بشر دست پیدا کند؛ چرا که از کثرت، وحدت بر نمی خیزد. تنها عاملی دستیابی انسان به وحدت، آن است که از بند طبیعت و ماده برهد. این ناشدنی است که انسان ها با همین تعلقات مادی بتوانند در منبع حقوق با یکدیگر به تفاهم و وحدت دست یابند.

برای تعیین حقوق بشر، باید نخست انسان را شناخت
هیچ کس بدون شناخت یک موضوع نمی تواند پیرامون آن به بحث و گفتگو بنشیند. سخن گفتن از حقوق بشر نیز بدون شناخت موضوع آن، یعنی انسان، شدنی نیست. بدون معرفت نسبت بهانسان، نمی توان به او فرمان داد که به احکامی تن دهد و نیز نمی توان برای وی حقوقی را ترسیم ساخت و تعیین حکم و حق، هر دو، برای آن است که انسان با پیمودن طریقی که از این میان می گذرد، به مقصد برسد.
کسانی که دست به تدوین حقوق بشر زده اند، هرگز خود را نشناخته اند؛ و این در حالی است که گذشته از خود آنها، نژادها و گروه های انسانی دیگری نیز در جهان به سر می برند. دست زدن به چنین کاری بدون دستیابی به شناخت خود و دیگر گروه های بشری، یا از آن روست که اینان به جهل خود واقف نیتسند و یا در اثر تمایل غریزی کالای زود گذر طبیعت تجاهل می نمایند.

در مسائل اعتقادی، نمی توان به دانش خردمندان اکتفا کرد
بنای عقلا و دانش خردمندان همواره و در هر موضوعی حجت و دلیل قطعی نیست. از مواردی که دانش خردمندان در حیطه مسائل آن کفایت نمی کند، مسائل مربوط به جهان بینی است. خردمندان در تشخیص موضوعات احکام اعتقادی، می توانند نظر دهند و آراء شان در این زمینه حجت است. اما تعیین منابع و استنباط مبانی حقوق بشر یک مسئله اعتقادی و مربوط به جهان بینی است؛ از این رو خردمندان جهان نمی توانند به صرف آنکه عاقل و دانشورند، رأی خود را در باب منابع حقوق بشر حجت بدانند. از سوی دیگر، نمی توان آن دسته از مسائل مربوط به حقوق بشر را که مورد پذیرش خردمندان نباشد، تنها به همین دلیل مردود و ناپذیرفتنی دانست.
این خردمندان که صرفا نظر خویش را در مسائل حقوق بشر حجت می دانند، همان هایند که قرآن ایشان را سفیه می خواند: «و من یرغب عن مله ابراهیم الا من سفه نفسه؛ جز انسان بی خرد کیست که از دین ابراهیم (ع) روی بگرداند؟»
قرآن، در این سخن، آنان را واقعا سفیه می شمارد، نه آنکه بخواهد ایشان را به دشنام و ناسزا بگیرد. در دیدگاه اسلامی، عقل آن است که خداوند با آن پرستش می شود: «العقل ما عبد به الرحمن» عکس نقیض این سخن آن است که آنچه خداوند با آن پرستش نشود، به راستی عقل نیست. به همین دلیل، قرآن کسانی را که از دین ابراهیم (ع) روی گرداندند، نادان و سفیه می شمارد. آیا خردمندانه است که وظیفه بزرگ تعیین منابع حقوق بشر را بر عهده دنش و خرد عاقلان، به صرف عاقل بودنشان وا گذاریم، در حالی که قرآن دانشمندان روی گردان از شریعت را سفیه می شمارد؟
قرآن کریم به پیامبر بزرگوار خویش (ص) در این مورد هشدار می دهد تا دیگران نیز هوشیار باشند: «و اذ رایتهم تعجبک اجسامهم و ان یقولوا تسمع لقولهم؛ آنگاه که ایشان را می بینی، کالبدهاشان تو را شگفت زده می سازد و زمانی که سخن می گویند، به سخنانشان گوش فرا می دهی.»
به این ترتیب، عقل اگر تنها به معنای دانش و خرد باشد، اما با اعتقاد به آیین الهی همراه نگردد، سفاهت و نادانی است و در حقیقت عقل نیست. از این رو نمی توان در شناخت هیچ مسئله ای به دارندگان چنین عقلی چشم دوخت؛ به ویژه در شناخت منابع حقوق بشر که سماله ای اعتقادی است و عقلا، به صرف عاقل بودن، نمی توانند در مورد آن ابراز رأی کنند.

