در طول دوران نزول قرآن، مسلمانان در وضعیت هایی بسیار متفاوت می زیستند: گاه در تنگدستی بی مانند و گاه بر اریکه حکومت؛ گاه زیر فشار خویش و بیگانه و گاه محبوب قلب های همگان. اما با این همه تفاوت، قرآن کریم از همگونی و هماهنگی ویژه ای برخوردار است. قرآن، خود، راز این انسجام را با می گوید: «لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا؛ اگر قران کتاب خدا نبود، بی تردید در آن ناهماهنگی های فراوان می یافتند.»
از این قیاس استثنایی می توان نتیجه گرفت که هرچه از خدا باشد، دارای هماهنگی؛ و هرچه از سوی دیگران طراحی گردد، دچار آشفتگی و پریشانی است. این قاعده در بر گیرنده همه شکل های گویش، نگارش، رفتار، و هر گونه کنش دیگر است.
نظام حقوق بشر نیز چنین است. نظام برگرفته شده از اندیشه و خواست های متفکران بشری یا دولت ها و ملت ها همواره دارای اختلاف و ناسازگاری درونی است. آنچه در طول چند دهه اخیر از سوی سازمان ملل و ارکان آن صدور یافته، هرگز از هماهنگی و یک دستی برخوردار نبوده است؛ و همین، یکی از برجسته ترین دلایل شکست و ناکامی آن به شمار می رود.
گذشته از این برهان کوتاه و فشرده، برهانی گسترده تر نیز در اثبات هماهنگی نظام حقوق اسلامی می توان یافت. در قرآن و آثار عترت (ع)، میان عقاید و اخلاق و احکام و حقوق نوعی اثرگذاری متقابل به چشم می خورد. نه تنها هر یک از این چند واحد با یکدیگر هماهنگی و تناسب دارند، بلکه زیرسازهای هر واحد نیز از همین ویژگی برخوردارند. نمونه این هماهنگی همه جانبه را می توان در تأثیرات نماز نگریست. قرآن کریم می فرماید: «ان الصلاه تنهی عن الفحشاء والمنکر؛ همانا نماز بازدارنده انسان از زشتی و بدکاری است.»
تفاوت ندارد که این زشتی و بدکاری در حیطه اخلاقی باشد یا عقیدتی یا حقوقی یا رفتاری؛ زیرا هنگامی که قرآن ویژگی های نمازگزاران باز می شمارد، از شایستگی هایی سخن می گوید که به این هر چهار حیطه مربوطند. در آیات نوزدهم تا سی و پنجم از سوره معارج برخی از ویژگی های زشت طبع انسان آمده است. آنگاه نمازگزاران از این میان استثنا شده اند و برتری های آنان ذکر گشته است. از مطالعه این نمونه می توان دریافت که عبادت یک نمازگزار بر همه جنبه های دیگر زندگی اش اثر می گذارد. به همین سان، آلوده شدن به کژی ها و پستی ها نیز انسان را از توفیق عبادت و نمازگزاری محروم می سازد. همانگونه که باور داشت و عقیده شایسته باز دارنده انسان از گناه است، برکناری از گناه هم انسان را به باور درست می رساند. این حقیقت به شکلی زیبا در این آیه بیان شده است: «کان عاقبه الذین اساءوا السوءی ان کذبوا بایات الله؛ سرانجام گناهکاران این بود که نشانه های خداوند را دروغ پنداشتند.»
این تأثیر گذاری دو جانبه در همه ابعاد شریعت لحاظ شده است. مثلا به ما هشدار داده شده است که اگر کسی به حق دیگران تجاوز کند، خداوند دعایش را نمی پذیرد و نیازش را پاسخ نمی گوید. به بیان دیگر، اگر کسی حقوق دیگران را محترم شمارد، در زمینه عبادت نیز توفیق می یابد. به همین سان، اگر کسی از عابدان باشد، در اجرای قوانین حقوقی نیز موفتت تر است.
رد پای این تأثیرگذاری های چند جانبه را در همه احکام شریعت می توان یافت. جرا نمازگزاردن در جامه غصبی، صحیح نیست؟ چرا دعای آنها که حرام خورده اند و به جای حق دیگران تجاوز کرده اند، مستجاب نمی گردد؟ چرا قانون شکنان از پند و وعظ اولیای الهی سود نمی برند؟ چرا وعظ و اندرز حق آنان نیز در روح و جان دیگران تأثیر نمی نهد؟ آری؛ همان ثروت یا غذای فراهم آمده از حرام، بر پایه اصل جسمانیت حدوث و روحانیت بقاء اندک اندک به شکل اندیشه نادرست جلوه می کند. از این روست که امام حسین (ع) در روز عاشورا به لشکریان انبوه باطل فرمود: «چگونه سخن من در شما اثر کند؛ در حالی که درونتان انباشته از حرام شده است؟»
آن کدام حرام و کدام گناه است که جامعه مسلمانان را بیشتر تهدید می کند؟ مسلمانان به برخی از گونه های گناه کمتر آلوده می شوند. آنچه که باید بیشتر در آن اندیشید، همین گناه تجاوز به حقوق دیگران است. نمونه های ارائه شده نشان می دهند که اسلام با پیوند دادن زمینه های گوناگون زندگی، و به ویژه عبادت و حقوق، بر آن است که با ایجاد انسجام و سازگاری درونی، نظام حقوقی خود را پیراسته و استوار سازد. در اینجا می توان مفهوم آن روایت شکوهمند امام صادق (ع) را فهمید که فرمود پروردگار در همه رفتارها و حالات یک انسان وظیفه شناس تجلی می کند؛ انسانی که به حقوق دیگران احترام گذارد: «و ما یتقرب الی عبد من عبادی بشیء احب الی مما افترضت علیه و انه لیتقرب الی بالنافله حتی احبه فاذا احببته کنت اذا سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصره به و لسانه الذی ینطق به ویده التی یبطش بها، ان دعانی اجبته و ان سالنی اعطیته؛ هیچ بنده ای از بندگان من با چیزی دوست داشتنی تر از انجام واجباتی که برای او معین کرد هام به من نزدیکی نمی جوید و همانا بنده من با انجام نوافل آنقدر به من نزدیک می شود که او را دوست می دارم و آنگاه که او را دوست بدارم، خود گوش او می شود که با آن می شنود؛ چشم او می گردم که با آن می بیند؛ زبان او می شوم که با آن سخن می گوید؛ و دست او می گردم که با آن می گیرد. هرگاه مرا بخواند، اجابتش می کنم و هرگاه خواهش کند روا می سازم.»