ازدواج اساس خانواده و خانواده اساس اجتماع است. افرادی که اعضای خانواده و اجتماع را شکل می دهند هر یک دارای حقوق اند. خانواده، پدر، مادر، فرزندان، برادران و خواهران را شامل می شود که هر یک در جایگاه خود از حقوق مربوط به خود برخوردارند. مرد قیم خانواده و مسئول آن است و زن نیز از جهت مالی و شخصیتی، رکنی مستقل است. در متون دینی برای هریک از اعضای خانواده حقوقی تعیین شده که به برخی از آنها اشاره می شود.
الف. حق نفقه: در شرع مقدس برای ازدواج که شرط اصلی تشکیل خانواده است شرایطی تعین گردده که وجوب مهر و نفقه و تأمین لباس و پوشاک و مسکن از جمله آن است: «و اتوا النساء صدقاتهن نحله فان طبن لکم عن شیء منه نفسا فکلوه هنیئا مریا» (نساء/ 4). شاید بسیاری از نگاه ها به خانواده در همین حد ظاهری و صوری خلاصه شود که تمکنات مادی موجب قوام و پایداری خانواده است؛ اما از نگاه اسلام، حقوق مادی، ظاهر و صورت مسئله است و آن را باطنی است که اگر آن باطن نباشد، اساس خانواده متزلزل است و آن پایه اساسی، محبت و مودت و حسن معاشرت است: «و من ایاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون» (روم/ 21)
هرچند رعایت حقوق مادی، در خانواده مورد تأیید و تأکید اسلام است و در سیره پیشوایان دین نیز با دقت مورد توجه و عنایت بوده؛ اما اساس خانواده بر حفظ حقوق معنوی استوار است. حقوق مادی نمای ظاهری ساختمان خانواده را زیبا می کند؛ اما پایه ها و بدنه آن به وسیله حفظ حقوق معنوی استحکام می یابد: «و عاشروهن بالمعروف» (نساء/ 19) و این سرمایه معنوی حقی است متقابل که زن و مرد هر دو موظف به رعایت آن هستند: «و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف» (بقره/ 228). پس در دادن حق مادی لازم است جهت معنوی آن لحاظ گردد تا به آن قوام خانواده حفظ شود.
ب. تساوی حق زن و مرد: انسان از آن جهت که انسان است دارای حقوق ثابتی است و جنسیت، در حقوق انسانی هیچ دخالتی ندارد. همه آیاتی که به نوعی بر برتری مرد بر زن دلالت دارند، قابل تفسیرند. شاید در تعالیم اسلام جهت برخی از امور، مرد بر زن ترجیح داه شده؛ اما این امور چندان ارتباطی به برتری حق مرد بر زن ندارند و آنچه مربوط به جایگاه شخصیتی انسان است زن و مرد در آن مشترک اند؛ مثلا در مسال ارزشی مانند ایمان، عمل صالح، دانش و تقوا هیچ امتیازی میان زن و مرد مطرح نیست. درباره ادب و معرفت، علم و حکمت و تعلیم و تربیت، اسلام هرگز جنسیت را دخالت نمی دهد و هر دو را دارای حقی مساوی می داند: «کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم ایاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون» (بقره/ 151). این در حالی اس که در اروپا تا قرن نوزدهم میلادی زن از فراگیری علم و دانش و محروم و از خواندن کتاب مقدس ممنوع بود. در تمدن جدید نیز زن را انسان فرض کرده؛ اما در بسیاری از امور مستقل نمی دانند، چنان که این امور در اعراب جاهلی قبل از اسلام شایع بوده است. شخصیت وجودی انسان و ترفیع درجات انسانی به علم و ایمان و حیات معنوی او پیوند خورده است که جنسیت در آن هیچ مدخلیتی ندارد: «یرفع الله الذین امنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات و الله بما تعملون خبیر» (مجادله/ 11).
در آیات متعددی از قرآن کریم تصریح شده است که ایمان و کمال و هدایت در دنیا و رستگاری و نجات و سعادت در آخرت هیچ ارتباطی با جنسیت ندارد: «و من یعمل من الصالحات من ذکر او انثی و هو مومن فاولئک یدخلون الجنه و لا یظلمون نقیرا». اگر در برخی از امور، اسلام مسائلی را در خصوص مرد یا زن فرموده که به ظاهر حاکی از امتیاز مرد بر زن است، مربوط به تفاوت جنسیت یا جایگاهی است که زن یا مرد در آن قرار گرفته اند؛ نه اینکه به حقوق انسانی آنها ارتباط داشته باشد؛ یعنی روح متافیزیکی هر دو مو.جود مجرد و نفحه منفوخ الهی است و مصون از ذکورت و انوثت است و عناصر محوری کمال انسان به همان روح مجرد بر می گردد که منزه از جنسیت مادی است و بدن فیزیکی زن و مرد جهت توزیع کارهای خانواده و جامعه مختلف است. این اختلاف جهت تنویع وظیفه و عهده دار شدن هر یک به کار مناسب خود است که هم لازم و هم سبب کمال زندگی خواهد شد، پس اصلا تفاوت مذموم وجود ندارد و آنچه هست تفاوت محمود و ممدوح است.