انسان های خود محور در برابر حق می ایستند
هنگامی که از توان انسان در تعیین منابع حقوق بشر سخن می رود، باید به این نکته نیز عنایت داشت که بسیاری از انسان هایی که در پی شناخت و تعیین منابع حقوق بشر بر آمده اند، از آفت بزرگ خود محوری و هواپرستی مصون نیستند. اگر انسانی خود محور باشد بی تردید در برابر حق می ایستد و اگر بتواند، لباس باطل بر آن می پوشاند و یا باطل را حق جلوه می دهد. خود محوران اگر نتوانند چنین مغالطه کنند، می کوشند تا اصلا حق بر مردم عرضه نشود. این همان کاری است که دانشمندان یهودی می کردند. قرآن کریم، این هر دو کار -وارونه ساختن حق یا فرو پوشاندن آن- را به این گروه نسبت می دهد: «لا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق»
پیروی از هوای نفس، انسان را بدان گونه از حق باز می دارد که هم از حق نظری محروم می ماند و هم از حق عملی؛ یعنی نه حق را می فهم و نه به آن عمل می کند. حضرت امیرالمومنین (ع) می فرماید: «ان اخوف ما اخاف علیکم اثنان: اتباع الهوی و طول الامل. فاما اتباع الهوی فیصد عن الحق و اما طول الامل فینسی الاخره؛ از میان آنچه بدان گرفتار می شوید، از دو چیز بیشتر می ترسم: پیروی از هوای نفس و آرزوهای دور و دراز. اولی سبب باز داشتن و انصراف حق و دومی مایه فراموشی آخرت است.»
التبه از یاد نباید برد که انسان گرچه طبعا خود خواه است، اما فطرتا خدا خواه است. جنگ میان خود خواهی طبع و خدا خواهی فطرت همواره برقرار است. بیشتر مردم به حس و طبع خود مأنوس ترند و از این رو خود خواهی آنان بر خدا خواهی شان چیره می گردد. پیدایش گروه ها و حزب ها و دسته ها نیز بیشتر از همین روست. در چنین حزب هایی، هر کس یافته ها و بافته های خود را دوست دارد و نتیجه برداشت های خویش را می پرستد: «کل حزب بما لدیهم فرحون؛ پیروان هر حزب به یافته های خود شادند» و در قیامت به جرم خود خواهی و از خود راضی بودن کیفر می بیند و درباره چنین کسی گفته می شود: «انه کان فی اهله مسرورا؛ او در میان کسانش شادمان بود.»
قرآن بارها به خودکامگان، از یهودیان و مسیحیان گرفته تا دیگران، هشدار می دهد که نظام هستی بر پایه هوس های آنها استوار نیست: «لیس بامانیکم»
به این سان، قرآن به ما تعلیم می دهد که جهان آفرینش مسیر خدایی خود را طی می کند و ما تلاش گرانی هستیم که در این دریای عظیم آفریده شده ایم تا غواصی کنیم و گوهر بر آوریم. اگر به بیراهه رویم و تن به موج مخالف سپاریم، غرق می شویم و پیکر بی جانمان، فرعونانه، عبرت دیگران خواهد گشت.

باید میان نیازهای راستین و دروغین انسان فرق نهاد
نیاز انسان نیز همانند «فجر» گاهی صادق است و گاه کاذب. تنها یک متخصص می تواند مرز این دو را از یکدیگر باز شناسد. تشخیص دو نوار سپید و سیاه (خیط ابیض و اسود) بر عهده یک افق شناس ماهر است، همانگونه که باز شناختن تشنگی راستین یا نا راست یک بیمار بر عهده پزشک معالج اوست. بیماری که به تازگی از انجام عمل جراحی فراغت یافته، سخت احساس تشنگی می کند، اما پزشک او می داند که این نیاز دروغین است. در مسائل مربوط به حقوق بشر نیز بسیاری از نیازهای جامعه از همین گونه اند؛ و باید آن کس که انسان را با همه جنبه هایش به خوبی می شناسد، کارشناسانه نظر دهد که کدام یک از این نیازها راستین و کدام یک دروغینند.

شناخت منابع حقوق بشر بدون شناخت جهان ممکن نیست
کسی که می خواهد درباره بشر حکمی صادر کند، باید گذشته و آینده جهان و انسان را خوب بشناسد و بداند که میان بشر و جهان چه رابطه ای برقرار است. انسان موجودی نیست که به تنهایی و بدون پیوند با اجزای دیگر نظام هستی، زندگی کند. برای شناخت راستین چنین موجودی، بی تردید باید آن اجزای دیگر را نیز بازشناخت و مجموعه سیر و سرگذشت هر یک را دانست. در تبیین حقوق بشر که مستلزم صدور حکم راجع به بشر است، چنین معرفتی اکیدا مورد نیاز است؛ معرفتی که انسان هرگز نمی تواند به وجه کامل آن را پیدا کند.

انسان نمی تواند معیار تشخیص «نظام احسن» باشد
هنگامی که انسان به تعیین و تنظیم حقوق بشر همت بگمارد، بدیهی است که خود را ملاک و معیار شناخت سره از ناسره و ارزش از ضد ارزش خواهددانست. اما روشن است که انسان نمی تواند معیار تشخیص نظام احسن باشد، زیرا همه جهان برای انسان های عادی آفریده نشده و آنها تنها بعضی از عضوهای بی شمار جهان آفرینش اند. اگر انسان عادی به تنهایی بخواهد محرو نظام احسن را تعیین کند، هرچه را که با خواسته ها و آرزوهایش سازگار باشد بر می گزیند و جز آن را کنار می نهد، بی آن که به مصالح و منافع دیگر موجودات جهان هستی توجه ورزد. انسان از ساختمان درون خود نیز بی خبر است، چه رسد به این که حقایق بیرون از خویش را تماما دریابد.


منابع :

  1. عبد الله جوادی آملی- فلسفه حقوق بشر- صفحه 93-100

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/210586