موضع گیری ابومسلم در زمان عباسیان

ابراهیم امام در سفارشی به ابومسلم دستور داده بود «تا به هرکس که شک می برد و یا چیزی درباره اش گمان می برد، بی درنگ به قتلش برساند. حتی اگر بتواند که در خراسان یک نفر را باقی نگذارد که به زبان عربی حرف بزند، حتما این کار را انجام دهد. هر کودکی که فقط پنج صباح از عمرش بگذرد همین که مورد اتهام قرار بگیرد، باید بی درنگ به قتل برسد. خلاصه جنبده ای بر روی زمین باقی نگذارد که کوچکترین زیانی از ناحیه او ایشان را تهدید کند.»
شاید علت این دستور که هر عرب زبان را بکش، جلب خشنودی خراسانیان بوده باشد. چه ایشان پیوسته از دست اعراب آزار کشیده بودند. ابراهیم همچنین خوب می دانست که عربها دعوت وی را بر ضد امویان چندان گسترده پاسخ نخواهند داد، چه امویان غرور عربی را ارضا می کردند و به علاوه اختلافات داخلی، صفوف عربها رابه پراکندگی و سستی درافکنده بود.
اما کسانی که وجودشان زیان بخش تلقی می شد. گروه نصربن سیار بودند. که از دوستداران بنی امیه به شمار می رفتند، همچنین گروه ابن کرمانی که از نصر حمایت می کردند. ابومسلم در اجرای وصیت ابراهیم امام نهایت کوشش را به خرج داد، تا آنجا که به تعبیر ذهبی و یافعی، حجاج زمان خود گردید.
مورخان می نویسند: «زندانیان مقتول به دست ابومسلم به شصت هزار نفر از مسلمانان شناخته شده، می رسد. اما مقتولین ناشناخته، یا کسانی که در جنگ و زیر سم اسبان از بین رفته اند، شمارشان ازین رقم بیرون است.»
منصور نیز این حقیقت را اعتراف کرد، چه هنگامی که می خواست ابومسلم را به قتل برساند، نخست او سرزنش کرد و گفت: «چرا شصت هزار تن را در زندان خود، به قتل رساندی؟» سپس ابومسلم بی آنکه منکر این قضیه شود، چنین پاسخ داد: «اینها همه به منظور تحکیم حکومت شما بود!!» جعفر برمکی نیز همین را اعتراف نمود.
در جای دیگر ابومسلم تعداد قربانیان خود را صد هزار نفر اعتراف کرده. اما آمار کشته شدگان در جنگهایی که وی با بنی امیه و فرماندهانشان به راه انداخته بود، به یک میلیون و ششصد هزار تن می رسید..
ابومسلم در نامه ای به منصور نیز می نویسد: «برادرت مرا دستور داد که شمشیر بکشم، به مجرد سوء ظن دستگیر کنم، به بهانه کوچکترین اتهامی به قتل برسانم و هیچگونه عذری نپذیرم. پس من نیز به دستور وی بسی حرمتها هتک کردم که خدا پاییدنشان را لازم شمرده بود، بسی خونها ریختم که خدا حرمتشان را واجب کرده بود. حکومت را از دست اهل بیتش بستاندم و در جای دیگر بنهادم.»
منظور وی از «اهلش» اهل بیت است. زیرا در نامه دیگری که به منصور نگاشته، چنین آورده است: «برادرت قرآن را بی مقدار و تحریف نمود. با مشتبه کردن امر و با کذب و تعدی، آن را بر خاندان خود تطبیق نمود و او در نظرم به صورت مهدی نمودار گردید.»
منظور اینست که برادر منصور آیاتی را در شأن اهل بیت (ع) نازل شده بود، به گونه ای تحریف کرد که با عباسیان منطبق آید. بدنیوسیله ابومسلم را در مورد علویان فریفت تا توانست وادارش کند به آن همه اعمالی که از کذب و تجاوز مایه می گرفت. این مطلب را در نامه دیگرش خطاب به منصور تصریح می کند: «غیر خودتان از خاندان پیغمبر را که برتر از خودتان بودند به خفت و خواری و گناه و تجاوز زیرپا نهادید» و منظورش علویان است.
به هرحال دیگر جای شگفتی نیست که می بینیم ابومسلم در ستمگری آنچنان اوج گرفته بود که هنگام رفتن به حج، عربها از تمام گذرگاههای وی می گریختند، چه درباره خون آشام بودن او سخنهای بسیار شنیده بودند. همه اینها به طور جدی دلیل بر دامنه ظلم عباسیان است که چگونه با مردم به طور کلی، و با علویان به نحوه ویژه رفتار می کردند. با کاوش در این وقایع تاریخی انسان در می یابد که ملت در چه وحشت مستمری می زیستند و چگونه هزاران هزار تن به کوچکترین بهانه و علتی به قتلگاه روانه می شدند.


منابع :

  1. مرتضی حسینی- زندگی سیاسی هشتمین امام- صفحه 76- 79

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/210731