دین مجموعه ای از قوانین است، دین آفرین همان انسان و جهان آفرین است و انسان آفرین به حقیقت و جایگاه انسان و مصالح و منافع او آگاه است، لذا برنامه هایی را برای تأمین حقوق، منافع و مصالح بشر تدوین و در مجموعه ای به نام دین ارائه کرده است تا بشر به حقوق خود دست یابد.
بخش عمده دین که مجموعه ای از بایدها و نبایدهاست؛ برای تأمین و حفظ حقوق انسان است؛ باید ها طرق تامین حقوق و نبایدها نشان دهنده موانع و آفات تأمین حقوق هستند. برای تأمین حقوق فردی و اجتماعی انسان لازم است به بایدهای دینی گردن نهاد و برای دوری از آفات و خطراتی که متوجه حقوق انسانی است پرهیز از کارهای زشت (گردن نهادن به نبایدها) امری لازم و ضروری است.
شخصی از امام باقر (ع) سوال می کند که چرا چیزهایی مانند خمر، مردار، خون و گوشت خوک حرام شده اند؟ امام می فرماید: حلال و حرام و باید و نباید بر اساس رغبت خداوند به حلال ها و نفرت او از حرام ها نیست، خداوند بشر را آفریده است و می داند چه چیزی مایه قوام بدن وی و به مصلحت اوست، لذا آنها را حلال کرده و می داند چه چیزی به زیان اوست، از این رو آنها را حرام کرده است. پس بایدها و نبایدها (تکالیف) در دین بار زایدی نیست که بر دوش بشر گذاشته شده باشد تا شخص ثالثی به منافع و سودی برسد، بلکه برای دست یابی خود انسان به حق و برطرف کردن موانع در مسیر حق است.
اینکه گاهی گفته می شود دین بیش از آنکه به حقوق بشر توجه کند، انسان را به تکلیف گرا بودن سوق داده و مکلف بار می آورد و انسان دینی بیش از آنکه محق باشد مکلف است، به نوع نگرش و نگاه قائل بر می گردد؛ گاهی با نگاه شطحی به الفاظ و لغات حق و تلکیف به قاموس قرآن و سنت مراجعه شود و گاهی با نگاهی عالمانه و تیزبینانه به آن توجه و در آن تأمل می کنیم. در صورت اول نتیجه همان خواهد شد که گفته اند اما با نگاه دوم به نتیجه ای می رسیم که با نتیجه نخست تباین دارد.
نگاه به دین و تکالیف دینی باید نگاه هدف دار و غایب مند باشد، همانگونه که انسان از نگاه دین موجودی هدف مند است. اگر با نگاهی هدف دار به دین نگریسته شود، هیچ چیزی جز حق محض از آن مشاهده نمی شود و با این دیدگاه است که همه تکالیف به حق بر می گردند. اگر در طول تاریخ اسلام در میان اندیشمندان، به ویژه متکلمان اسلامی، شاهد چینین بحثی نیستیم، علت اصلی آن همین است که به دین و تعالی و احکام آن گاه حق مدارانه، حکیمانه و غایت انگارانه می شد و این تصور وجود نداشت که بایدها و نبایدهای دینی (تکالیف دین) از حقوق متمایزند. این فکر در میان متکلمان بزرگ شیعی و حتی برخی متکلمین اشعری وجود داشت.
ابن نوبخت در یاقوت، سید مرتضی در جمل العلم و العمل، خواجه نصیر طوسی در تجرید الاعتقاد، علامه حلی در شرح تجرید، مرحوم لاهیجی در گوهر مراد و سید شریف جرجانی در شرح مواقف معتقدند که تکالیف دینی خالی از غرض نیست و گرنه لازم می آید افعال الهی بیهوه و عبث باشد، در حالی که غرض از ارسال رسل و انزال کتب رساندن انسان به منفعتی عظیم است، زیرا ثواب ابتدایی با تکامل هماهنگ نیست، حتی مکلف کردن آنان که کفرشان در علم خدا مسلم است از آن جهت خیر است که آنها در معرض نفع و ثواب قرار می دهد.
بنابراین، پرداختن به تکالیف دینی و متعهد بودن به تعهدات دینی سکوی تکامل و تعالی انسان و مقدمه ای برای گشوده شدن افق های متعالی برای شخص مکلف و انسان دین مدار است.
سید شریف جرجانی در پاسخ به منکران تکالیف دینی می گوید: «غرض از تکلیف در دین، فراهم ساختن منافع دنیوی و اخروی برای انسان است».
دین نه صرفا برای کمال طبیعی انسان، بکله برای حقیقت وجود آدمی تشریع شده و شالوده آن بر مال روحی و جسمی او بنا شده است. علامه طباطبایی در بیان هدف ارسال رسل می فرماید:
«انبیا آمده اند تا به مردم عقاید و اعمالی را بیاموزند که در پرتو آن، سعادت واقعی خویش را تأمین کنند. انسان باید پایه زندگی خویش را بر روی اعتقادات دینی بنا کند و به وظایفی که در پیشگاه الهی و جامعه بشری دارد، عمل نماید تا به کمال خویش دست یابد.
حاصل اینکه دین نه تنها حقوق انسانی را به رسمیت می شناسد بکله، غایت تشریع دین احبای حقوق بشری است و وجود تکالیف شرعی و ملحوظ نمودن عقوبت دنیوی و اخروی برای جهت دهی انسان در مسیر حقوق طبیعی است. با معرفت و شناخت به این نکته و رسیدن به این مقام، نه تنها دستورات دینی برای او کلفت اور و مشقت زا نیست، بلکه بسیار نوید بخش و لذت آفرین است. در حقیقت احساس مشتق در مقابل تکلیف و مباین دانستن آن با حقوق انسانی به نوعی تن پروری و هوای نفسانی و جهل و خودبینی بر می گردد، وگرنه نقض در فلسفه آفرینش پیش می آید که انسان آفرین در حالی که انسان را اشرف کائنات آفریده، با تعالیم خود خواسته باشد حقوق وی را نادیده انگارد.